عضو هیئت علمی دانشگاه ارومیه و رئیس انجمن آبزی پروری ایران، از دریاچه ارومیه و راهکارهای نجات آن می گوید

میگوی بومی می تواند ناجی دریاچه ارومیه شود؟

لمس بحران های زیست محیطی مانند خشک سالی، وقوع سیل و توفان های شن، اغلب ما را به سمت ارزش های واقعی عملکرد تالاب ها سوق خواهد داد. این اتفاقی است که متاسفانه در کشور به واسطه تعداد زیاد تالاب هایی که متحمل آسیب های ناشی از آثار تجمعی خشک سالی و استفاده بیش از حد از منابع آبی شده اند، رخ داده است. این بحران ها زنگ های خطر جدی بوده و یادآور ضرورت انجام اقدامات عاجل هستند. شاید وضعیت بحرانی امروز دریاچه ارومیه، آخرین فرصت برای افزایش آگاهی و سرآغاز انجام کارهایی متفاوت نظیر بهره برداری پایدار از منابع آبی یک حوضه آبخیز باشد. احیای اکوسیستم های خرد به عنوان ذخیره گاه های تنوع زیستی، آن هم در زمانی که ارومیه در چنین وضعیتی قرار گرفته، می تواند نقش کوچک اما موثری داشته باشد؛ چرا که جوامع محلی اطراف دریاچه ارومیه و تالاب های اقماری آن، کماکان می توانند بهترین حامیان طرح احیای این دریاچه باشند. طرح هایی مانند «پرداخت مابازای خدمات اکوسیستمی» در بسیاری کشورها در دست اجراست و بر این مبنا گاه حتی برخی صنایع مرتبط مانند کارخانه های تولید آب معدنی که وابسته به ذخایر آبی سالم هستند، از این مکانیسم برای سوبسیده کردن یا اعطای کمک هزینه به جوامع محلی استفاده می کنند و از این طریق زمین و منابع آبی هم به شکل پایدار مدیریت خواهند شد. این سیستم سرمایه گذاری مخصوصا در مناطق بالادست شهرهایی مناسب است که مجاور تالاب ها باشند. پروفسور ناصر آق، عضو هیئت علمی دانشگاه ارومیه و بنیان گذار پژوهشکده آرتمیا و رئیس انجمن آبزی پروری ایران، یکی از معدود کارشناسانی است که معتقد است طرح های احیای دریاچه ارومیه باید از مقیاس کلان به مقیاس خرد تقلیل داده شوند. آنچه در ادامه می خوانید، شرح کامل گفت وگو با ایشان درباره وضعیت کنونی دریاچه ارومیه و راهکارهای پیشنهادی شان برای احیای دریاچه ارومیه است.

 آقای دکتر آق نظر شما درباره تیتر «دریاچه ارومیه خشک شد» چیست؟

دریاچه ارومیه هنوز کاملا خشک نشده است. تصاویر ماهواره ای و بازدیدهای میدانی نشان می دهد که هنوز در بخش هایی از دریاچه بالاخص در بخش شمالی آب هست، اما حجم آب باقی مانده و وسعت پیکره آبی باقی مانده زیاد نیست. به هر حال این بار زنگ خطر کاملا جدی است. اما اخبار منتشر شده با عنوان خشکی کامل دریاچه ارومیه کذب است.

 از نظر بیولوژیکی چطور؟ آیا هنوز دریاچه حیات دارد؟

منظر بیولوژیکی دریاچه ارومیه یعنی آرتمیا، جلبک ها، باکتری های شورپسند، پرندگان بومی و مهاجری که به خاطر آرتمیا وارد دریاچه می شدند. متاسفانه با اشباع شدن آب دریاچه با نمک، این اکوسیستم تحت تاثیر قرار گرفت به طوری که جمعیت آرتمیا صدها برابر کمتر شده و تعداد پرندگان هم به شدت کاهش یافته است. از 11 گونه جلبک هم شاید فقط یک گونه وجود دارد، ولی باکتری های شورپسند کماکان حضور دارند.

اکوسیستم دریاچه هر زمان که شرایط کمی بهبود یابد، می تواند خود را احیا کند؛ بنابراین ضرورت دارد حداقل دریاچه ارومیه را در ابعادی کوچک تر احیا کرد. تجربیات تاریخی در مورد دریاچه هایی که به دلیل کمبود منابع آبی خشک شده اند، وجود دارد که نشان می دهد می توان با وسعت کمتر و در ابعاد کوچک تر این نوع دریاچه ها را حفظ کرد. از سال 1385 نظرم این بوده که تا زمان پابرجا بودن بحران آب، می بایست وسعت دریاچه ارومیه را کوچک تر کرد تا زمانی که بحران آب تمام شود. ستاد احیا، این تفکرات را تا حدود زیادی پذیرفت و قرار بر این بود که حدود دوسوم دریاچه ارومیه احیا شود، ولی متاسفانه حقابه آن گونه که باید تامین نشد و البته نقش تغییر اقلیم و کاهش بارندگی و مدیریت ضعیف منابع آب نیز بسیار تاثیرگذار بود. در نتیجه جریان آب از طرف رودخانه ها خیلی کاهش پیدا کرد و کار امروز خیلی مشکل تر از قبل است.

 با این وجود، شما احیای دریاچه ارومیه را هنوز ممکن می دانید؟

بله، کماکان معتقدم چون هنوز هم پتانسیل تولید آب در حوضه آبریز دریاچه ارومیه به اندازه کافی وجود دارد، بتوان با مدیریت بهتر، بخش هایی از دریاچه را احیا کرد.

 نظرتان در مورد برنامه های ستاد احیای دریاچه ارومیه چیست؟

ستاد احیای دریاچه ارومیه پروژه های زیادی را اجرا کرده که برخی از این پروژه ها کاملا در راستای احیای دریاچه و برخی دیگر در راستای پیشگیری از تبعات خشک شدن بخش هایی از حاشیه دریاچه بوده است. تلاش شد تا از گردو غبارهای ناشی از خشکی دریاچه جلوگیری شود، ولی برخی از این طرح ها به راستی جوابگو نبودند. چند طرح اساسی مانند لایروبی رودخانه ها که به برقراری جریان آب به سمت دریاچه کمک می کند، رهاسازی آب از پشت سدها، احداث یک کانال و وصل کردن زرینه رود به سیمینه رود، طرح کانی سیب و طرح انتقال آب زاب به دریاچه ارومیه جزء کارهای مثبت و بجایی بودند که در راستای احیای دریاچه انجام شدند؛ اما من از همان ابتدا باور داشتم که حتی اگر این طرح ها به بهترین شکل هم اجرا شوند، باز جوابگوی احیای دریاچه نخواهند بود.

 چرا چنین نظری داشتید؟

چون بستر دریاچه یا ژئومورفولوژی دریاچه کاملا تغییر کرده است. توپوگرافی بستر دریاچه دیگر مثل سابق نیست. در مناطق مختلف بستر دریاچه بین دو تا چهار متر توسط رسوبات نمک و خاک بالا آمده و کف عمده دریاچه عین کف دست صاف شده و آب های ورودی را در سطح وسیع پخش کرده و آماده تبخیر می کند؛ بنابراین دریاچه ارومیه را در فاز اول احیا باید کوچک تر کرد تا جلوی کاهش تبخیر از سطح گرفته شود.

دریاچه ارومیه از قدیم یک دریاچه کم عمق بوده و عمق متوسط آن در بهترین حالت شش متر و حداکثر عمق آن 14 متر بود. در نتیجه دریاچه ارومیه با دریاچه هایی مانند وان (که حدود 160 کیلومتر با ما فاصله دارد)، خیلی فرق دارد؛ چرا که حداکثر عمق دریاچه وان بیش از 400 متر و عمق متوسط آن 170 متر است و بنابراین اگر حتی 10 متر هم از آن عمق آن کاسته شود، محسوس نخواهد بود. در نتیجه عجیب نیست که تغییر الگوی کشت، کاهش بارندگی، تغییر اقلیم، حفر ده ها هزار حلقه چاه و مصرف بی رویه آب در بخش کشاورزی می تواند به سرعت اثر خود را در دریاچه ارومیه برجا بگذارد. این همه در حالی است که مدیریت بهینه آب وجود ندارد و کشاورزی هم مجدد توسعه پیدا کرده است.

 چرا تلاش های ستاد احیا برای جلوگیری از توسعه مجدد کشاورزی جوابگو نبود؟

در ابتدا با طرح موسوم به «نکاشت» تلاش کردند جلوی مصرف بی رویه آب را بگیرند، اما متاسفانه موفق نبودند. این طرح را ما در کنفرانس بین المللی نجات دریاچه ارومیه در سال 1392 جزء طرح های بسیار ضروری و ضربتی برای احیای دریاچه ارومیه اعلام کرده بودیم و اگر این طرح اجرا می شد، می توانست قدم خیلی موثری برای احیای دریاچه ارومیه باشد؛ متاسفانه به خاطر موانع زیادی که ایجاد شد، این پروژه را به طرح «به کاشت» تغییر دادند تا بتوانند در مصرف آب کشاورزی صرفه جویی کنند که ممکن است در جاهایی موثر بوده باشد، ولی در جاهایی مجدد با توسعه کشاورزی مواجه هستیم که متاسفانه منابع طبیعی استان هم نتوانسته جلوی آنها را بگیرد.

 در مجموع عملکرد ستاد را چگونه ارزیابی می کنید؟

ستاد احیای دریاچه ارومیه در حد توان خود تلاش های زیادی کرد، ولی انتقادهایی هم به ستاد وارد است؛ چون اغلب پروژه ها بدون تحقیقات و بدون داشتن اطلاعات دقیق اجرائی شدند. برای احیای دریاچه ارومیه دست کم می بایست دو سال کار پژوهشی انجام می شد تا مشکلات دریاچه خیلی دقیق تر مشخص شود و پروژه های اجرائی بر اساس یافته های نتایج تحقیقات انجام می شد. ستاد احیای دریاچه ارومیه به تغییرات زیادی که در بستر دریاچه ایجاد شده بود، توجه چندانی نکرد و همین امر باعث شد آبی که با این همه زحمت وارد دریاچه شد، در منطقه وسیعی با عمق کم، پخش و در نهایت تبخیر شود. در چنین شرایطی لازم بود که راهکارهایی سازگار با شرایط حاکم در پیش گرفته شود.

 الان وضعیت دریاچه به همان وخیمی آغاز کار ستاد احیای دریاچه ارومیه است؟

بله، متاسفانه شرایط به همان اندازه وخیم است و ما به هشت سال پیش برگشتیم.

 نظر شما درباره نقش بزرگراه شهید کلانتری و تاثیر آن بر خشک شدن دریاچه چیست؟

بزرگراه شهید کلانتری از نظر من هیچ تاثیر منفی ای در خشک شدن دریاچه نداشته است. دریاچه با کمبود آب مواجه است و بزرگراه شهید کلانتری هیچ وقت مانع ورود آب به دریاچه نبوده است.

 اما آیا توازن بیولوژیکی دریاچه را این بزرگراه برهم نزده؟

بله بزرگراه تا حدودی جریان آب را بین دو طرف شمال و جنوب کاهش داد و مقداری هم (نه خیلی زیاد) باعث رسوب گذاری بیشتر در بخش جنوبی شد که البته طبیعی هم بود؛ چون بیش از 90 درصد رسوبات رودخانه ای از جنوب دریاچه وارد می شدند. به علاوه با بررسی های اخیر، به این جمع بندی رسیده ایم که رسوب گذاری نمک در بخش شمالی دریاچه خیلی بیشتر از بخش جنوبی دریاچه است.

یک تجربه تاریخی مشابه در همین ارتباط وجود دارد؛ حدود 60 سال پیش روی دریاچه بزرگ نمک آمریکا هم که بسیار مشابه دریاچه ارومیه است، جاده ای احداث شد اما این جاده هدفمند ساخته شد. در مورد بزرگراه شهید کلانتری هم هدف بود، اما هدف عمده ما این بود که فاصله بین تبریز و ارومیه کاسته شود. البته این مسئله به جای خود مزایایی دارد؛ چرا که یک مسیر چهار ساعته الان به دو ساعت کاهش یافته و بالطبع در مصرف بنزین، استهلاک ماشین ها و صرفه جویی در وقت موثر است، اما هدف ما بهره برداری از دریاچه ارومیه نبود؛ در حالی که ساخت جاده روی دریاچه بزرگ نمک آمریکا از ابتدا با هدف مدیریت بهتر و بهره برداری بیشتر از آن دریاچه بود. جاده ای که 60 سال پیش احداث شد، آن دریاچه را به دو قسمت و سپس با جاده های بیشتر به چهار قسمت تقسیم کرد، ولی آن را خشک نکرد.

البته در حال حاضر دریاچه بزرگ نمک آمریکا نیز با بحران آب مواجه است و وسعت دریاچه نیز کمتر شده، ولی آنجا هم کاهش وسعت دریاچه به دلیل کاهش آب ورودی است نه به دلیل ساخت جاده. طول پل شهید کلانتری حدود 1.5 کیلومتر است و ارتباط خوبی بین طرف شمال و جنوب دریاچه ایجاد کرده؛ درحالی که پل اتصال دهنده شمال و جنوب دریاچه بزرگ نمک آمریکا فقط 90 متر است. بنابراین ضمن اینکه ارتباط کمی بین طرف شمال و طرف جنوب هست، شوری دو طرف را هم در حد دلخواه حفظ می کنند تا بتوانند به بهترین شکل ممکن از آن بهره برداری کنند.

 آیا منظورتان بهره برداری از آرتمیا (یک نوع سخت پوست یا همان میگوی آب شور) است؟

بخشی از آن مربوط به آرتمیاست. برداشت آرتمیا از دریاچه بزرگ نمک از سال 1955 با مقدار خیلی کم شروع شد و به تدریج افزایش یافت. در حال حاضر سالانه هزاران تن سیست و بیومس آرتمیا به ارزش حدود 20 میلیون دلار برداشت می شود.

 شرایط دریاچه آرال چقدر با دریاچه ارومیه قابل قیاس است؟

وسعت دریاچه آرال 11 برابر دریاچه ارومیه بوده و حدود 70 متر هم عمق داشت اما به دلیل مدیریت بسیار بد، مصرف بی رویه آب و توسعه بی رویه کشاورزی در ازبکستان و ایجاد کانال های بسیار وسیع انتقال آب به طرف ترکمنستان، میزان آب ورودی به دریای آرال به شدت کم شد. مجموع این عوامل سبب شد که دریاچه آرال سال به سال کوچک تر شود؛ بعد از اینکه دریاچه وارد وضعیت بحرانی شد به ناچار قسمتی را با دیواره بتونی چندین کیلومتری بستند تا جلوی ورود آب به قسمت بزرگ تر دریاچه گرفته شود. در حال حاضر قسمت کوچک تری که معادل دریاچه ارومیه است، احیا شده و از آن ماهی صید می کنند و سرریز فاز اول باعث حفظ ناحیه دوم دریای آرال شده است که از این قسمت در حال حاضر برداشت آرتمیا صورت می گیرد و سالانه حدود سه هزار تن آرتمیا صید می شود و چندین هزار نفر در دو دریاچه کوچک تر شکل گرفته، مشغول به کار شده اند. بنابراین ما نیز تا زمانی که بر اساس موجودی آب برنامه ریزی اصولی نکنیم، نمی توانیم دریاچه ارومیه را احیا کنیم.

 به نظر شما چه قسمتی از دریاچه ارومیه باید سریع تر احیا شود؟

از سال 1385 این پیشنهاد را مطرح کردیم که در وهله اول بخش جنوبی دریاچه را احیا کنیم و آب مازاد را به بخش شمالی سرریز کنیم. الان هم چاره ای جز این کار نیست چون تقریبا تمامی رودخانه های اصلی از جنوب دریاچه وارد می شوند. البته نیاز است این طرح با مشارکت چند تیم از متخصصان داخلی و خارجی به دقت بررسی شود و در صورت توافق ابتدا نیمی از جنوب دریاچه ارومیه به وسعت حدود هزارو 300 کیلومتر مربع احیا شود و در مرحله دوم به همان وسعت از بخش شمالی دریاچه احیا شود. در شرایط کنونی جاده شهید کلانتری می تواند کمک کند که دریاچه را به صورت فازبندی احیا کنیم.

 هم اکنون چقدر آب در دریاچه ارومیه وجود دارد؟

طبق آمارهای رسمی حدود یک میلیارد مترمکعب در دریاچه باقی مانده اما به نظر می رسد در نتیجه تبخیر سریع میزان آب موجود از این هم کمتر باشد.

 به نظرتان مهم ترین عامل وضعیت کنونی دریاچه چیست؟

به نظر من تغییر اقلیم و عدم مدیریت بهینه آب در کل منطقه و مصرف بیش از حد آب در بخش کشاورزی نقش عمده ای داشته است؛ چراکه در این منطقه میانگین میزان بارندگی در زمان پرآبی 360 میلی متر بوده و الان به 280 میلی متر رسیده و کشاورزی با سیستم آبیاری سنتی بیش از 90 درصد منابع آب را مصرف می کند. ولی اگر این 280 میلی متر بارندگی به نحو درست مدیریت شود که بتوانند آب را به نحوی به طرف آبخوان ها (منابع آبی زیرزمینی) و رودخانه ها منتقل کنند، می تواند موثر باشد؛ البته باید توجه داشت که الگوی بارش هم در منطقه تغییر کرده و ما کمتر شاهد بارش های سیلابی هستیم.

 نظرتان در مورد سدهایی که بر روی رودخانه ها زده شده، چیست؟

ساخت سدها همه جا وجود دارد، استان آذربایجان غربی هم دومین استان پرآب کشور بوده است. این در حالی است که سالانه به طور متوسط در حدود پنج میلیارد مترمکعب آب از طریق رودخانه ها وارد دریاچه ارومیه می شد. سدها با اهداف مختلف از جمله نگهداشت حجم قابل ملاحظه آب شیرین، مدیریت آب و سیلاب و تامین نیازهای کشاورزی احداث شدند. البته احداث سدها در زمان پرآبی بوده و حجم مخازن پشت سدها در این منطقه به طور کلی خیلی زیاد نیست و بر اساس آمارهای سازمان آب حدود دو میلیارد مترمکعب است. بنابراین در شرایط کنونی حتی اگر همه آب های پشت سدها هم رهاسازی شود، نمی تواند کمکی به احیای دریاچه کند؛ چون وسعت دریاچه حدود پنج هزار کیلومتر مربع است و آب به راحتی تبخیر می شود. شکی نیست که سدسازی بی رویه خطرناک است؛ چراکه جریان طبیعی رودخانه های دائمی می بایست همواره حفظ شود.

در گذشته 12 رودخانه دائمی وجود داشت که آب آنها به دریاچه ارومیه وارد می شد. از این 12 رودخانه 10 رودخانه حائز اهمیت بسیار زیاد بودند. در کنفرانس نجات دریاچه ارومیه سال 92 عنوان شد که باید جریان زیست محیطی این 10 رودخانه حفظ شود تا اکوسیستم رودخانه و دریاچه حفظ شود که متاسفانه این اتفاق نیفتاد و سدها هم یکی از عواملی بودند که در این مسئله نقش داشتند. اما اگر سدها هم نبودند این امکان بود که باز هم این اتفاق در زمانی دیرتر رخ دهد چون الگوی بارش ها نیز تغییر کرده است. اما چون تخصص بنده سد نیست و هیدرولوژیست هم نیستم، ترجیح می دهم در این زمینه بیشتر صحبت نکنم.

 اولویت های احیا به نظرتان در این برهه چیست؟

مدیریت بهینه آب همیشه ضرورت اول است. رهاسازی حقابه دریاچه ارومیه از مخازن پشت سدها در زمستان باید انجام شود؛ چراکه در زمانی که مصرف توسط بخش کشاورزی وجود ندارد، امید است وزارت نیرو در این ارتباط به نیاز آبی دریاچه ارومیه توجه بیشتری کند. اجرای طرح های ضربتی مصوب در کنفرانس بین المللی نجات دریاچه ارومیه در سال 1392 شامل خرید آب از کشاورزان (زمین های زراعی با بازدهی پایین)، مکانیزه کردن سیستم آبیاری باغات یا حفظ آنها در حد زنده مانی، اتمام سریع پروژه انتقال آب از رود زاب و شروع فاز مطالعاتی طرح احیای فازبندی شده دریاچه ارومیه از اولویت برخوردارند.

 در بخش کشاورزی چه فعالیت هایی باید مدنظر باشد؟

مشکل اصلی در بخش کشاورزی است؛ چراکه بخش اعظم آب حوضه آبخیز، مصرف کشاورزی دارد. ستاد احیای دریاچه ارومیه هم تلاش کرد تا بر اساس طرح کاهش 40درصدی مصرف آب کشاورزی که تحقیقات آن توسط دانشگاهیان انجام شده، میزان برداشت آب را کم کند، اما اجرائی شدن نتایج این طرح ها مهم است.

الان در وهله نخست جهاد کشاورزی باید جلوی توسعه کشاورزی را بگیرد؛ به هیچ وجه نباید اجازه توسعه کشاورزی در این حوضه آبخیز را بدهند و توسعه کشاورزی در این منطقه می بایست محدود شود. آبیاری در بخش کشاورزی منطقه اکثرا مکانیزه نیست و همچنان سنتی است؛ در نتیجه با اتلاف و هدررفت بالای آب در بخش کشاورزی مواجه هستیم. الگوی کشت هم باید با توجه به اقلیم منطقه اصلاح شود.

 بنابراین همچنان تاکید دارید که طرح نکاشت باید اجرائی شود؟

بله در زمین های کشاورزی کم بازده می بایست کشاورزان را با معیشت جایگزین حداقل به مدت سه سال تامین کرد.دولت در حال هزینه کرد برای دریاچه ارومیه است و چه بهتر که بخشی از این هزینه ها صرف خرید آب از کشاورزانی شود که تولید پایین و مصرف بالای آب دارند.

 البته جدای از زمین های کشاورزی مشکل باغ ها هم هستند؟

بله درست است؛ در باغات هم می بایست طرح آبیاری مکانیزه اجرائی شود چون مصرف در باغات بسیار زیاد است. این منطقه با حدود 90 هزار هکتار باغات سیب، بزرگ ترین منطقه تولید سیب به شمار می رود که مستلزم مصرف مقدار زیادی آب است؛ این مصرف بالای آب باید کنترل شود. مردم منطقه دریاچه ارومیه را دوست دارند و مطمئن هستم که برای نجات دریاچه حاضر به همکاری خواهند شد تا در صورت نیاز به مدت دو سال از باغ شان بهره برداری نکنند و باغات خود را در حد زنده مانی حفظ کنند تا وضعیت دریاچه تا حدودی تثبیت شود.

در مجموع با کاهش مصرف آب در باغات و طرح نکاشت در زمین هایی با بازدهی کم می توان سالانه دو تا سه میلیارد مترمکعب آب به دریاچه رساند و در زمان کوتاه دریاچه را از این وضعیت به شدت بحرانی خارج کرد.

 آرتمیای (میگوی بومی آب شور) دریاچه ارومیه الان در چه وضعیتی است؟

آرتمیا یک ثروت و بخش مهمی از اکوسیستم دریاچه ارومیه است؛ به همین دلیل ستاد احیای دریاچه ارومیه هم طرح «احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه» را مطرح کرد. طرح احیای اکولوژیک دریاچه ارومیه بر اساس تحمل آرتمیا به شوری تنظیم شد. حد تحمل شوری آرتمیا در دریاچه ارومیه حدود 250 گرم بر لیتر بود و بر این اساس اگر حجم مناسبی آب در دریاچه باشد، می توان اکوسیستم مناسب برای آرتمیا، باکتری های شورپسند، جلبک های تک سلولی و پرندگان را مهیا کرد. ولی متاسفانه این شرایط محقق نشد و طرح احیای اکولوژیک به سرانجام خوبی نرسید.

سال های 97 و 98 بارندگی ها به میزان قابل توجهی بود و در بررسی ای که نیمه دوم سال 99 انجام شد، حضور آرتمیا به میزان کافی تایید شد، اما از اوایل سال 1400 که آب کمتر و شوری آب بیشتر شد، جمعیت آرتمیا هم به شدت کاهش یافت و به سرعت از بین رفت؛ چراکه شوری آب به حد فوق اشباع رسیده بود. بااین حال، تخم آرتمیا همواره در کف دریاچه در لابه لای نمک ها باقی می ماند و هر زمان که آب وارد دریاچه شود، می تواند جمعیت شکوفایی را ایجاد کند.

 طرح پیشنهادی فعلی شما چیست؟

طرح پیشنهادی ما بر مبنای کاهش سطح تبخیر دریاچه ارومیه طراحی شده و بر اساس آن احیای نیمی از وسعت دریاچه ارومیه می تواند محقق شود. در این طرح، دریاچه ارومیه در دو فاز، نیمی از بخش جنوبی و نیمی از بخش شمالی احیا می شود. با اجرای این طرح نیمه جنوبی از نظر شوری شرایط لازم برای احیای اکوسیستم طبیعی آن شامل آرتمیا، جلبک های تک سلولی و پرندگان را خواهد داشت و پیش بینی می کنم که در بخش جنوبی سالانه حدود دو هزار تن سیست آرتمیا تولید شود که با برداشت نیمی از آن به ارزش بیش از 30 میلیون دلار معیشت جایگزین برای تعداد زیادی از کشاورزان و فارغ التحصیلان دانشگاهی ایجاد خواهد شد. از بخش شمالی نیز که حاوی میلیارد تن نمک هست می توان املاح باارزش تولید کرد. در واقع طرح پیشنهادی بنده دارای کارکردهای زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی است.

 این طرح در چه ابعادی می تواند ایجاد اشتغال کند؟

اگر انجام شود، شرایط اشتغال دست کم هزار نفر مهیا خواهد شد و از این هزار تن تولید آرتمیا هم نه تنها نیاز کشور تامین خواهد شد، بلکه بخش بزرگی از آن را می توان صادر کرد. در حال حاضر برای تامین نیاز مراکز تکثیر میگو، ماهیان دریایی و ماهیان خاویاری حدود 40 تن سیست آرتمیا به ارزش حدود چهار میلیون دلار وارد کشور می شود، اما به شرط محقق شدن این طرح، تولید آرتمیای داخل کشور ما را در این بخش به خودکفایی خواهد رساند، ضمن اینکه جزء کشورهای صادرکننده هم خواهیم بود.

تاکید کنم که بهره برداری تنها زمانی اتفاق خواهد افتاد که شوری دریاچه ارومیه در حد بهینه حفظ شود. کاری که در دریاچه بزرگ نمک آمریکا هم اکنون انجام می دهند این است که شوری بخش جنوبی را در حدود 100 گرم در لیتر حفظ می کنند که بهترین شوری برای تولید آرتمیاست و در مقابل شوری بخش شمالی را بین 280 تا 300 گرم بر لیتر تثبیت می کنند تا بهره برداری از نمک به سهولت انجام شود. از دریاچه بزرگ نمک آمریکا در حال حاضر سالانه حدود 200 میلیون دلار از آرتمیا، 200 میلیون دلار از گردشگری و شکار و یک میلیارد و صد میلیون دلار از نمک های باارزش آن (جمعا معادل 45 هزار میلیارد تومان) بهره برداری می شود و حدود 10 هزار نفر هم در صنایع فوق الذکر مشغول به کار هستند.

 بنابراین در صورت مهیاشدن شرایط، آرتمیا می تواند به عنوان معیشت جایگزین مردم محلی استفاده شود؟

بله در حال حاضر هم در قسمت هایی خارج از دریاچه ارومیه (استخرها) برنامه هایی برای پرورش آرتمیا هست اما امکان آن همه جا نیست. پرورش آرتمیای مصنوعی کاری نیست که بتواند جایگزین کشاورزی شود، اما با احیای دریاچه و تولید آرتمیا در درون خود دریاچه ارومیه می توان به معیشت جایگزین مردم محلی رسید.

معیشت جایگزین می بایست مبتنی بر دریاچه ارومیه باشد که مردم احساس کنند، رزق و روزی آنها از دریاچه تامین می شود و این اهمیت دریاچه را در نزد مردم دوچندان خواهد کرد. این کار نشدنی نیست اما نیازمند برنامه ریزی دقیق است. شرق 

كارشناسان از 5 سال سرنوشت‌ساز براي جلوگيري از مرگ تالاب انزلي مي‌گويند

تالابی كه مرداب میشود

تالاب انزلي با هر تهديد يا آسيبي كه در كتب مرجع براي تالاب‌ها ليست شده، مواجه است

محمد معصوميان

«در صورت ادامه اين وضعيت تا 5 سال ديگر تالاب انزلي به حوضچه‌هاي جدا افتاده و كم عمق تبديل خواهد شد.»؛ اين جمله‌اي است كه محمد كهنسال، فعال محيط زيستي در گفت‌وگو با «اعتماد» عنوان مي‌كند. او معتقد است تالاب انزلي تقريبا با هر تهديد يا آسيبي كه در كتب مرجع براي تالاب‌ها ليست شده، مواجه است. مي‌توان گفت نفس تالاب به شماره افتاده و سرنوشت غمناكي در انتظار اين تالاب بين‌المللي است. همان‌طور كه حالا درياچه اروميه در حالت احتضار است، دور نيست روزي كه تالاب انزلي هم خشك شود و از آن تنها عكسي در آلبوم‌ها باقي بماند.

تالاب انزلي يكي از تالاب‌هاي بين‌المللي كشور با وسعت 20 هزار هكتار است هر چند كارشناسان با وجود اتفاقاتي كه در اين سال‌ها افتاده اين رقم را كمتر از اين مقدار محاسبه مي‌كنند. تالابي كه معيشت نزديك به يك ميليون نفر به آن گره خورده است. اين تالاب كه چسبيده به درياي كاسپين در شمال كشور است طبق برآوردها 52 گونه ماهي و 264 گونه پرنده را در اكوسيستم خود جا داده است، اما حالا چيزي كه ملوانان و ساكنان اطراف و فعالان محيط زيستي تالاب مي‌بينند تنها لاشه ماهيان است كه روي آب مي‌آيد و پرندگاني كه از حالا بايد به ‌فكر لانه جديدي براي خود باشند.

ورود 72 دهنه فاضلاب خام به تالاب انزلي

محمد درويش، فعال محيط زيست در گفت‌وگو با «اعتماد» يكي از مهم‌ترين معضلات را ورود 72 دهنه فاضلاب خام به اين تالاب مي‌داند. فاضلابي كه در نبود تصفيه‌خانه شهر انزلي به ‌شدت در حال پايين آوردن كيفيت منابع آبي تالاب است. تصفيه‌خانه‌اي كه بعد از گذشت 20 سال هنوز به بهره‌برداري و تكميل پروژه نرسيده است: «دومين معضل كوه زباله در سراوان است. كوهي كه 7 ليتر در ثانيه شيرابه وارد زرجوب و گوهررود مي‌كند در ادامه به رودخانه امامزاده ابراهيم و در نهايت وارد تالاب مي‌كند.» درويش سومين معضلي كه تالاب را تهديد مي‌كند ساخت سدها و بارگذاري در بالادست مي‌داند‌: «يكي از اين مشكلات ساخت سد لاسك است كه مي‌تواند تير خلاص را به تالاب انزلي بزند.» سدي كه سال‌هاست محل بحث است و به بهانه تامين آب شرب شهرهاي «شفت»، «صومعه‌سرا»، «رشت» و «انزلي» روي رودخانه «امامزاده ابراهيم» شفت در گيلان ساخته مي‌شود. كارشناسان معتقدند با ساخت اين سد حقابه تالاب انزلي از بين مي‌رود و اين تالاب با كاهش ارتفاع آب روبه‌رو خواهد شد و اين كاهش ارتفاع باعث رسوب‌گذاري بيشتر و كاهش عرصه‌هاي آبي كه محل زندگي و زيستگاه پرندگان و ماهيان است، خواهد انجاميد. درويش مي‌گويد: «ساخت جاده كنار گذر، پل و سازهايي كه به واسطه منطقه آزاد در آنجا احداث شده هم شديدا سبب اخلال جدي در نظام آب‌شناختي تالاب شده است.» درويش چشم‌انداز اميدواركننده‌اي از سرنوشت تالاب نمي‌بيند و معتقد است اگر در يك برنامه‌ريزي پنج ساله مشكلات تالاب حل نشود اوضاع بسيار وخيم‌تر از چيزي كه هست خواهد شد. اما نكته‌اي كه درويش به آن اشاره مي‌كند و مي‌توان گفت تازگي به مشكلات تالاب انزلي اضافه شده، عقب‌نشيني درياي خزر است كه مي‌تواند ارتباط تالاب و دريا را قطع كند و به مرگ حتمي درياچه منجر شود.

 

پایین آمدن تراز دریاچه کاسپین

محمد كهنسال، كنشگر محيط زيست در پاسخ به اين سوال كه عقب‌نشيني درياي خزر چگونه مي‌تواند تالاب انزلي را تهديد كند، مي‌گويد: «در حال حاضر بحث پسروي تراز درياچه كاسپين مهم‌ترين تهديد و معضلي است كه به آن پرداخته نشده و هيچ توجهي هم تاكنون به آن نشده است. از 5 سال پيش بسياري از كنشگران اين مساله را مطرح كردند و بعضي معتقدند نقشه‌اي كه براي آينده تالاب بررسي مي‌شود بايد اين انعطاف‌پذيري را داشته باشد كه اگر روزي درياچه كاسپين عقب‌نشيني كرد و تالاب ديگر يك تالاب ساحلي نبود هم بتوان به‌ صورت مستقل آن را ديد و براي از دست نرفتنش برنامه‌ريزي كرد.»

اما پايين رفتن سطح آب درياچه كاسپين چگونه مي‌تواند تالاب را تهديد كند؟ آن‌طور كه كهنسال مي‌گويد در گزارش‌هاي زمين‌شناسي كه انجام شده گوش ماهي كه از درياي كاسپين مي‌آيد در بعضي روستاهاي صومعه‌سرا در جنوب تالاب در عمق دو متري ديده شده كه نشان از پايين بودن تراز آب تالاب نسبت به درياي كاسپين است: «وقتي تراز آب در كاسپين پايين بيايد اتفاقي كه مي‌افتد، اين است كه به محض شروع بارندگي آب شيرين از رودخانه‌ها به تالاب مي‌رود و چون آب دريا پايين‌تر است به سرعت طول تالاب را طي مي‌كند و در دريا تخليه مي‌شود اما وقتي آب شور بالا باشد مانند يك سد در مقابل خروح آب شيرين به دريا را مي‌گيرد. اين آب شيريني كه در تالاب مي‌ماند، كمك مي‌كند فاضلاب‌هايي كه در تالاب هستند توسط خود تالاب پالايش و پاكسازي شوند، اما وقتي سريع مي‌آيد و مي‌رود ديگر نمي‌تواند آن تاثير گذشته را داشته باشد.»

مساله بعدي كه تالاب را تهديد مي‌كند، فاضلاب‌هايي است كه از شهرهاي رشت و انزلي به تالاب مي‌ريزد كه مي‌توان گفت فاضلاب دو شهر پرجمعيت استان هستند. شهرهايي كه بيشترين مراكز اداري و بيمارستاني را در خود دارند و آن‌طور كه كهنسال مي‌گويد بايد حجم فاضلابي كه گردشگران در آخر هفته انزلي توليد مي‌كنند و افرادي كه از استان‌هاي همجوار براي سرويس‌هاي بيمارستاني به رشت مي‌روند را هم در آن محاسبه كنيم: ‌«اطراف حوزه تالاب هم يكي از پرتراكم‌ترين مناطق پرورش دام است. منطقه رودبار و حوزه اطراف تالاب بيشترين تراكم دامپروري و مرغداري را در سطح استان دارد كه فضولات اينها هم به نوعي وارد تالاب مي‌شود. بحث شيرابه و پسماند هم مشكلات ديگري است.» كهنسال از طرحي در 20 سال پيش مي‌گويد كه در آن قرار بود بانك جهاني براي ايجاد تصفيه‌خانه در 6 شهر كشور وام بدهد. انزلي و رشت هم دو شهر استان گيلان بودند كه در اين طرح ديده شده بودند. از يك مقطعي تحريم‌ها و مسائل سياسي باعث توقف اختصاص بودجه از بانك جهاني براي سيستم فاضلاب اين شهرها شد. اما سوالي كه مطرح مي‌شود، اين است كه با توقف اين پروژه چرا حاكميت فكري براي تكميل آن نكرد؟ كهنسال مي‌گويد: ‌«يك لوله 50 سال عمر مفيد دارد و حالا آن لوله‌ها40 درصد از عمر مفيد خود را طي كرده‌اند. تجهيزات برقي و مكانيكي يك تصفيه‌خانه آن‌ هم در نقطه مرطوب تنها 15 سال دوام مي‌آورد. تجهيزاتي كه 10 سال پيش در تصفيه‌خانه در حال ساخت قرار گرفته و هيچ استفاده‌اي از آن نشده عملا دوسوم عمر خود را گذرانده‌اند.» اين آسيب‌هايي است كه مي‌توان گفت به بيت‌المال هم وارد شده و بايد پرسيد چرا حاكميت تلاش نكرد تا با تامين بودجه و اعتبارات اين پروژه را كه بخشي از آن به قيمت از بين رفتن محيط زيست بوده به پايان برساند؟

رييس كميسيون محيط زيست انجمن طرفداران توسعه انزلي معضل ديگر را رسوباتي مي‌داند كه حاصل فرسايش خاك است؛ ماحصل فرسايشي كه به واسطه جنگل‌تراشي‌هاي گسترده توسط 11 رودخانه منتهي به تالاب در آن تخليه مي‌شود؛ رسوباتي كه با برهم كنشي با فاضلاب موجود در تالاب به فعل و انفعالات شيميايي خطرناكي در اين تالاب ارزشمند مي‌شوند. اينجا بايد به ذي‌نفعان تالاب برسيم كساني كه يكي از عوامل تهديد‌كننده حيات تالاب هستند، افرادي كه به واسطه فقر يا طمع هم به جان مراتع افتاده‌اند و هم با آتش زدن عرصه‌هاي نزديك به تالاب سعي در گسترش زمين‌ها زراعي خود دارند: «در بسياري از مناطق مي‌بينيم فردي كه در نزديكي تالاب زمين كشاورزي دارد هر سال نيم متر نيم متر تالاب را به شاليزار خودش اضافه مي‌كند و كسي هم متوجه نمي‌شود. اخيرا اما شروع مي‌كنند به آتش زدن نيزارها و بعد مي‌روند آنجا تصرف مي‌كنند. البته مي‌گويند در حال برخورد با چنين افرادي هستند. هر دفعه از بازداشت افرادي هم خبري شنيده مي‌شود اما ما خبري از چگونگي برخورد با اين افراد نداشتيم.»

محمد كهنسال با اشاره به مرگ درياچه اروميه و سرنوشت تالاب‌هايي مانند بختگان در استان فارس يا خشك شدن تالاب گاوخوني، از دست رفتن تالاب انزلي را دور از ذهن نمي‌داند. او بحث كاهش تراز درياچه كاسپين را فراملي مي‌داند، اما انتظار او و ديگر فعالان و دلسوزان محيط زيست اين است كه مسوولان تا كار از كار نگذشته مشكلات داخلي تهديدكننده تالاب را كنترل كنند: «دو موضوع مي‌تواند به روند نابودي تالاب سرعت ببخشد؛ يكي پايين آمدن تراز درياچه كاسپين و ديگري كاهش بارندگي بر اثر تغيير اقيلم است. اين دو اگر روند بدي داشته باشند شايد در 5 سال آينده تالاب به جاي يك تالاب يكپارچه تبديل شود به چند چاله كه در آن آب جمع مي‌شود و اگر باران شديدي بيايد كمي به هم وصل بشوند و دوباره بعد از تبخير آب از هم جدا شوند.»

زمان مرثیه سرایی‌نیست

رويا بابايي، فعال محيط زيست در گفت‌وگو با «اعتماد» از دردهاي زياد تالاب مي‌گويد، دردهايي كه آنقدر روي هم تلنبار شده‌ كه بسياري از فعالان اين حوزه را نااميد كرده‌اند. او كاهش تراز آب تالاب از 8 متر در سال‌هاي گذشته به يك متر يا يك متر و نيم در سال‌هاي اخير را نگران‌كننده مي‌داند: «تالاب به معدني براي پوشش همه ناكارآمدي‌هاي مردم و مسوولان تبديل شده است.» او از 2 بار آتش‌سوزي در نيزارهاي تالاب در 1402 خبر مي‌دهد كه تبديل به سريالي تكراري از روند تخريب تالاب شده است. آتش‌سوزي‌هايي كه در روزهاي آينده به واسطه فصل برداشت بيشتر هم خواهد شد. بابايي از كمپين‌هاي آگاهي‌بخشي كه مردم انزلي براي نجات تالاب برگزار كرده‌اند، مي‌گويد و از شاعراني كه براي نجات تالاب شعر سروده‌اند. اين فعال محيط زيستي كه در انزلي معلم است از گفت‌وگو با ملوانان يا مردم محلي مي‌گويد كه از وضعيت تالاب گزارش مي‌دهند: «ملواناني كه آنجا بودند از خاطراتي مي‌گفتند كه روزگاري آب به عمق 6 متر بود، مسافرها مي‌آمدند و انواع ماهي‌ها صيد مي‌شد، اما حالا فقط ماهي مرده مي‌بينند، چون آلودگي آب بسيار بالا رفته است و اكسيژني به آبزيان نمي‌رسد.» او يكي از مهم‌ترين مشكلات تالاب را گياه سنبل آبي مي‌داند كه نبض تالاب را در دست گرفته است. او با اشاره به چند بار جمع‌آوري اين گياه مهاجم توسط مردم و سازمان‌هاي مردم‌نهاد و سازمان محيط زيست از نبود روش كارشناسي براي مقابله با اين گياه كه ظاهري فريبنده و زيبا دارد، انتقاد مي‌كند: «هيچ كدام از اين كارها دردي از تالاب دوا نكرده است. اين تالاب نياز به اراده قوي و علم و دانش دارد يعني حتما بايد دانش ورود كند. حتي اگر مي‌شود بايد از تجربه ساير كشورها استفاده كنيم يا با استخدام كارشناسان ديگر كشورها از آنها كمك بخواهيم. براي نجات محيط زيست بايد هر فكر و بينشي را جذب كنيم، چون محيط زيست متعلق به همه مردم كره زمين است.» شايد بد نباشد به اين گياه مهاجم يا آن‌طور كه برخي مي‌گويند «شيطان بنفش» بپردازيم. اين گياهي كه مدت‌هاست در پهنه تالاب انزلي جاخوش كرده بومي آمازون است و يكي از بدترين و شايد زيباترين علف هرز جهان باشد كه در همه جاي اين كره خاكي پخش شده است، گياهي كه در طول يك هفته زير نور خورشيد رشدي دوبرابري دارد. اين گياه علاوه بر اينكه رفت و آمد را در تالاب مختل مي‌كند باعث توقف فتوسنتز و كاهش اكسيژن آب مي‌شود و زندگي آبزيان را به خطر مي‌اندازد. البته اين تنها بخشي از تبعاتي است كه اين گياه براي اكوسيستم طبيعي به همراه دارد و تالاب انزلي هم به واسطه انباشت رسوبات محل مناسبي براي رشد اين‌گونه است.

بابايي هم معتقد است تالاب ظرف چند سال آينده قطعا خشك مي‌شود: «حالا كه شاهد هستيم در مناطقي از تالاب عمق آب به يك و يك نيم متر رسيده فكر نكنم تا دو سال ديگر چيزي از تالاب باقي بماند. مي‌توان گفت تالاب انزلي تبديل به مرداب خواهد شد. درياچه اروميه از دست رفت و حالا همه ما در حال مرثيه‌سرايي هستيم، اما تالاب هنوز كامل از دست نرفته است و مي‌شود با يك اراده ملي يا حداقل از مرگ حتمي آن را نجات داد.»

تابستان گذشته در سفري كه به انزلي داشتم مطابق هميشه گشتي هم در تالاب زدم، خاطرم بود كه در سال‌هاي نه چندان دور قايق‌ها با سرعت بالا ميان نيزارها مي‌رفتند، اما سال گذشته ملوان بارها موتور قايق را خاموش و بالا مي‌كشيد؛ وقتي از او پرسيدم دليل اين كار چيست؟ از پايين آمدن ارتفاع آب مي‌گفت از تالابي كه ديگر آن سرزندگي سال‌هاي نه چندان دور را ندارد، از نيلوفرهاي زيباي درياچه كه ديگر به زحمت مي‌شود آنها را تماشا كرد و عكسي گرفت. جدا از همه مشكلاتي كه در بالا از آن حرف زده شد، مي‌شد زباله‌هاي پلاستيكي بسياري را هم در كرانه‌هاي تالاب ديد يا گرازهايي كه در ميان زباله‌ها دنبال غذايي براي خانواده پرجمعيت خود بودند. دور نيست روزي كه بيدار شويم با اين خبر مواجه شويم كه تالاب انزلي مرد. اعتماد

ضرورت بهره برداری علمی و کارشناسی از جنگل ها

نباید جنگل را مرتع مشجر بدانیم

بهزاد انگورج (کارشناس منابع طبیعی)

وقتی جنگل مرتع مشجر است یعنی هنوز توسعه نیافته ایم(!) و در بهره برداری از جنگل درجه شایستگی پایینی داریم و نظام بهره برداری ما نمی تواند متضمن حفاظت از جنگل ها به مثابه منابع ملی ما باشد. اساسا چنین مدیریتی قادر به توقف بهره برداری نیست و با وصف اینکه نمی تواند ساماندهی بهره برداری از این منابع ملی را درک کند، چگونه می تواند در برابر خطرات خسارت بار حریق، از آن حفاظت و حمایت کند؟

مادامی که جنگل ها مرتع مشجر باشند، شدت خسارت ریسک حریق بسیار بالاست! زیرا درجه حساسیت مواد قابل اشتعال و درجه اصطکاک و اختلاف دو نوع مدیریت در این منابع بالاست. چنین شرایط بینابینی که جنگل، مرتع مشجر محسوب شود، عین سر درگمی مدیریت است.

وقتی جنگل ها به صورت مرتعی تحت مدیریت قرار گیرند، حد توقع مدیریت از کارکردهای اکولوژیکی تنزل می یابد و چنان مدیریتی که بر تفکر بهره برداری از پوشش علفی کف جنگل متمرکز است، بالقوه به مانع توالی و رشد و توسعه توان اکولوژیکی پوشش درختی و درختچه ای تبدیل می شود و نمی گذارد مرتع مشجر به جنگل انبوه تبدیل شود.

وقتی جنگل مرتع باشد، قطعا جنگل ها تنک است یا باید تنک شود! در این صورت خسارت ناشی از خطر حریق در چنین جنگل های تنکی بسیار بالاتر از جنگل های انبوه است، زیرا درختان در جنگل های تنک به سبب طول تاج بیشتر و قامت کوتاه تر خود، خسارت جدی تری می بینند و حتی می سوزند! اساسا در جنگل های تنک، حریق سطحی به سهولت به حریق تنه ای و تاجی تبدیل می شود.

جابه جایی مفهومی تعریف و عنوان جنگل ها، اثرات خسارت بار چند جانبه ای دارد. به عنوان مثال: وقتی جنگل مرتع مشجر باشد! در تشخیص انبوهی «پر و بسته بودن تاج پوشش جنگل ها» نگاه های کارشناسی از بام جنگل ها به کف جنگل ها دوخته می شود و شخص تشخیص دهنده انبوهی[!] از کارشناس متخصص به سطح دامدار سنتی تنزل می یابد.

اساسا در چنین وضعیتی هیچ اهمیتی ندارد که گونه های علفی کف مرتع مشجر گونه اصلی یا همراه یا پرستار یا اندمیک ناحیه رویشی باشد، درجه اهمیت هر گونه خوشخوراک بودن و ارزش غذایی برای دام است. از سوی دیگر مناطق کوهستانی در فصل تعلیف تابستانی تحت بهره برداری هستند، بنابراین فصل رویش هر چه کوتاه تر باشد، در تطابق زمانی بهتری با مدت تعلیف دام در مراتع ییلاقی است.

باید بر نوع پوشش علفی کف جنگل های انبوه و آمیختگی آن تمرکز کرد که علاوه بر هم زیستی و نیازهای اکولوژیکی خود نسبت به نور، به ندرت به سطوح پیوسته پوشش علفی می رسند که معمولا خطر حریق را افزایش می دهند زیرا قامت درختان جنگل های انبوه بلند است و طول تاج درختان عملا تحت هرس طبیعی کوتاه است و اگر تنه درختان توخالی نباشند، جنگل های انبوه پهن برگ هرگز دچار حادثه حریق تنه ای و تاجی نمی شوند.

وقتی جنگل مرتع مشجر است مولفه تنک کردن برای دامدار مزیت است و برعکس اگر اراده مدیریت مبتنی بر توسعه و احیای جنگل باشد، مولفه انبوهی برای کارشناس متخصص مزیت است و برای استقرار تجدید حیات و بازسازی و توسعه کمی و کیفی توده طبیعی تلاش می کند.

وقتی جنگل مرتع مشجر است برای دامدار قامت درختان هر چه کوتاه تر بهتر(!) و تاج بری درختان یک روش متداول مزیت دار است و درختان تحت تاثیر تابش، تاج گسترده تر و شاخه و برگ و گل در دسترس تر خواهند داشت!

نمی دانم چرا! اما در طول مدت اشتغال به خاطر ندارم هیچ سطوح باز جنگل انبوه دارای پوشش علفی اقطی یا گزنه که گونه نورپسند چند ساله هستند، دچار حریق سطحی شده باشند. مدیریت خطر حریق در جنگل های مرطوب و نیمه مرطوب در جهت های مختلف متفاوت است و اگر پیشگیری از وقوع حریق دارای برنامه بوده و حفظ بهداشت جنگل مورد توجه باشد، گاهی حریق تجویزی ضرورت می یابد.

جنگل ها نباید مرتع مشجر باشند. اگر جنگل ها مرتع مشجر باشند، طبعا تحت مدیریت سنتی دارای نظام بهره برداری هستند که گاهی بیش از حد توان بهره برداری می شوند و گاهی احتمالا به لحاظ عدم صرفه یا اشتغال در کارهای پردرآمدتر(!) فاقد بهره بردار می شوند و تولید پوشش علفی در کف چنین جنگل هایی، بلای جان پوشش درختی و درختچه ای تنک آن جنگل ها می شود.

حمایت از جنگل ها بدون توجه به نظرات کارشناسی جنگل شناسان با تجربه کشور کار عبثی است. ایران

فعالان محيط‌زيست و كارشناسان محلي مي‌گويند زنان زاگرس نقش برجسته‌اي در خاموش كردن آتش‌هاي چند سال گذشته داشته‌اند

زنان قهرمان زاگرس

داوطلبان اطفاي حريق محلي معتقدند مهار آتش‌سوزي بندول بدون حضور زنان محلي امكان‌پذير نبود

سخت‌ترين لحظات براي گزيزه، ديدن كوله‌براني است كه براي خاموش كردن آتش آمده بودند مرداني كه در اوج فقر هستند اما نسبت به محيط‌زيست احساس مسووليت مي‌كنند 

محمد معصوميان

نامش «گزيزه» است؛ به معناي گل نوروزي كه در كوهستان مي‌رويد تا نويد بهار دهد، اما زاگرس اين روزها بوي درخت بلوط سوخته مي‌دهد و تا نوروز هم راه بسياري مانده است. حالا در تابستاني كه هر روز خبري از آتش‌سوزي جنگل‌ها مي‌آيد زنان داوطلبي مانند گزيزه هستند كه براي نجات بلوط‌ها به جنگ آتش مي‌روند. زناني كه چند سالي است در نبود امكانات كافي دولتي و برنامه‌هاي پيشگيرانه آتش‌سوزي از روي احساس وظيفه و عشق به محيط‌زيست پا پيش گذاشته‌اند و پابه‌پاي مردان دل به جنگل‌هاي گداخته مي‌زنند تا در حد توان آتشي را خاموش كنند يا كمك كار مرداني باشند كه با دستان خالي روزها و شب‌ها در كوهستان مي‌مانند تا زاگرس از چيزي كه هست بيشتر نسوزد.

اين روزها ويديوهاي بسياري از حضور زنان زاگرس در برنامه‌هاي اطفاي حريق در شبكه‌هاي اجتماعي همرسان مي‌شود. ويديوهايي از زناني با لباس‌هاي محلي كه با دستان خالي با برگ و شاخه درختان به آتش نزديك مي‌شوند، دبه‌هاي بزرگ آب روي دوش از كوهستان بالا مي‌روند تا آتش را مهار كنند. نان مي‌پزند و حتي آن‌طوركه يكي از داوطلبان اطفاي حريق مي‌گويد زني را مي‌شناسد كه براي كمك به داوطلبان با اتومبيل شخصي كه با آن كار مي‌كند و روزي در مي‌آورد خود را به محل آتش‌سوزي مي‌رساند. سيوان مي‌گويد: ‌«زني را مي‌شناسم كه نمي‌خواهد نامش فاش شود. او هر روز ماشينش را مي‌آورد تا بچه‌هاي داوطلب را به محل آتش‌سوزي برساند. كسي كه حتي نمي‌خواهد نام يا عكسي از او منتشر شود اما يكي از الهام‌بخش‌ترين زناني است كه در اين آتش‌سوزي‌ها ديده‌ام. كسي كه با همان يك ماشين در آژانس كار مي‌كند تا كسب درآمد كند اما به خاطر عشقي كه به طبيعت و زاگرس دارد از زندگي و درآمد خودش مي‌زند تا كار پيش برود و آتش مهار شود.» نبايد اين نكته فراموش شود كه اين‌گونه رفتارهاي فداكارانه در نبود امكانات درست و مديريت براي پيشگيري از آتش‌سوزي جنگل‌ها در موارد بسياري باعث آسيب رسيدن به داوطلبان اطفاي حريق شده است. شهدايي كه تنها و تنها از روي عشق دل به آتش زدند در اين سال‌ها كم نيستند.

قصه گزيزه؛ مادرانگي زن شاعر براي طبيعت

گزيزه فتحي 33 سال سن دارد، ادبيات خوانده و به قول خودش «در كار ادبيات است» و شعر مي‌گويد. شنيدن تجربيات ذهن يك شاعر از آتش‌سوزي جنگل‌ها اتفاقي است كه در اين گفت‌وگو با «اعتماد» افتاده است. تازه از آتش‌سوزي برگشته است و صداي خش‌دار از حنجره پر دودش به سختي بيرون مي‌آيد. او كه همراه همسرش براي اولين‌بار در اين آتش‌سوزي‌ها شركت كرده است آن را تجربه‌اي خاص مي‌داند: «از نزديك چيزهايي را ديدم كه پيش از اين نديده بودم. اولين و بزرگ‌ترين پرسش بعد از ديدن اين وضعيت اين بود كه چرا چنين اتفاقاتي مي‌افتد؟ چرا جان آدم‌ها به خطر مي‌افتد براي اينكه آتش را خاموش كنند؟ از طرفي هم ديدن اين دلسوزي و همدلي با درختان و جنگل‌ها و حيوانات واقعا تجربه عجيبي است. اگر پيش از حريق براي تفريح به جنگل مي‌رفتيم و حيواني وحشي مي‌ديدم حالت دفاعي مي‌گرفتيم اما در اين روزها همه مردم حاضرند جان خود را به خطر بيندازند تا جان اين حيوانات را نجات دهند.»

براي گزيزه احساس وظيفه و مسووليت در مردان و زناني كه براي اطفاي حريق مي‌روند نكته مشتركي است و مي‌گويد: ‌«دوستان زيادي را مي‌ديدم كه براي استراحت پايين مي‌آمدند اما هنوز نگران آن درختي بودند كه در حال سوختن بود خود من هم هر بار با اين احساس روبه‌رو مي‌شدم چون آنجا امكاناتي مانند آب نبود كه كامل روي آتش بريزيم تا خاموش شود. مجبور بوديم آتش را از اطراف درخت دور كنيم تا دوباره شعله نكشد يا با خاك آن را خفه كنيم. اين احساسي بود كه در مرد و زن مي‌ديدم و برايم جالب بود.»

او از زنان روستايي مي‌گويد كه شب و روز با «چهره‌ و دست‌هاي پرزحمت» كه پا جاي پاي تمام لحظات سخت زندگي در آن نمايان بود براي اطفا آمده بودند. زناني كه قيد كار و زندگي روزمره را زده بودند تا با احساسي كه او آن را احساسي مادرانه مي‌داند به كمك محيط‌زيست بيايند. گزيزه مي‌گويد بازهم براي اطفاي حريق خواهد رفت: «با اين فشار اقتصادي و اجتماعي كه روزانه با آن دست ‌و پنجه نرم مي‌كنيم آن شب‌ها تجربه‌اي است كه حس خوبي به آدم مي‌دهد؛ حس اينكه مي‌شود يك كار مثبتي انجام داد، كاري كه از دست‌مان برمي‌آيد و اين به آدم احساس معنا مي‌دهد.» او از هماهنگي خوب گروه‌هاي مردمي اطفا مي‌گويد و اينكه نديده بود براي كسي اتفاق بدي افتاده باشد. فتحي از دوستان با تجربه‌تري مي‌گويد كه پيشقدم مي‌شدند و مراقب بودند براي كساني كه اولين‌بار داوطلب شدند اتفاق ناگواري نيفتد. اما سخت‌ترين لحظات براي او ديدن كوله‌براني بود كه براي اطفاي حريق آمده بودند؛ مرداني كه در اوج فقر هستند اما نسبت به محيط‌زيست احساس مسووليت مي‌كنند: «كساني كه 6 ماه بود اجاره خانه نداشتند اما آمده بودند اطفاي حريق كنند. خانه و زندگي را كنار گذاشته بودند و با مسووليت كار مي‌كردند. آن لحظات واقعا گريه مي‌كردم.»

 

آتش «بندول» بدون زنان مهار نمي‌شد

الهام رستمي 20 سال سن دارد و در دانشگاه سنندج علوم تربيتي مي‌خواند. او در گفت‌وگو با «اعتماد» از گروهي محلي در روستاهاي «قلعه‌جي» و «قلعه‌گاه» مي‌گويد كه براي اطفاي حريق تشكيل شده است. او كه اهل روستاي قلعه‌جي سروآباد است از خبري مي‌گويد كه به سرعت در گروه مي‌پيچد: «جنگل‌هاي اطراف روستاي بندول آتش گرفته است» براي او و دوستانش اين يعني بايد هر چه زودتر به كمك مردم محلي بروند. اما آن چيزي كه براي الهام رستمي جالب بود حجم بالاي زنان روستاي بندول بود كه با دبه‌هاي آب روي شانه و پشت مسير نسبتا طولاني روستا تا محل حريق را بالا و پايين مي‌رفتند تا آن‌طور كه منابع محلي مي‌گويند بتوانند ده هكتار آتش‌سوزي را مهار كنند. الهام مي‌گويد: ‌«در دو شبي كه آنجا بوديم، با بسياري از زنان كه كمك مي‌كردند همراه شدم، با آنان دامنه كوهستان را بالا و پايين مي‌رفتم تا به محل آتش آب برسانم. زناني كه كلا در راه بودند و دائم مي‌رفتند و مي‌آمدند. آنقدر حضور اين زنان با دستان خالي پررنگ بود كه هيچگاه از ذهم پاك نمي‌شود» او از دستان خالي و نبود امكانات مي‌گويد و نگراني از اينكه مبادا يكي از دوستانش در آتش گير بيفتد و كاري از دست او برنيايد: ‌«به جز چند نفر از اعضاي گروه كه راهنمايي مي‌كردند و مراقب بودند براي كسي اتفاقي نيفتاد كس ديگري نبود» او از انگيزه‌اش براي ثبت نام در گروه مي‌گويد از عشق به محيط زيست و كمك به هم وطنانش كه تنها هستند: «به خطرناك بودن اين كار فكر نمي‌كردم. پدر و مادرم مي‌گفتند اين كار مي‌تواند خطرناك باشد، شايد خدايي نكرده اتفاقي براي تو بيفتد اما آنها را يك جوري قانع مي‌كردم. من اين كار را وظيفه خودم مي‌دانستم. دوست داشتم براي هموطنانم كاري بكنم.»

او از دود و آتش و سرفه‌هاي خشك در مجاورت با آتش مي‌گويد از خستگي دو شب نخوابيدن و رفتن و آمدن با زنان روستا اما از نظر الهام به احساس خوبي كه بعد از مهار آتش داشت مي‌ارزيد: «اصلا فرصتي براي غذا خوردن نداشتيم. كلا داشتيم تلاش مي‌كرديم. من همراه زنان آب مي‌آوردم. بعد از اينكه آمدم آن‌قدر بوي دود گرفته بوديم انگار خودم آتش گرفته بودم. آن‌قدر خسته بوديم و نخوابيده بوديم كه چشمانم بسته نمي‌شد. از طرفي هم خوشحال بوديم كه آتش‌سوزي را مهار كرديم و به محيط‌زيست بيشتر از اين آسيب وارد نشد. مردان هم بودند اما زنان كرد عادت دارند وقتي مشكلي هست خودشان حضور داشته باشند و در كار كمك كنند. خانم‌ها اصلا جور ديگه‌اي كمك مي‌كردند.» داوطلبان اطفاي حريقي كه با آنها صحبت كردم معتقد بودند مهار آتش‌سوزي بندول بدون حضور زنان محلي امكان‌پذير نبود. زناني كه در چند ويديو از بندول مي‌شود آنها را ديد كه چطور دامنه كوه را بالا مي‌روند و با برگ و شاخه درختان آتش را خاموش مي‌كنند.

غيرت يك زن گچساراني

اولين‌بار شهريور سال 1396 بود كه وارد عرصه اطفاي حريق شد. رقيه رحماني، دبير آموزش و پرورش و فعال محيط زيستي يكي از اولين زنان عضو انجمن سبزگامان گچساران است كه وارد عرصه اطفاي حريق شد. او در زمان گفت‌وگو با «اعتماد» در حال آبياري درختان بلوطي است كه در عرصه‌هاي جنگلي اطراف گچساران كاشته است. رحماني كه سال‌هاست به صورت حرفه‌اي كوهنوردي مي‌كند از اولين تجربه حضور در اطفاي حريق مي‌گويد روزي كه بسياري از مردان با ترديد به توانايي‌ها او نگاه مي‌كردند: ‌«خوب يادم هست اولين‌بار چند پيرمرد كه مرا ديدند با خنده گفتند شما كه در اين آتش‌سوزي از بين مي‌رويد، اما يكي از اعضاي گروه به آنها گفت كه من تازه از صعود به دماوند برگشتم.» او از روزي در سال 1396 مي‌گويد كه عضو تيم اطفاي حريق گروه شد و حالا به قول خودش شمار شركت در اطفاي حريق از دستش در رفته است. او در پاسخ به اين سوال كه چرا با وجود خطرات اين كار براي خاموش كردن آتش مي‌رود؟ مي‌گويد: ‌«غيرتم نمي‌گذارد بي‌تفاوت باشم. نه تنها نسبت به آتش‌سوزي كه براي تمام فعاليت‌هاي زيست محيطي چنين غيرتي دارم. آدم اگر غيرت داشته باشد، زن و مرد ندارد. وقتي در بهار مي‌رويم در طبيعت و لذت مي‌بريم چرا نبايد در تابستان به كمك محيط زيست برويم؟ وقتي من كوهنورد هستم و مي‌توانم در ارتفاعات بروم پس مي‌توانم حداقل تداركات باشم و آب و غذا ببرم و گوشه‌اي از مشكلات را حل كنم.» رقيه كه معاون يك مدرسه است تا امروز چند بار بعد از فراخوان با اجازه مدير مدرسه پا به جنگل در حال سوختن گذاشته است و آن‌طوركه مي‌گويد هيچ چيزي نمي‌تواند جلودار او در زمان آتش‌سوزي مراتع باشد.

رقيه از زنان ديگري مي‌گويد كه بعد از حضورش در اطفاي حريق از او خواستند كه در اين كار شركت كنند، اما رحماني مي‌گويد هيچ‌گاه به زن يا مردي پيشنهاد نمي‌كند كه وارد چنين عرصه‌اي شود. رحماني مي‌گويد: «من به هيچ خانمي توصيه نمي‌كنم وارد اين عرصه بشود، چون شرايط سختي است. هوا 45 درجه است و واقعا ترسناك است. بايد آدم چابكي باشيد، بدانيد چطور در اطراف آتش گام ‌برداريد. اينكه يك نفر را ببريم و مصدوم شود خيلي خطرناك است. بعضي از زنان نسبت به پوست دست و صورت حساس هستند. براي من كه بارها دست و صورتم سوخته و به قول معروف از قيافه افتاده‌ام، اين اتفاقات مهم نيست. اما براي مردم مهم است و خيلي براي‌شان عجيب است كه من در خاموش كردن آتش شركت مي‌كنم.»

او از بي‌مهري‌هايي مي‌گويد كه بارها باعث دلسردي او و ديگر داوطلبان شده است، از نبود رسيدگي و تامين حداقلي نياز كساني كه در آتش سوزي شركت مي‌كنند. رحماني تعريف مي‌كند كه بسياري به او مي‌گويند كه اين كار دولت است و بايد خودش از پس مهار و برنامه‌ريزي براي پيشگيري بر بيايد: «داشتيم با ماشين يكي از ادارات مي‌رفتيم به راننده گفتم بزنيد كنار تا آب بخرم و آن فرد با تعجب گفت مگر به شما آب نمي‌دهند؟ بسياري فكر مي‌كنند بابت اين كار به ما پول مي‌دهند. بارها پيش آمده كفش كوهنوردي من پاره شده است، اما دوستان مسوول با كم‌لطفي حتي يك كفش مناسب هم به من يا ديگر دوستان نمي‌دهند.» او از داوطلباني مي‌گويد كه بعد از اين بي‌مهري‌ها ديگر در چنين اتفاقاتي شركت نمي‌كنند و از نظر او حق دارند، چون بارها مسوولان از حمايت‌ها گفتند اما در واقع كاري انجام ندادند: «متاسفانه اين نگاه وجود دارد كه وظيفه ما است كه براي مهار آتش برويم در حالي كه كارمندان يا مسوولان ادارات مربوطه در ماشين‌هاي كولردار بالاي جاده مي‌ايستند و حق ماموريت مي‌گيرند. گاهي پيش آمده ناهار داوطلبان را ساعت 11 شب به آنها ‌رساندند.» رحماني هم مانند بسياري از داوطلبان از اين‌گونه برخوردها دلسرد شده است، اما با خنده مي‌گويد باز هم وقتي فرخوان مي‌بيند، نمي‌تواند جلوي گام‌هايش را بگيرد و حتي گاهي بي‌خبر راهي ارتفاعات مي‌شود تا آتش را مهار كند.

چه زناني كه پشت جبهه‌هاي آتش دست به كار تداركات مي‌شوند و چه آناني كه با توانايي‌هايي كه دارند پا در عرصه شعله‌ور مي‌گذارند در يك چيز مشترك هستند و آن عشق به محيط زيست است، محيطي كه مانند خانه‌اي براي همه ساكنان زمين است. خانه‌اي كه اگر آتش بگيرد زن و مرد و كودك را با هم به كام مرگ مي‌كشاند. اعتماد

 

استان تهران در ميان صدرنشين‌هاي خشكسالي و كم‌آبي قرار گرفته است

زندگی در ميان بحران

سارا سبزی

منابع آبي استان تهران روزهايي بحراني را پشت‌سر مي‌گذارد و روزبه‌روز هم به جمعيت آن اضافه مي‌شود. حالا اين استان علاوه بر تنش آبي، با بحران بارگذاري جمعيتي هم روبه‌رو است؛ آن‌هم در شرايطي كه هيچ منابع آبي جايگزيني دراختيار ندارد.

آخرين آماري كه درباره جمعيت استان تهران وجود دارد، داده‌هاي استانداري تهران است كه طبق آن برآورد جمعيت اين استان بدون احتساب جمعيت شناور 14 ميليون و 280 هزار نفر است. طبق سرشماري سال 95 جمعيت كل اين استان كمي بيش از 13 ميليون نفر برآورد شد. استاندار تهران مدتي پيش گفته بود كه ساليانه 5درصد به جمعيت اين شهر اضافه مي‌شود.

به پايان رسيدن ظرفيت بارگذاري جمعيت و صنعت در تهران حداقل از هفت سال پيش به صورت علني مطرح و درباره آن هشدار داده شد، با اين حال رشد جمعيت استان تهران در شرايطي هر سال افزايش پيدا مي‌كند كه طبق سند آمايش سرزمين، رشد جمعيتي و كالبدي شهرهاي مادر در مناطق كلان‌شهري كشور بايد محدود شود؛ در غير اين صورت منابع آن به ويژه منابع آبي به ‌شدت تحت تاثير قرار مي‌گيرد.

جمعيت ثابت شهر تهران هم در ابتداي سال ۱۴۰۲ به حدود ۹.۶ ميليون نفر رسيد، اين رقم آمار ساكنان آن است و با تعداد افرادي كه به‌طور روزانه به اين شهر مراجعه مي‌كنند متفاوت است. در طول سال‌هاي ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ حدود ۴۳درصد از مهاجران از استان البرز به استان تهران مهاجرت كرده‌اند. طي همين مدت استان‌هاي تهران و البرز مهاجرپذيرترين مناطق ايران بوده‌اند. تهران، اصفهان و مشهد بيشتر مهاجران را پذيرفته‌اند كه در اين ميان تهران و مشهد از خطرناك‌ترين نواحي ايران از نظر زلزله‌خيزي هستند. تهران يكي از استان‌هايي است كه بيشترين و شديدترين كمبود آب را تجربه مي‌كند و در سال 1402-1401 به پنجمين استان خشك كشور تبديل شد. اين استان در خشكسالي هم رتبه‌دار است و حالا 99.8درصد از آن با خشكسالي روبه‌رو است كه 86درصد از مساحت آن تحت‌تاثير خشكسالي شديد و بسيار شديد قرار دارد. 

سهم 45درصدي كشاورزي از منابع آبي استان

بحران آب در تمام منابع آب زيرزميني كشور گسترده شده و اطلاعات مركز پژوهش‌هاي مجلس نشان مي‌دهد كه از ميان مجموع ۶۰۹ دشت مطالعاتي كشور كه شماري از آنها دچار فرونشست زمين شده‌اند، ۴۲۰ دشت به عنوان ممنوعه و ممنوعه بحراني قلمداد مي‌شود؛ اين عدد در مقايسه با آمار سال‌هاي گذشته افزايش چشمگيري داشته است؛ براي مثال تعداد دشت‌هاي ممنوعه برابر ۳۱۷ دشت در سال ۱۳۹۲ بوده است. سهم تهران هم از اين وضعيت كم نيست؛ تمام دشت‌هاي استان تهران ممنوعه اعلام شده‌اند و دشت ورامين، دشت تهران كرج و هومند-آبسرد هم در شرايطي بحراني و ممنوعه قرار دارند. بدترين وضعيت را هم دشت هومند-آبسرد با ميانگين افت سالانه دو متر به خود اختصاص داده است. استان تهران توليد 5درصد توليدات كشاورزي كشور را دارد و در مجموع ۶.۴ ميليون تن محصولات كشاورزي توليد مي‌كند كه از اين ميزان توليد ۵.۳ ميليون تن فرآوري مي‌شود.

45درصد از كل آب موجود در استان تهران صرف بخش كشاورزي مي‌شود و باتوجه به وضعيت آب موجود در استان كه روند افزايشي ندارد، به نسبت افزايش جمعيت و ميزان مصرف آب شرب، سهم بخش كشاورزي هم كاهش پيدا مي‌كند. در سال آبي 1402-1401 هم ميزان آب تخصيص داده شده به بخش كشاورزي نسبت به بازه زماني مشابه آن كاهش پيدا كرده است.

مجموع آب‌هاي كل استان از منابع سطحي و زيرزميني شامل چاه‌ها، قنات‌ها و چشمه‌ها، رودخانه‌ها، سد، كانال، پساب تصفيه‌خانه و... تامين مي‌شود. حدود 65درصد از مجموع آب‌هايي كه در بخش كشاورزي استان استفاده مي‌شود، از منابع زيرزميني و باقي‌مانده آن از منابع سطحي تامين مي‌شود. ميزان كمبود آب هم در اين بخش 20درصد اعلام شده است كه اين ميزان كمبود آب، باعث كاهش ميزان آبياري محصولات كشاورزي مي‌شود و به دنبال آن كاهش محصول رخ مي‌دهد. علاوه بر اين ممكن است بخشي از اراضي از حالت آبي خارج شوند و امسال آبياري نشوند. استان تهران سطح زيركشت ديم بسيار كمي دارد و كم‌آبي هم باعث نمي‌شود كه اين نوع كشت افزايش پيدا كند. در بعضي نقاط فيروزكوه و دماوند كه بارندگي بيشتري دارند، اين نوع از كشت صورت مي‌گيرد.

 سالي 340 ميليون مترمكعب پساب توليدي در استان

بخشي از آب موردنياز زمين‌هاي كشاورزي، ‌صنايع و آبخوان‌هاي استان تهران از پساب تصفيه شده تامين مي‌شود تا سهم برداشت از منابع زيرزميني كاهش پيدا كند.

ميزان پساب توليدي سال 1401 در كل استان تهران يعني آنچه در همه تصفيه‌هاي خانه‌هاي تهران توليد شده است، حدود 340 ميليون مترمكعب برآورده مي‌شود. بخشي از اين پساب براي بخش‌ كشاورزي و بخشي هم به آبخوان‌ها تزريق مي‌شود. از پساب توليد شده ساليانه استان تهران هر سال سه ميليون مترمكعب به شهرداري تهران اختصاص داده مي‌شود تا از آن براي آبياري فضاي سبز استفاده كند.

طبق تفاهمنامه‌اي كه دوره شهرداري حناچي با آبفا صورت گرفت، قرار شد اين ميزان پساب به فضاي سبز استان اختصاص پيدا كند تا از چاه‌هاي زيرزميني براي آن برداشت نشود. سال گذشته ‌حدود 64.024.195 ميليون متر مكعب پساب به بخش صنعتي و 227.093.453 ميليون مترمكعب پساب تصفيه شده هم به بخش كشاورزي اختصاص داده شد.

ري و ورامين رتبه‌هاي اول نياز آبي

در بخش كشاورزي

طبق اطلاعاتي كه فرماندار ويژه شهرستان ري اعلام كرده، ۳۵ هزار هكتار از مساحت ۲۲۰ هزار هكتاري اين شهرستان مربوط به زمين‌هاي زراعي و باغي است و سه هزار و ۲۸۹ نفر بهره‌بردار در آن مشغول به كشت و زرع هستند. حجم توليد محصولات كشاورزي اين شهرستان هم يك ميليون و ۶۲ هزار تن است كه برابر با يك‌پنجم ظرفيت توليد پنج ميليون و ۷۸۷ هزار تني استان تهران است، به همين دليل اين شهرستان در كنار شهرستان ورامين در رتبه اول استفاده از منابع آبي براي كشاورزي قرار دارند؛ بعد از اين دو شهرستان پاكدشت و شهريار قرار دارند. سال 1400 آب سد ماملو براي استفاده زمين‌هاي كشاورزي شهرستان پاكدشت قطع شد و به غير از باغ‌ها، باقي زمين‌هاي زراعي يا كشت محصول نداشتند يا با استفاده از منابع ديگري مثل چاه‌ها، كشاورزي را ادامه دادند.

امسال هم در سمت شهريار و ملارد و رباط‌كريم كانالي كه از سد اميركبير آب مي‌گرفت خالي ماند و فعلا آبي به زمين‌هاي كشاورزي تخصيص داده نشده است. در اين شرايط جايگزين منابع آبي يا چاه‌هاي نزديك زمين‌هاي كشاورزي است يا از پساب تصفيه‌خانه‌ها استفاده مي‌شود. امسال پساب تصفيه‌خانه‌هايي مثل فيروزبهرام در كانال محمديه و بخشي از پساب تصفيه‌خانه ملارد هم براي آبياري آزاد شد. با اين حال تعدادي از باغ‌هاي غرب استان تهران شامل شهريار، ملارد، قدس و رباط‌كريم به دليل قطع حقابه كشاورزي آب سد اميركبير در تنش شديد آبي قرار دارند و با كمبود آب روبه‌رو شده‌اند. باغ‌ها و زمين‌هاي شرق و جنوب استان هم با تنش آبي روبه‌رو هستند، اما نسبت به غرب استان شدت كمتري دارد. عمده مصرف چاه‌هاي مجاز در جنوب غرب استان تهران شامل شهرستان‌هاي شهريار، ملارد و شهرقدس است و ميزان متوسط كسري حجم مخزن در دشت تهران-كرج شامل شهر قدس و شهرستان شهريار و بخش شرقي شهرستان ملارد تا رودخانه شور، منفي ۳۲.۶۸ ميليون مترمكعب است و اين ميزان در دشت قطعه چهار ساوه شامل بخش غربي شهرستان ملارد، منفي ۱.۲۴ ميليون مترمكعب است. 

سرانه مصرف آب استان تهران چقدر است؟

افزايش مصرف آب شرب در فصل تابستان، تامين آب پايدار تا پايان سال آبي را با مشكل روبه‌رو مي‌كند و تهران اين روزها درست در چنين شرايطي قرار دارد؛ در حال حاضر سرانه مصرف آب شرب در بخش خانگي استان تهران 250 ليتر در شبانه‌روز است، اما طبق الگوي مصرف آب يعني عدد استاندارد آن بايد 14 متر مربع در ماه به ازاي هر خانوار باشد. تعداد انشعاب خانگي در شهر تهران 944 هزار و 61 مورد و در بخش غير خانگي - شامل بخش‌هاي صنعتي، اداري، درماني و كارگاهي- 166 هزار و 758 مورد است. تعداد انشعاب‌هاي خانگي آب شرب در كل استان تهران هم يك ميليون و 729 هزار و 468 مورد و ميزان انشعاب‌هاي غيرخانگي هم در همين استان 295 هزار و 276 مورد است. سالي 2 تا 2.5درصد به تعداد مشتركان آب تهران اضافه مي‌شود، درحالي كه منابع جديدي براي تامين آب در تهران وجود ندارد.

 وضعيت بحراني پشت سدهاي تهران

 ذخاير سدهاي تامين‌كننده آب تهران هم نسبت به سال گذشته ۳۰ ميليون مترمكعب كاهش پيدا كرده و اوضاع تامين آب را براي اين استان پرجمعيت سخت‌تر كرده است؛ 75درصد آب تهران در گذشته از 5 سد اميركبير، لار، ماملو، طالقان و لتيان تامين مي‌شد، اما اكنون در فصول سرد سال 45درصد از سدها و 55درصد از منابع زيرزميني و در فصول گرم سال، 60درصد از سدها و 40درصد از منابع زيرزميني تامين مي‌شود.

ميزان بارش‌ها از ابتداي مهر تا 30 تير امسال در استان تهران 194.4 ميلي‌متر است كه نسبت با ميانگين طولاني‌مدت آن
-يعني ميانگين 54 ساله- 30 ميلي‌متر كمتر است. درصد اختلاف سال آبي جاري با سال آبي گذشته هم 7 ميلي‌متر بيشتر است؛ با اين حال اوضاع در سدهاي تهران خوب نيست. استان تهران با وجود افزايش چند ميلي‌متري نسبت به سال گذشته در ميزان بارش خود، شاهد روند كاهشي در درازمدت و نيم‌قرن اخير بوده است كه اين زنگ خطري براي ميزان آب‌‌‌هاي جاري و ذخيره‌شده پايتخت محسوب مي‌شود. حجم كل مخازن استان تهران تا روز 30 تير 1402 رقمي حدود 550 ميليون مترمكعب است، اما همين مخازن در بازه زماني مشابه 580 ميليون مترمكعب آب ذخيره داشتند. حجم نرمال مخازن 5 سد اصلي استان تهران 915 ميليون مترمكعب است. باتوجه به شرايط فعلي بارش‌ها و تنش‌ آبي استان اين پنج سد نسبت به وضعيت نرمال 365 ميليون مترمكعب كاهش آب داشته‌اند. علاوه بر اين جمع كل ذخاير 5 سد تامين‌كننده آب شرب استان نسبت به مدت مشابه سال گذشته هم 30 ميليون مترمكعب كمتر است. هفته گذشته ركورد مصرف آب در تهران شكست و به سه ميليارد و 800 ميليون ليتر در روز رسيد.

۸۵درصد از ۴۵ ميليارد مترمكعب آبي كه به صورت سالانه از آبخوان‌ها (منابع آب زيرزميني) برداشت مي‌شود، توسط چاه‌هاي مجاز صورت مي‌گيرد؛ چاه‌هاي مجازي كه به لحاظ عددي ۵۵درصد چاه‌هاي كشور را شامل مي‌شوند. باتوجه به آمار ثبت‌شده در وزارت نيرو از روند افت تراز آب زيرزميني و برآورد كسري حجم آبخوان‌هاي كشور، از اوايل دهه ۵۰ شمسي مازاد برداشت از آبخوان‌هاي كشور شروع شده و اين روند از اوايل دهه ۷۰ شمسي شدت يافته و تقريبا هر سال بيشتر شده است كه بر اثر اين مازاد برداشت، ميزان كسري تجمعي مخازن آب زيرزميني كشور در سال ۱۴۰۰ به عدد ۱۴۳ ميليارد مترمكعب رسيده است.

به سمت از دست دادن آبخوان تهران

حركت مي‌كنيم

وضعيت آبخوان‌ها ارتباط مستقيمي با ميزان منابع آبي دارد و استان تهران در كنار فارس، كرمان و خراسان جنوبي بيشترين سهم را در اضافه برداشت از آبخوان‌ها دارند. هرچه ميزان برداشت از آبخوان‌ها بيشتر باشد، ميزان فرونشست هم افزايش پيدا مي‌كند.

اداره كل محيط‌زيست و توسعه پايدار شهرداري تهران مدتي پيش اطلاعات تازه‌اي درباره وضعيت فرونشست‌ها در اين استان اعلام كرد. طبق اين داده‌ها به دليل نابودي آبخوان‌ها، دشت ورامين با پهنه‌اي بيش از بر ۷۰۰ كيلومتر مربع، فرونشست زمين داشته كه باتوجه به نزديكي راه‌آهن تهران-مشهد به اين گستره، سازه‌هاي پيونددار با راه‌آهن در معرض خطر هستند. طبق بررسي‌هاي صورت گرفته مناطق ۱۶-۱۷-۱۸-۱۹ و ۲۰ شهرداري تهران و شهرهاي اسلامشهر، شهريار، چهاردانگه، نسيم‌شهر، صباشهر و كهريزك تحت تاثير فرونشست دشت تهران قرار دارند. اين تنها بخش كوچكي از شرايطي است كه استان تهران در حال پشت سر گذاشتن است: كانون‌هاي گردوغبار نظرآباد و اشتهارد ساكنان سه استان تهران، قزوين و البرز را تحت تاثير قرار داده است و تهديدي براي سلامت آنها محسوب مي‌شود.

باتوجه به آمار ثبت شده در وزارت نيرو از روند افت تراز آب زيرزميني و برآورد كسري حجم آبخوان‌هاي كشور، از اوايل دهه 50 شمسي مازاد برداشت از آبخوان‌هاي كشور شروع شده است كه اين روند از اوايل دهه 70 شمسي شدت يافته و تقريبا هر سال بيشتر شده است. آبخوان دشت تهران از شمال به دامنه جنوبي رشته كوه‌هاي البرز، از جنوب به كوه‌هاي آراد و فشافويه، از شرق به ارتفاعات سه پايه، قوچك و بي‌بي شهربانو و در ادامه مسدود به رودخانه شور تا محمودآباد خرابه و از غرب به محدوده دشت كرج، يعني از وردآورد به شهريار و در امتداد جاده شهريار به رباط‌كريم محدود مي‌شود. در بعضي نواحي شمال اصفهان و جنوب غربي تهران - شهريار- و جنوب ورامين در استان تهران، از سال 1400 سفره‌هاي آب به‌طور كلي حذف شده و چاه‌هاي آب عميق درنهايت به سنگ كف مي‌رسند، ولي آبي پيدا نمي‌كنند. دو روند افت شديد آب در حوضه فلات مركزي -درياچه نمك و كوير مركزي- وجود دارد. اين دو منطقه بيشتر در مناطق خشك و نيمه خشك قرار دارند. برخي از پرجمعيت‌ترين شهرهاي ايران ازجمله تهران و كرج در پيرامون اين حوزه قرار دارند. مسعود مجرب، پژوهشگر مخاطرات زمين‌شناختي به «اعتماد» درباره آخرين وضعيت آبخوان تهران توضيح مي‌دهد و مي‌گويد كه «ما مجبور هستيم براي كسري آب شرب و كشاورزي به منابع آب زيرزميني فشار وارد كنيم. اثر وضعيت نامساعد آبخوان در فرونشست‌ها خودش را نشان مي‌دهد كه هر سال افزايش پيدا مي‌كند و الان در شرايط حداكثر خود قرار دارد؛ يعني به حدود 20 سانتي‌متر در سال رسيده است. تقريبا همه ‌جاي آبخوان در حال نشست است و تاثير آن در جنوب غربي تهران و بخش‌هايي از مناطق 22گانه 17، 18، 19 و بخش‌هايي از منطقه 9 قابل مشاهده است. منطقه جنوب غربي و جنوب شرقي تهران هم درگير فرونشست شده‌اند. ما آثار ترك‌هاي ناشي از فرونشست را در ساختمان‌ها و ساير نقاط شهر مي‌بينيم. براي مثال اگر از بزگراه آيت‌الله سعيدي به سمت ميدان نماز برويم، تيرهاي برقي را مي‌بينيد كه كج شده‌اند و اداره برق آنها را با بتن ثابت نگه داشته است. گاهي براي يك تير برق به اندازه دو متر در دو متر بتن زده‌اند. نقاطي مثل ملارد كه فرونشست پوشيده نيست، ترك‌ها در دشت‌ها قابل رويت است.»

به گفته او تهران پنج سد دارد كه براي آب شرب و كشاورزي استفاده مي‌شود و نسبت آنها هم تقريبا مساوي است. در كلانشهرها به خصوص شهر تهران، مشهد، اصفهان و... تقريبا برابر است. اين سدها كسري قابل توجهي هم دارند، باقي‌مانده نياز آبي تهران را از آب‌هاي زيرزميني استفاده مي‌كنيم. به دليل بارگذاري جمعيتي، خشكسالي و مصرف بي‌رويه و مواردي ديگر هيچ‌وقت سهم برداشت از آن كاهش پيدا نكرده است. باتوجه به اينكه فرونشست متوقف نشده و الگوي آن تغيير كرده، مي‌توانيم بگوييم كه همچنان فشار زيادي روي آبخوان تهران وجود دارد و فعلا هم كار خاصي براي آن انجام نشده است. نرخ فرونشست به جنس خاك وابسته است و تغييرات سطح آب زيرزميني هميشه در همه نقاط ثابت نيست و ممكن است تغيير كند. ممكن است نقطه‌اي الان خطرناك نباشد ولي در سال‌هاي آينده به دليل تغيير الگوي برداشت و رفتار زمين در آن منطقه دچار فرونشست شويم. مرز فرونشست تا امروز در حال افزايش است.

تداوم شرايط فعلي چه نتيجه‌اي دارد؟

مجرب درباره تاثير تدوام شرايط فعلي مي‌گويد كه «تداوم فرونشست كه روزبه‌روز هم بيشتر مي‌شود چند نتيجه دارد: يكي از نتايج آن اين است كه ديگر آبخواني نخواهيم داشت. ممكن است به صورت منطقه‌اي آبي نداشته باشيد كه به مناطق جنوبي تهران برسانيد. چاه‌هايي كه از آنها برداشت صورت مي‌گيرد هم عميق‌تر مي‌شوند و در نتيجه فرونشست بيشتر مي‌شود. هرقدر فرونشست افزايش پيدا كند، حجم آبي كه با سيستم غلط براي كشاورزي استفاده مي‌شود، بيشتر مي‌شود؛ مثلا زميني در ورامين قرار است با يك متراژ مشخص آبياري شود، به دليل وجود ترك‌ها ديگر با آن مقدار آب سيراب نمي‌شود؛ چون اين ترك‌ها باعث مي‌شوند ارتباط زمين با ساير نقاط قطع شود و آب‌ها فرار كنند. در اين صورت آب‌ها ديگر مستقيم به آبخوان برنمي‌گردد و بخشي از آن در لايه‌هاي سطحي مي‌ماند و تبخير مي‌شود. به همين دليل بايد به سمت سيستم آبياري نوين برويم.»

او ادامه مي‌دهد: «علاوه بر آن ممكن است مخزن يا همان آب استراتژيك خود را از دست دهيم؛ يعني ميزان آبي كه هر شهر براي بقاي خود استفاده مي‌كند. اين خشكسالي‌ها باعث مي‌شوند ترك‌هايي ناشي از فرونشست در ساختمان‌ها پيدا شود. خانه‌هاي زيادي وجود دارد كه بابت همين موضوع قيمت‌شان دچار افت شده و زمين‌هاي زيادي تغيير قيمت داده‌اند كه در طولاني مدت منجر به مهاجرت اجباري مي‌شود كه توازن شهرها را به‌هم مي‌زند. اين هم در شرايطي است كه ما هنوز موج بزرگ را نديده‌ايم.»

مجرب يكي از تبعات ادامه وضعيت فعلي را آسيب‌پذيري بيش از پيش در برابر زلزله مي‌داند و توضيح مي‌دهد كه «شهر با يك زلزله كوچك آسيب‌پذير مي‌شود؛ يعني وقتي زمين دچار فرسايش مي‌شود و به دليل از دست دادن آب توانش را از دست مي‌دهد. در اين شرايط زميني كه در شرايط عادي در برابر يك زلزله 6 ريشتري مقاوم بود، توان مقاومت در برابر زلزله كمتر از آن را هم ندارد. بيشتر شريان‌هاي حياتي كه خطي هستند، مثل مترو، خطوط انتقال آب، برق و آب و راه‌آهن تحت‌تاثير قرار مي‌گيرند و شناسايي و جبران آن هزينه بسيار زيادي دارد.»

فرصتي باقي‌مانده است؟

اين پژوهشگر مخاطرات زمين‌شناختي درباره فرصت باقي‌مانده براي جلوگيري از تشديد بحران مي‌گويد: «براي اين موضوع قانون هم وجود دارد، ولي اجرا نمي‌شود؛ اگر همين الان هم به فكر بيفتيم مي‌توان جلوي آن را گرفت؛ چون هنوز كسي درباره مرگ آبخوان صحبت نكرده است. داده‌اي هم وجود ندارد كه بتوان درباره آن صحبت كرد. بنابراين اگر دولت و مردم رويه خود را تغيير دهند، فكر مي‌كنيم مي‌شود با اين پديده مقابله كرد. در كوتاه‌مدت كه بايد نقاط تحت‌تاثير را مقاوم كرد، اما در طولاني‌مدت دولت بايد برنامه‌اي برايش داشته باشد، اما فقط به دنبال راهكارهاي كوتاه‌مدت و زودبازده هستيم. اگر بخواهيم با اين شيوه جلو برويم بسياري از طرح‌ها مثل انتقال آب بايد متوقف شود. 30 تا 40 ميليون مترمكعب تراز منفي آب در تهران وجود دارد و حتي با انتقال آب از نقاط ديگر اطراف استان هم جبران نمي‌شود. اين روش علمي هم نيست؛ چون حق نداريم از يك حوضه آبريز به حوضه ديگر آب منتقل كنيم. اين نوع توسعه پايدار نيست و سياست‌هاي توسعه جمعيتي و از بين بردن روستاها و مهاجرت به سمت شهرها و طرح‌هايي براي اسكان جمعيت و انبوه‌سازي فكر خاصي براي تامين آب آنها نشد.

او به ادامه برداشت از دشت‌هاي بحراني كشور هم اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «وقتي دشت ممنوعه داريد، نبايد هيچ برداشتي انجام دهيم، اما تقريبا 100 هزار چاه داريم كه به صورت قانوني و غيرقانوني از آنها برداشت مي‌شود. در شرايطي كه آبخوان تراز منفي دارد و دشت‌ها براي برداشت آب ممنوعه اعلام شده‌اند، بايد با مديريت منابع آب جلو رفت و از آن برداشت نكرد. اولين كاري كه بايد براي اين مساله انجام داد، تغيير سياست‌هاي كلي است كه اصل اول آن اين است كه خودكفايي در برخي محصولات مثل گندم معني ندارد؛ در واقع يك چرخه بايد اصلاح شود. بين مديريت پسماند، مصرف مردم، كشاورزي و تامين حقابه بايد تعادلي برقرار كنيد. از طرف ديگر مردم نقشي اساسي در مديريت مصرف آب دارند و ممكن است تا حد قابل قبولي به خصوص در كلانشهرها جبران شود.» 

دشت‌هاي تهران ممنوعه است اما برداشت آب ادامه دارد

مجرب به وضعيت آبخوان دشت تهران هم اشاره مي‌كند و درباره وضعيت آن مي‌گويد: «ما فقط مي‌دانيم تهران دشت ممنوعه است و نبايد از آن آب برداشت شود و تراز منفي است. شرايط بحراني زماني پيش مي‌آيد كه بدانيم آبخوان ديگر برگشت پذير نيست. يعني مخزني كه قرار بود آب را گردآوري كند از دست مي‌رود كه خود آن هم معضلاتي زيادي به دنبال دارد. آبخوان مثل اسفنج نيست كه بعد از خالي شدن، دوباره به آن آب دهيم و منابعش جبران شود. يكي از نتايجش هم اين است كه ديگر جايي براي ذخيره كردن آب در آبخوان نداريد. حتي ممكن است در بعضي از نقاط بالازدگي آب داشته باشيم؛ يعني آب امكان نفوذ به برخي آبخوان‌ها را هم ندارد. البته هنوز كسي درباره آن صحبت نكرده است و هيچ اطلاعاتي نداريم كه بتوانيم طبق آن بگوييم آبخوان تهران به مرگ نزديك شده است. از نظر زمين‌شناسي به سمت آن در حركت هستيم، اما اينكه در كدام نقطه آن قرار داريم، چون اطلاعات درستي نداريم، مشخص نيست. تنها اطلاعات قابل اعتمادي كه فعلا در دست داريم تصاوير ماهواره‌اي است كه نشان مي‌دهد نرخ فرونشست نه تنها ثابت نشده، بلكه در حال افزايش و پيش‌روي است.» اعتماد

آفرودسواران آفت را به جان جنگل های هیرکانی مازندران می اندازند ؟

آتش قارچ زغالی به جان بلوط های بلند مازو

شهلا منصوریه

آفت قارچ زغالی که به جان درختان بلوط زاگرس افتاده بود، مدتی است درختان بلوط بلند مازو در جنگل های هیرکانی گلستان را نیز درگیر خود کرده است. به گفته هادی کیادلیری، رئیس دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست علوم و تحقیقات، این آفت کم کم در حال گسترش به سمت جنگل های مازندران است. مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری گلستان نیز با اذعان به این خبر، عدم اکسیژن گیری و نرسیدن املاح و مواد غذایی در سطح زیر خاک را عامل ضعیف شدن درختان و بروز این بیماری می داند. با وجود این، متاسفانه راه مطمئنی برای ریشه کنی این آفات در سال های گذشته پیشنهاد نشده است.

کارشناسان می گویند، بیماری زغالی یک بیماری ثانویه است. کیادلیری درخصوص ثانویه بودن این بیماری به «ایران» می گوید: ثانویه بودن آن به دلیل میزان بالای خسارت این بیماری نیست، بلکه این قارچ در جان درختانی که تحت فشارها و استرس های شدید مثل خشکی قرار گرفته اند، طغیان می کند. تغییرات آب و هوایی و اقلیمی، دخالت انسان در طبیعت و ضعف درختان از دلایل مختلف ایجاد این بیماری است. باید عوامل اولیه را که باعث این بیماری در خاک این منطقه می شود کنترل و مدیریت کنیم تا از بین برود.

اکوسیستمی به هم ریخته

طبق آخرین آمار حدود دو میلیون هکتار از درختان جنگل های زاگرس به این قارچ آلوده هستند. از عوامل شروع کننده این بیماری می توان به آفت برگ خوار اشاره کرد که اکنون در جنگل های شمال کشور هم لانه کرده و درختان را تحت استرس قرار داده اند. کیادلیری می گوید: وقتی چنین قارچی بروز می کند با مرگ ومیر زیاد درختان مواجه می شویم. این آفت در جنگل های زاگرس، فقط درختان بلوط را هدف قرار داده بود اما در جنگل های شمال علاوه بر درختان بلوط بلند مازو، به گونه های دیگر درختی مثل ممرز که حدود 30 درصد از درختان شمال را تشکیل می دهد، هم آسیب وارد می کند. او می گوید: این بیماری بیشتر در سایت هایی دیده می شود که گردشگران به همراه خودروهای خود در آنها حضور دارند. به همین جهت درختان جوان هم دچار این بیماری شده اند.

به گفته او بهره برداری بی رویه از زیستگاه، حضور و چرای بی رویه دام و کوبیدگی خاک، وجود خشکسالی و... باعث استرس درختان می شوند و به فوران قارچ زغالی منجر می شود. استان گلستان به دلیل خشکی و بارندگی کم، زودتر از جنگل های دیگر شمال کشور مبتلا شده است.

استراتژی درمان چیست؟

او اعتقاد دارد بسیاری از فشارها را نمی توان در کوتاه مدت از روی اکوسیستم ها حذف کرد و نیاز به برنامه بلندمدت است. یکی از کارها، حذف بخش های گردشگری بی قاعده و اجرای برنامه های فرهنگی قانون ساز است. به گونه ای که هیچ ساخت وساز و طرح و برنامه گردشگری، بدون تایید سازمان منابع طبیعی در این عرصه ها اجرا نشود.کیادلیری، کاشت گونه های مقاوم تر در مناطق را از دیگر راهکارهای علمی برای مبارزه با این آفت می داند.

چرا گردشگری بیش از همه چیز اثر دارد؟

کیادلیری، با بیان اینکه عوامل انسانی بیشتر از عوامل طبیعی زمینه ساز اصلی بروز آفات و بیماری هاست، می گوید: گردشگری و حضور غیرمسئولانه انسان ها در طبیعت، بیشتر از اقلیم و عوامل طبیعی روی بیماری این درختان تاثیر دارد. زیرا بلوط هایی که در شیب ها وجود دارند وضعیت بهتری نسبت به مناطق همسطح و صاف دارند.به گفته او، تحقیقات نشان داده که گردشگران انبوه و بی ضابطه که در روزهای تعطیل و آخر هفته ها در این مناطق با خودروهای خود حضور دارند و خودروهای خود را داخل جنگل ها و زیر درختان می برند، بیشتر از اقلیم تاثیرگذار بوده اند.

این کارشناس مطالعات انجام گرفته از سوی دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی را کافی نمی داند ومی گوید: برای اینکه بتوانیم آفات و بیماری ها را دست کم در مناطق کانونی و بحرانی کنترل کنیم، نیاز به مدیریت مداوم دارد. هرچند نوع برخورد و مبارزه با آفات و بیماری ها در مناطق جنگلی، پیچیدگی ها و محدودیت های خاص خود را دارد، اما اصولا این بحث در زمستان فروکش می کند و فصل بهار و تابستان که بیماری طغیان می کند، همه دستپاچه می شوند.

خسارات قارچ زغالی

حمید سلامتی، مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان گلستان ابتلای درختان بلوط بلند مازو به این آفت را تایید می کند و به «ایران» می گوید: حضور گسترده مردم و عدم نفوذ آب موجب شد که درختان ضعیف شوند.

به گفته او، در عرصه جنگل انواع آفات و بیماری ها وجود دارند اما درختان به دلیل مقاومت شان کمتر مورد تهدید و تهاجم قرار می گیرند اما وقتی که درخت به دلیل عدم اکسیژن گیری و نرسیدن املاح و مواد غذایی در سطح زیر خاک، ضعیف می شود، طبیعی است که بیماری های قارچی سراغشان می آید.

آنگونه که سلامتی می گوید: درختان در زمستان، به خواب می روند و به دلیل عدم فعالیت فیزیولوژیکی، آفت و بیماری، قدرت تکثیر، رشد و نمو ندارد اما در فصل بهار و تابستان این فعالیت زیاد می شود و امراض و آفات فعال می شوند و به همین جهت قدرت تکثیر پیدا می کنند.

او مبارزه با این بیماری ها را در جنگل مستلزم رعایت نکات بهداشتی و اصول محیط زیستی می داند و می گوید: جنگل، باغ کشاورزی نیست که هر موقع دلمان خواست هر نوع سمی که می خواهیم برای مبارزه و حفظ آنها استفاده کنیم. سعی می کنیم که تا حد امکان طبق دستورالعمل ها و برنامه هایی که سازمان گیاه پزشکی کشور می گوید، حرکت کنیم تا خسارت ها کمتر شود و مشکلات دیگری به وجود نیاید.او سطح وسیع مبارزه با آفات و امراض را هم زمانبر و هم مستلزم مدیریت خاص خود می داند.

سلامتی از بازدیدهای میدانی کارشناسان مراکز تحقیقاتی و سازمان گیاه پزشکی خبر می دهد و می گوید: البته مبارزه شیمیایی در عرصه جنگل توجیه اقتصادی ندارد و به لحاظ محیط زیستی اشکالات خاص خودش را دارد و خیلی نمی شود مبارزه شیمیایی کرد اما روش های مبارزه بیولوژیک مثل تیمار و تقویت درختان برای رشد وجود دارند که با این ارگان ها تبادل نظر کارشناسی داشته ایم و سعی در مدیریت بیماری داریم.او از هجوم آفت سوسک بلوط خوار خبر می دهد و سرمنشا آن را برداشت های غیرمجاز و کندن پای درختان و از بین رفتن رطوبت و عدم زادآوری درختان می داند. عواملی که در آینده جنگل های بلوط را تحت الشعاع خود قرار می دهند. ایران

سگ های گله در یک دهه گذشته جان24 قلاده یوز را در پارک ملی توران گرفتند

زوال « یوز» در چنبره دام و جاده

بیتا میرعظیمی

یک ماه و نیم پس از سرگردانی و چشم انتظاری «هلیا» برای بازگشت فرزند تلف شده اش در جاده میامی - سبزوار، یوزپلنگی دیگر با علائم کم خونی در زیستگاه های پیرامونی پارک ملی توران، تلف شد. طبق گفته رئیس پارک ملی توران به «ایران»، این یوزپلنگ نر متولد سال 1398 و فرزند خورشید بود که بعد از جدایی از مادر دیگر مشاهده نشده بود.

چندی پیش گزارشاتی از مشاهده یک قلاده یوزپلنگ در مناطق آزاد شمال توران به محیطبان ها می رسد. محیطبان ها به منطقه می آیند و یوز نر شناسنامه دار را با توجه به تصاویر و فیلم ها، شناسایی می کنند.

احمد رادمان می گوید: «یوز حال مساعدی نداشت و باید هر چه سریع تر اقداماتی برای بهبود آن انجام می شد.»

پسر خورشید غروب کرد

بلافاصله تیم دامپزشکی سازمان حفاظت محیط زیست و محیطبانان حیوان را بیهوش می کنند. در معاینه بالینی علائم کم خونی حاد و وجود چندین زالو در دهان حیوان مشاهده شد. همزمان اقدامات درمانی نظیر خروج زالوها و... روی حیوان انجام شده و پس از به هوش آمدن توله یوز، به سایت مرکز تحقیقات یوزپلنگ آسیایی منتقل شد. رادمان می گوید: «اما به رغم همه تلاش ها این توله یوز نر تلف شد. در حال حاضر نیز جسد حیوان جهت بررسی علت مرگ به تهران منتقل شده و هنوز نتیجه کالبدشکافی اعلام نشده است.»

سگ گله بلای جان یوزها

خورشید تنها توله از دست رفته توران نیست. تنها در سال جاری 2 یوزپلنگ دیگر و در یک دهه اخیر 13 قلاده یوز در اثر تصادفات جاده ای شرق استان سمنان و عبور از جاده مرگ، جانشان را از دست داده اند.

طبق گفته رادمان رئیس پارک ملی توران «اگر جاده میامی-سبزوار فنس کشی شده بود شاید دیگر کمتر شاهد مرگ جاده ای این گونه ارزشمند در کشور بودیم. یوزهای توران را یا تصادفات جاده ای از بین می برد و یا سگ های گله؛ در این منطقه در یک دهه گذشته بالغ بر 24 قلاده یوز توسط سگ های گله از بین رفته است؛ این آمار نشان می دهد که توران منطقه ای پویا برای زادآوری یوزها است اما نمی توانیم بدرستی آن را مدیریت کنیم. باید دام ها خارج شده و به تبع آنها سگ های گله نیز در منطقه حضور پیدا نکنند.»

خال یوزها منحصربه فرد است

برخی از فعالان مدعی هستند که یوز تلف شده فرزند خورشید نیست. این مساله اما توسط رادمان تکذیب می شود. او می گوید تصاویر موجود با یوز ازدست رفته مطابقت دارد. از سویی علیرضا جورابچیان، مدیر اسبق پروژه حفاظت از یوز آسیایی نیز به «ایران» می گوید: «طبق مطالعات انجام شده، خال های یوزپلنگ ها همانند اثر انگشت انسان ها منحصربه فرد بوده و امکان ندارد 2 یوزپلنگ دارای خال هایی مشابه باشند. البته چنانچه ادعا می شود که این یوز تلف شده فرزند خورشید است، باید تصاویر و مستنداتی از محل تولد، زایمان و جنسیت توله ها و... ارائه شود. البته تا جایی که بنده اطلاع دارم، بدون شک و تردید، چندین سال است که مطالعات مستمری روی گونه خاص یوز در زیستگاه ها انجام نشده است.»

حفاظت و تجهیز زیستگاه ها

او درباره موثر بودن فنس کشی جاده میامی نیز می گوید: «یوزپلنگ، گذرگاه ها و قلمروهای خاص خود را داشته و حصارکشی به تنهایی نمی تواند از بقای این گونه حفاظت کند. برای حل این مشکل باید با توجه به مطالعات دقیق، خواسته های یوز برای گذر از جاده میامی بررسی شده و به صورت ریشه ای حل و فصل شود. در غیر این صورت حصارکشی چندان نمی تواند موثر باشد. باید توجه داشت که یوزپلنگ ها این قابلیت را دارند تا با توجه به مشاهدات و محدودیت ها، قلمرو خود را تغییر دهند.

بنابراین در این خصوص بدون مطالعه دقیق نمی توان اظهارنظر کرد. ما در کشورهایی که در زمینه حیات وحش کار کرده و سرمایه گذاری کرده اند، گاها مشاهده می کنیم که جاده ای از وسط یکی از پارک های حیات وحش می گذرد اما دو طرف جاده با نصب سیم برق ضعیف حفاظت می شود. مانند آنچه که سال ها پیش در پارک ملی هیتوشا در نامیبیا مشاهده کردم. برخورد حیوان با این حصارها، برق ضعیفی ایجاد کرده و حیوان را به سمت گذر از مسیری دیگر سوق می دهد. به تدریج مسیرها تغییر کرده و حیوان به عبور از آنها عادت می کند.»

طبق گفته جورابچیان، اگر به جای هزینه های گزاف حصارکشی که نمی تواند به طور قطع در جلوگیری از تلف شدن یوزها جواب قانع کننده ای به ما ارائه دهد، اعتبارات در راستای حفاظت زیستگاه ها و تجهیز زیستگاه ها و تقویت انگیزه های حفاظتی محیطبانان صرف شود، به طور قطع و با توجه به تجارب موجود نتایج مطلوب تری حاصل خواهد شد. ایران 

شرايط درياچه ارومیه همچنان بحرانی است

ارغوانی غمگين

محمد باقرزاده

« بگذاريد خاطره‌اي كوتاه از سفر اخيرم به اروميه بگويم: داشتم مي‌رفتم اروميه، خلبان اعلام كرد تا چند دقيقه ديگر از روي درياچه زيباي اروميه عبور خواهيم كرد. گفت رنگ زيباي ارغواني آن مثل نگيني از اين ارتفاع قابل مشاهده است. با خودم گفتم: ارغواني غمگين، چون نشان از خشك شدن درياچه دارد»؛ اين جملات را «مهديه پورشاد» زني فعال در حوزه محيط زيست و توسعه مناطق كم‌برخوردار ايران و كشورهايي مانند افغانستان و تاجيكستان در خلال اصلاح و تاييد گفت‌وگويي درباره شرايط كنوني درياچه به خبرنگار «اعتماد» مي‌گويد و ناخواسته تيتر مناسب اين گزارش را هم پيشنهاد مي‌دهد؛ «ارغواني غمگين» توصيفي مناسب از شرايط كنوني باتلاقي است كه روزگاري زنده بود و سرزندگي‌اش زندگي چند ميليون انسان، گياه و پرنده را جان مي‌داد اما اين روزها خود آخرين نفس‌هايش را مي‌كشد؛ مرگي كه اواخر تيتر امسال در گزارش «اعتماد» با تيتر «مرگ درياچه فرا مي‌رسد؟» هشدار داده شد و اگرچه نخست با واكنش تند مسوولان مرتبط روبرو شد اما حالا در سخنان همين مسوولان نه تنها تاييد آن ديده مي‌شود كه حتي با ادبياتي تندتر، از خشك ‌شدن درياچه و اميد به بارش‌هاي پاييزي سخن مي‌گويند. اطلاعات آن گزارش كه نتايج پژوهشي منتشر شده در دانشگاه صنتعي شريف بود به‌ طور خلاصه مي‌گفت «تراز درياچه اروميه در 13 خرداد 1402، كمترين تراز ثبت ‌شده در اين روز براي درياچه اروميه از سال 1343 تاكنون بوده است و حالا حجم آب از سال ۹۴ هم كمتر شده است.» سال ۹۴ همان سالي كه شرايط درياچه به بحران رسيد و در همان‌ موقع نگراني عمومي چه در بين مردم و چه در ميان مسوولان افزايش يافته و پس از آن اقداماتي براي مقابله با اين مرگ صورت گرفت و حالا پس از گذشت حدود ۸ سال و صرف هزينه‌هاي فراوان، بار ديگر به آن سال و حتي شرايط بحراني‌تر از آن رسيد. مهم‌ترين ريه و زيستگاه تنفسي شمال غرب ايران حالا دقيقا چه شرايطي دارد و چه كاري مي‌توان براي پيش‌گيري از مرگ اين درياچه ارغواني و آغاز چندين بحران اجتماعي و زيست‌محيطي انجام داد؟ نخست اما ببينیم شرايط كنوني با آمار و ارقام دقيقا چگونه است و مسوولان مرتبط چه در ذهن دارند؟

 درياچه ارغواني چشم‌به‌راه بارش‌هاي پاييزي

تراز درياچه به پايين‌ترين عدد در ۶۰سال گذشته رسيده و سطح و حجم آن هم از سال ۹۴ بحراني‌تر است؛ اين خلاصه شرايط كنوني است كه به روايت «عيسي كلانتري» رييس پيشين سازمان محيط‌زيست ايران نسبت به دو سال گذشته حالا «ارتفاع درياچه ۹۷ سانتي‌متر پايين آمده و حجم آن از ۳/۹۳ ميليارد مترمكعب به ۷۰۰ ميليون مترمكعب آب رسيده است.» كلانتري كه از سال ۱۳۹۲ تا اواخر تير پارسال مدير اجرايي ستاد احياي درياچه اروميه هم بود و از نگاه گروهي از مردم خود يكي از متهمان شرايط كنوني است، پيش‌تر درباره سطح كنوني آب درياچه هم به «اعتماد» گفته بود كه «سطح آب درياچه دو سال پيش در همين موقع ۳۱۰۰ كيلومتر مربع بوده و الان به۹۲۰ كيلومترمربع رسيده است؛ يعني با اين حساب تا پايان تابستان در درياچه آبي نخواهد بود و درياچه احتمالا تبديل به باتلاق خواهد شد.» تاييد اين اعداد را حالا مي‌توان در سخنان مسوولان مرتبط هم پيدا كرد؛ همين دو روز معاون محيط زيست دريايي حفاظت محيط زيست رسما اعلام كرد كه «ممكن است شرايط درياچه اروميه تا پاييز از اين هم بدتر شود اما از اواسط پاييز بارندگي‌ها مجددا آغاز مي‌شود و در نتيجه درياچه خشك نخواهد شد.» مجتبي ذوالجودي كه با تسنيم سخن مي‌گفت، ضمن تاييد شرايط بحراني كنوني، راهكارحفظ درياچه را بارش‌هاي پاييزي اعلام كرد و اين درحالي است كه پيش‌بيني‌هاي هواشناسي مي‌گويد بارش در سال پيش‌رو هم شرايط چندان مساعدي نخواهد داشت. او درباره اقدامات صورت‌گرفته در سال گذشته هم داده‌هاي مهمي را مطرح كرد و گفت: «آبگيري درياچه اروميه در سال آبي جاري مجموعا ۸۵۰ ميليون مترمكعب بوده كه حدود ۱۶۰ ميليون مترمكعب آن از سد كاني‌سيب، ۳۶۹ ميليون مترمكعب از سدهاي داخل حوضه آبريز درياچه اروميه، به ‌ويژه سد شهيد كاظمي بوكان رهاسازي شده است. امسال گرماي بسيار شديدي را تجربه مي‌كنيم و افزايش شديد تبخير باعث شده است بر اساس آمار وزارت نيرو از ۱۰ خرداد تاكنون تراز درياچه اروميه حدود ۲۴ سانتي‌متر كاهش پيدا كند، هفته‌هاي گذشته تبخير بسيار زياد شده بود و اين كاهش تراز را رقم زد.» توضيحات ذوالجودي درباره حجم كنوني درياچه اما به نظر با نتايج پژوهش‌ها و واقعيت كمي متفاوت است: «درياچه اروميه هنوز حدود ۹۶۰ ميليون مترمكعب آب دارد و اين مقدار آب در ۴۰۸ كيلومتر از مساحت درياچه وجود دارد لذا اين اميد را داريم كه درياچه به شرايط خوبي بازگردد. تبخير در اين تابستان بسيار شديد است و ممكن است شرايط درياچه تا پاييز از اين هم بدتر شود اما از اواسط پاييز بارندگي‌ها مجددا آغاز مي‌شود، تبخير كاهش پيدا مي‌كند و درياچه مجددا آبگيري مي‌شود، در نتيجه درياچه خشك نخواهد شد.» ۹۶۰ ميليون مترمكعب حجم آب درياچه اما خوشبينانه است و آمار و اطلاعات چندين پژوهش كه پيش‌تر در اختيار «اعتماد» قرار گرفته و يكي از آنها همين پژوهش انجام‌ شده در دانشگاه شريف است، مي‌گويد كه حجم درياچه در شرايط كنوني نزديك به ۷۰۰ ميليون مترمعكب است اما حتي اگر اين عدد را هم بپذيريم همچنان با حداقل حجم درياچه براي زندگي ساده درياچه فاصله زياد است. ذوالجودي در همين مصاحبه اما شرايط بحراني درياچه اروميه را پذيرفت و گفت: «هيچ‌كس منكر بحران درياچه اروميه نيست و بايد به اين بحران پرداخته شود، اما جملاتي مانند مرگ درياچه اروميه كه مطرح مي‌شود به هيچ‌ وجه درست نيست؛ ما در حال پشت ‌سر گذاشتن يك تابستان خشك هستيم و به همين دليل است كه تصاوير ماهواره‌اي درياچه نيز نگران‌كننده هستند اما با عبور از اين تابستان سخت، درياچه اروميه جان دوباره‌اي مي‌گيرد. پيش‌بيني‌هاي بلندمدت اقليمي كه البته تا ۶۵ درصد درست هستند، نيز پيش‌بيني مي‌كند كه بارندگي در حوضه آبخيز درياچه اروميه افزايش پيدا خواهد كرد.» او درپايان اشاره‌اي به مرگ تالاب‌ها و درياچه‌ها در ديگر نقاط دنيا هم داشت و در تاييد طبيعي بودن اين بحران در همين مصاحبه تازه خود هم گفت: «اوضاع نابه‌سامان تالاب‌ها تنها مربوط به كشور ما نيست، اين شرايط متوجه همه دنياست و بسياري از تالاب‌ها در كشورهاي مختلف جهان شرايطي مشابه با درياچه اروميه را تجربه مي‌كنند. بين سال‌هاي ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۵، ۳۶ درصد تالاب‌هاي جهان از بين رفته است و از سال ۱۹۰۰ تاكنون بالغ بر ۷۰ درصد تالاب‌هاي دنيا از بين رفته است يا روند نابودي آنها تسريع شده است.» به ‌نظر مي‌آيد اعلام اين اعداد از سوي معاون محيط زيست دريايي حفاظت محيط زيست با اين هدف بوده كه مرگ درياچه را طبيعي يا نتيجه تغييرات اقليمي جلوه بدهد اما نظر بعضي از كارشناسان با اين توضيحات متفاوت است و آنها مي‌گويند كه مديريت هم در شكل‌گيري يا تداوم اين بحران نقش برجسته داشته است.

 

باز شدن آب پشت تمام سدها راه چاره است؟

با همه اين اوصاف اما راهكار عملي براي پيش‌گيري از مرگ درياچه و شكل‌گيري بحران‌هاي زيست‌محيطي و اجتماعي در شمال غرب كشور چيست؟ در برخي از تحيل‌ها و راهكارها به بازكردن آب سدها اشاره مي‌شود اما بررسي آمار و اطلاعات موجود به ما مي‌گويد كه اين موضوع نمي‌تواند راه ‌چاره باشد. بررسي‌هاي «اعتماد» نشان مي‌دهد كه بر اساس آخرين آمار وزارت نيرو كه مربوط به ۱۴ مرداد همين امسال است دخيره ۱۳ سد موجود در حوضه آبريز درياچه اروميه ۷۱۶ ميليون مترمكعب است است. براساس توضيحات رسمي كه از سوي مسوولان سازمان محيط زيست هم دراين مدت منتشر شده و در بالا هم به يكي از آنها اشاره شده، درياچه در حال حاضر كمتر از يك ميليارد مترمكعب آب دارد و اگر همه اين سدها باز شوند و آب آنها به سمت درياچه رهاسازي شود و در مسير هم هيچ برداشتي از آنها صورت نگيرد، در بهترين حالت حجم آب درياچه به حدود يك ميليارد و ۶۰۰ ميليون مترمكعب مي‌رسد. اين بررسي با لحاظ كردن فرض محالي است كه همه آب پشت سدها بدون هرگونه سيل و بحران به درياچه اروميه برسد كه فرض محال و امكان‌ناپذيري است اما آيا اگر رخ بدهد، چاره بحران كنوني است؟ داده‌هاي پايه درباره حداقل آب درياچه براي زنده خواندن آن به اين صورت است كه براي رسيدن درياچه به تراز اكولوژيك، بايد حدود ۳/۵ ميليارد مترمكعب سالانه آب به آن وارد شود و ذخيره درياچه هم به حدود ۳۲ ميلياردمتر مكعب برسد كه يك بررسي ساده به ما مي‌گويد حتي رهاسازي تمام سدها هم چاره كار نيست.

راهكار در چاه‌هاي كشاورزي است؟

اگر رهاسازي آب پشت تمام سدها كمكي به احياي درياچه نمي‌كند پس راهكار در چيست؟ به نظر مي‌آيد نگاه كارشناسان و همچنين آمار و ارقام موجود بر يك راه و يك مسير تمركز دارد و آن هم كشاورزي و آن ‌همه چاه‌های مجاز يا غيرمجاز است. باورنكردني است اما همين الان و به روايت آمار رسمي بيش از ۶۰ هزار چاه مجاز و غيرمجاز آب سفره‌هاي زيرزميني اطراف درياچه را مي‌مكد و در اختيار كشاورزي قرار مي‌دهد. اين چاه‌ها اما همه ماجرا نيست و حتي در همين سال‌هاي رو به‌ مرگ درياچه، ميزان كشاورزي و آبي كه استفاده مي‌كنند هم افزايش يافته است. به عنوان مثال معاون سازمان محيط زيست در همين مصاحبه تازه خود در اين باره اعداد مهمي را مطرح كرد. او گفت: «از سال ۱۳۷۷ كه بحران درياچه اروميه شروع شد تا سال ۱۳۹۸، در حوضه آبخيز اروميه حدود ۱۴۰ هزار هكتار افزايش سطح زيركشت داشته‌ايم! بر اساس اعلام وزارت جهاد كشاورزي مصرف آب به‌ازاي هر هكتار ۱۰ هزار مترمكعب است و در نتيجه سالانه ۱.۴ ميليارد مترمكعب فقط مصرف آب حوزه كشاورزي بوده است كه اين آب از حقابه درياچه اروميه كم شده و به كشاورزي اختصاص داده شده است. از سال ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۸ نيز با وجود اينكه بحران اروميه براي همه آشكار شده بود باز هم ۴۷ هزار هكتار افزايش سطح كشت داشتيم! و متوسط مصرف آب در اين ۴ سال ۴۷۰ ميليون مترمكعب بوده كه از درياچه اروميه پرداخت شده است.» اين آمار به خوبي شرايط بحراني و راهكار موجود براي احياي درياچه را نشان مي‌دهد و به ‌نظر مي‌آيد همه راه‌ها از دل زمين‌هاي كشاورزي و آن ‌همه چاه‌های مجاز و غيرمجاز مي‌گذرد.

همين دو روز پيش استاندار آذربايجان غربي كه در دولت جديد رييس ستاد احياي درياچه يا همان كارگروه ملي نجات درياچه اروميه هم شده در اين باره توضيحات تازه‌اي مطرح كرد و مدعي شد كه دولت دراين زمینه كم‌كاري نداشته است. بخش مهم سخنان «محمدصادق معتمديان» اما اشاره‌اش به بودجه تازه و مسيري كه قرار است اين بودجه خرج شود، است: «براي سال جديد ۲ هزار و۳۰۰ ميليارد تومان اعتبار براي احياي درياچه اروميه اختصاص يافته كه تغيير الگوي كشت در حوضه آبريز درياچه اروميه به صورت عملياتي در دستور كار بوده و موفقيت آن نيازمند همراهي مردم است.» به نظر مي‌آيد اگر چه در يك دهه گذشته پيكان تمام انتقادات و راه‌حل‌ها به سمت كشاورزي و كنترل آب اين حوزه بود اما حالا قرار است اين مسير جدي‌تر و دقيق‌تر دنبال شود و بودجه‌هاي تازه در اين مسير صرف شود.

پيش از رسيدن درياچه به تراز اكولوژيك آب ورودي تنها قنديل نمكي مي‌سازد

«مهديه پورشاد» مديرعامل انجمن انسان و زيست پايدار و تسهيل‌گر اقتصادي و اجتماعي هم در گفت‌وگو با «اعتماد» شرايط بحراني درياچه را تاييد مي‌كند و درباره ريشه‌هاي رسيدن به چنين شرايطي و راه‌حل موجود توضيحاتي ارايه مي‌كند. او كه سابقه ربع‌قرن فعاليت و تسهيل‌گري در مناطق كم‌برخوردار ايران را دارد، درباره شرايط كنوني اين زيست‌بوم شمال غرب كشور مي‌گويد: «بله شواهد و قرائن اين موضوع را نشان مي‌دهد و كاملا درست است كه شرايط درياچه بحراني است.» يك پرسش اساسي در اين باره اما دليل رسيدن درياچه‌اي با عمر چندين‌هزار سال به شرايط كنوني است؟ چه شد كه درياچه اروميه به چنين باتلاقي تبديل شد؟ پورشاد در پاسخ به اين پرسش هم مي‌گويد: «بايد بگوييم كه چه كارهايي مي‌شد انجام داد و انجام نشد تا درياچه به چنين شرايطي نرسد؛ يكي از مسائلي كه دراين سال‌ها به آن بي‌توجهي شد، تراز اكولوژيكي درياچه است. تزار اكولوژيك درياچه مشخص است و در يك مقياس و عمقي بايد آب درياچه بالا بياید كه بگوييم به تراز اكولوژيكي رسيده و تا زماني كه آب درياچه به اين تراز نرسد، نمي‌شود گفت كه آب درياچه بيشتر شده است. همه آمارهايی كه منتشر مي‌كردند و مي‌گفتند آب درياچه بالا آمده نادرست بود، چون تا آب درياچه به تراز اكولوژيك نرسد هر كدام از اين اطلاعات نادرست است.» او درباره اين موضوع و شعارهايي كه در سال‌هاي گذشته مبني بر احياكردن درياچه مطرح مي‌شد، هم مي‌گويد: «درياچه اروميه در بلندمدت عمقش را از دست داده و هيچ اقدامي براي بازگشت عمق درياچه به حالت اوليه انجام نشده است؛ وقتي آب وارد درياچه مي‌شود به‌طور طبيعي، نمك در آب شروع به حل شدن مي‌كند، اينقدر اين نمك در آب حل مي‌شو تا به حالت اشباع و فوق اشباع برسد و بعد نمك از كف درياچه‌ شروع به قنديل بستن مي‌كند، در واقع بدون در نظر گرفتن اين موضوع، وقتي كه آب وارد درياچه مي‌شد عملا داشتند عمق درياچه را از بين مي‌بردند.» به عبارت‌ ساده، اين نظريه كه كارشناسان ديگري هم در سال‌هاي گذشت آن را به اشكال مختلف مطرح كردند، مي‌گويد كه تا پيش از رسيدن درياچه به تراز اكولوژيك هرگونه اضافه‌كردن آب به درياچه اثر عكس خواهد داشت. اين فعال محيط‌زيست درباره اين بحث هم ادامه مي‌دهد: «پس اين افزايش آب درياچه در اين سال‌ها عملا كمكي نكرد، چرا؟ چون ابتدا بايد درياچه به تراز اكولوژيكش مي‌رسيد كه نمك به حالت اشباع يا فوق‌اشباع نرسد. وقتي درياچه به تراز اكولوژيك نرسد اين مقدار آب كمكي نمي‌كند و تنها عمق درياچه را از آن می گیرد؛ يعني نمك در آب حل مي‌شود و فرآيندي مثل ساخت نبات رخ مي‌دهد و بعد هم نمك قنديل مي‌بندد. اين اتفاق براي درياچه رخ داد. جداي از اين موضوع مرطوب نگه داشتن سطح وسيعي از درياچه نيز در نظر مجريان احياي درياچه اروميه، براي مقابله با گرد و غبار نمكي موثر باشد» در كنار بحث تراز، پورشاد به مشاركت مردمي و نحوه كمك‌گرفتن از اين ظرفيت در منطقه هم اشاره مي‌كند و معتقد است كه درباره درياچه اروميه از اين توان به شكل مطلوب استفاده نشد: «اينها كارهايي است كه بايد پيش‌تر انجام شود؛ اينكه ورود آب به گونه‌اي باشد كه تراز به بالاتر از تراز اكولوژيك برسد. مرحله بعد هم ورود مردم و كمك‌گرفتن از پتانسيل كار و مشاركت مردمي است. در اين زمينه ما تجربه داريم و توانستيم برخي تالاب‌هاي اقماري درياچه اروميه را با مشاركت‌هاي مردمي وسازمان‌هاي مردم نهاد محلي زنده كنيم. مثل سيران گلي، سولدوز گلي يا تالاب درنا؛ اين‌ها تالاب‌هايي است كه با مشاركت‌هاي مردمي و كمك سازمان‌هاي محلي رخ داد و هنوز هم آب دارند. از سوي ديگر امنيتي شدن مطالبات مردمي در خصوص احيای درياچه اروميه شرايط درياچه را بحرانی‌تر از قبل نمود. برچسب امنيتي در حوزه فعاليت‌هاي زيست‌محيطي نه تنها درياچه اروميه بلكه ساير تالاب‌ها و اكوسيستم‌هاي حساس كشور را وارد بحران‌هاي جدي نموده است. دولت و حاكميت بايد تصميم بگيرد و اين انگ‌هاي امنيتي درباره فعاليت‌هاي زيست‌محيطي و اكوسيستم‌هاي حساس كشور شامل درياچه‌ها و تالاب‌ها و فعاليت‌هاي محيط‌زيستي را بردارد.» با همه اين اوصاف و در شرايط كنوني اما چه راه‌حلي وجود دارد؟ آيا مي‌توان همچنان اميدوار بود كه درياچه اروميه امكان احيا و زندگي دوباره پيدا كند؟ اين فعال حوزه محيط زيست در پاسخ به اين پرسش هم مي‌گويد: «از نظر من و براساس اطلاعاتي كه در دسترس دارم بايد نمك درياچه برداشت شود و درياچه به عمق سابق خود برسد. ممكن است كه اگر نمك برداشته شود توفان نمكي ايجاد ‌شود، درحالي‌كه اين شرايط الان هم هست و راه‌حل علمي هم دارد كه مي‌شود نمك را برداشت بدون اينكه توفان نمكي ايجاد شود. برداشت نمك به تنهايي مي‌تواند اشتغال محلي ايجاد كند. فرآيند تصفيه نمك مي‌تواند هم شغل و كار ايجاد كند و هم براي مصارف مختلف مورداستفاده قرار گيرد. در اين بين و درفرآيند برداشت نمك بايد تامين حقابه درياچه را هم فراهم كنند. يا نه، اينكه بپذيرند كه مساحت سابق درياچه برنمي‌گردد و اطلاعات درست به جامعه بدهند و اين مفيد‌تر از آمار و اطلاعات نادرست است. شايد روش درست اين است كه يك سطحي از درياچه را به عمق مناسب برسانند و حق آبه اين مساحت جديد را به‌طور قطعي تامين نمايند. سپس در بلندمدت برنامه‌ريزي معيشت‌هاي جايگزين با سرمايه‌گذاري‌هاي مطمئن و تضمين بازار، براي جلوگيري از مهاجرت (اقليمي) انجام و سال به سال نيز به مساحت درياچه براي احيا كامل آن اضافه شود.» اعتماد

ماجرای ساخت جاده آسفالته در منطقه حفاظت شده دشت ارژن چیست ؟

به نام روستاییان، به کام ویلاسازان

شهلا منصوریه

مشاهدات حاکی است که تنها برای 20 خانوار باغدار وسط منطقه حفاظت شده دشت ارژن پریشان در غرب استان فارس 8 کیلومتر جاده کشیده می شد؛ جاده ای در غرب استان فارس تا میوه های باغات روستای ابوالحیات راحت تر از بالادست به پایین دست برسد. این جاده از وسط جنگل های بلوط زاگرس و زیستگاه حیات وحش منطقه می گذرد و موجب از بین بردن جنگل ها، کریدور حیات وحش و فضا دادن به قاچاقچیان چوب می شود. نبی الله مرادی، معاون فنی اداره کل حفاظت محیط زیست استان فارس در گفت و گو با «ایران» می گوید: «با توجه به وجود جاده قدیمی احداث 8 کیلومتر جاده جدید ضرورت ندارد.»

جاده ای که ضرورت ندارد

هرچند ادامه پروژه متوقف شده اما هنوز مجوز باطل نشده است. لغو مجوز یکی از خواسته های فعالان محیط زیست است. در اوایل دهه پنجاه منطقه ارژن-پریشان عنوان پارک ملی را به خود اختصاص داد. چند سال بعد و در سال 1354، سازمان ملل 65 هزار هکتار از مساحت آن را به عنوان ذخیره گاه زیست کره ارژن و پریشان در فهرست ذخیره گاه های زیست کره یونسکو ثبت کرد.

یک جاده خاکی از گذشته برای تردد روستاییان وجود داشته اما از یک دهه گذشته زمزمه ساخت جاده آسفالته در قلب منطقه حفاظت شده برای 20 خانواری آغاز شد که در سال فقط برای برداشت محصول به آنجا تردد دارند. آن زمان راه و شهرسازی با ساخت جاده موافق بود، اما اداره کل محیط زیست استان فارس مخالفت می کرد.

ذینفعان این پروژه سال ها تلاش کردند تا توانستند مجوز ارزیابی زیست محیطی را هم بگیرند. مجوز ابهام برانگیزی که توسط اداره کل محیط زیست استان فارس صادر شد، این سوال مهم را ایجاد کرد که چرا مجوز آسفالت کردن جاده ای در منطقه حفاظت شده را داده اند، هرچند با شرط و شروط. اکنون با تخلفاتی که پیمانکار مرتکب شده، از ادامه فعالیت منع و ماشین آلات سنگین از منطقه خارج شده است. فعالان محیط زیست معتقدند که آسفالته کردن این جاده، بدون شک موجب تغییر کاربری و ویلاسازی خواهد شد.

ذینفع این جاده کیست؟

حال این سوال مهم مطرح می شود که آیا آسفالت کردن این جاده به نفع اهالی روستاست؟ محمد یزدانپور فعال محیط زیست می گوید: روستای باغستان بین تنگه ابوالحیات شهرستان کوهچنار و دشت ارژن شیراز است. اگر منفعت روستاییان در این میان مطرح است، باید از مسیر «کندی» رفت و آمد کنند که دسترسی مردم به آنجا نزدیک تر است. اهالی روستای باغستان که ساکن روستای تنگه ابوالحیات هستند، اگر بخواهند از مسیر کندی به باغستان بروند، باید 16 کیلومتر را طی کنند، اما اگر بخواهند از جاده جدید عبور کنند، باید تا دوربرگردان ارژن بروند و 40 کیلومتر مسیر را تا باغستان طی کنند.

منطقه خوش آب و هوا و بکر وسوسه زیادی برای خوش نشینی دارد. به گفته یزدانپور سال گذشته 850 مورد ساخت و ساز غیر مجاز در بستر تالاب ارژن توسط قوه قضائیه تخریب شد. فعالان محیط زیست معتقدند ذینفعان این جاده، افرادی هستند که از سمت شیراز به این منطقه وارد می شوند. منطقه ای خوش آب و هوا که کنار جاده نیست و بکر مانده است. این فعال محیط زیست می گوید: اهالی روستا، 20 خانوار هستند که به صورت موقت و برای سه ماه برداشت محصول باغات خود به این منطقه می آیند.

آنگونه که این فعال محیط زیست می گوید: فرمانداری کوهچنار که به تازگی از کازرون جدا شده است، اصرار بر این مهم دارد هر چند اداره کل محیط زیست فارس با این موضوع مخالفت می کرد، اما نامه های رسیده به اداره کل نشان می دهد که تعدادی از اهالی روستا موافق آسفالت شدن جاده و بشدت پیگیر این موضوع هستند.

توقف پروژه

در شروطی که در مجوز محیط زیست فارس قید شده، پیمانکار حق تعریض جاده و قطع درخت را ندارد. اما پیمانکار از این شروط عدول کرده و علاوه بر عریض کردن جاده، درختان زیادی را هم قطع کرده است. به همین جهت اداره کل محیط زیست فارس در کنار فشار فعالان محیط زیست، دستور توقیف پروژه و خروج ماشین آلات را از منطقه صادر کرده است.

اعتقاد نبی الله مرادی، معاون فنی اداره کل حفاظت محیط زیست استان فارس نیز بر این است که احداث 8 کیلومتر جاده ضرورت ندارد و با توجه به جاده قدیمی نیازی به جاده جدید نیست. به گفته این مسئول، سال های سال بود که وزارت راه و شهرسازی به دنبال این جاده بود و همواره برای رسیدن به این موضوع توجیهات و نیازسنجی های زیادی ارائه می کردند. اداره کل نیز تا جای ممکن از حقوق این جاده و منطقه حفاظت شده دفاع می کرد.

معاون محیط زیست فارس با اشاره به ایجاد جاده محلی برای دسترسی به باغستان تنگه ابوالحیات می گوید: در سال های گذشته، جاده خاکی بازگشایی شده بود و در روز اول با احداث جاده آسفالت در این منطقه مخالفت شد اما بعد از آن فرماندار کوهچنار طوماری با امضای 100 نفر از مردم محلی آورد که هیچ گونه تخریبی در خصوص احداث جاده نخواهند داشت، کما اینکه می دانستیم عدم تخریب غیرممکن است.

مرادی با بیان اینکه سازمان محیط زیست با این پروژه «مشروط به حداقل تخریب» موافقت کرده بود، ادامه می دهد: پیمانکار تعهدات بسیاری درخصوص رعایت همه ضوابط محیط زیستی داده بود و بر این اساس مجوز ارائه شد اما پیمانکار علاوه بر تعریض جاده، درخت کنی، بوته کنی و آسیب به اکوسیستم را در برنامه داشته است. به همین جهت کارشناسان ناظر در ابتدا جلوی کار بیل مکانیکی را که برای تراشیدن دامنه آمده بود، گرفتند تا در این زمینه کار مطالعاتی مجدد صورت بگیرد. ایران

آفریقایی ها موفق شدند از دست گونه مهاجم سنبل آبی نجات یابند

مرداب های شمال در تسخیر شیطان بنفش

بیتا میرعظیمی

بیش از یک دهه از ورود «سنبل آبی» به اکوسیستم های آبی کشور می گذرد؛ گونه ای مهاجم و خوش خط و خال که به سرعت تکثیر پیدا کرده و فرصت بقا و حیات را از تمامی موجودات اکوسیستم طبیعی و بومی سلب می کند. گیاهی غیربومی که همانند یک میهمان ناخوانده در پهنه های آبی استان های شمالی، جا خوش کرده و به مثابه یک دستکش آهنین سبزرنگ، نه تنها گلوگاه حیات زیستمندان محیط آبی و تالاب ها را تا سر حد مرگ فشرده، بلکه نفس تالاب ها، رودخانه ها و آب بندان ها را نیز به شماره انداخته است. طی این سال ها، مبارزه با این قاتل خاموش یا شیطان بنفش، به صورت مکانیکی و دستی انجام شده و هر بار با صرف میلیاردها ریال اعتبار، هزاران تن سنبل آبی جمع آوری شده و دفن می شود. گیاه قاتل اما به این راحتی ها دست بردار نیست و به دلیل قدرت زادآوری و تکثیر بسیار بالا، کمتر از یک هفته دیگر، مجددا رشد کرده و ریشه هایش را مستحکم تر از همیشه تا گلوگاه اکوسیستم آبی فرو می برد. مبارزه مکانیکی با شیطان بنفش تاکنون موفقیت موثری در پی نداشته است.

افزایش مصرف آب

طبق گفته «بیژن یعقوبی» عضو هیات علمی موسسه تحقیقات برنج کشور و متخصص گیاهان مهاجم و علف کش ها به «ایران»، «سنبل آبی» از نظر ظاهری جزو زیباترین گیاهانی است که در طبیعت وجود داشته و بدون مداخله انسان تکثیر پیدا می کند. این گیاه مهاجم، مصرف آب در اکوسیستم های آبی را تا ده ها برابر افزایش داده و از طریق تعرق از سطح برگ ها، آب زیادی را به هدر می دهد. این گیاه همچنین بدلیل تکثیر بالا، اکسیژن را بشدت کاهش داده و به صورت کلونی ها و مجموعه های به هم چسبیده که نهایتا تمام سطح آب ها، آب بندان ها و تالاب ها را می پوشاند، امکان حیات از هر نوع موجود زنده اعم از ماهی، قورباغه، مار، لاک پشت و... را سلب کرده و در نهایت منجر به مرگ آنها می شود.

مبارزه مکانیکی

استاد بیژن یعقوبی، سنبل آبی را برای اولین بار سال 1390 به همراه دکتر مظفریان، گیاه شناس برجسته کشور در سطحی برابر 200-300 مترمربع در تالاب عینک غرب رشت مشاهده می کند. او همان موقع به مسئولان هشدار می دهد که چنانچه این علف هرز بدرستی مدیریت نشود، مساله ساز شده و مشکلاتی عدیده برای اکوسیستم های آبی کشور ایجاد خواهد کرد که هشدار جدی گرفته نمی شود.

گیاهی که آفریقایی ها را فراری داد

طبق گفته این کارشناس، بیش از ده سال از استفاده از این روش ناکارآمد (مبارزه مکانیکی یا دستی) می گذرد؛ روشی که همه ساله هزینه های هنگفتی را بر دوش مسئولان گذاشته و در نهایت نیز نتیجه ای موثر حاصل نشده است؛ این در حالی است مطابق منابع علمی و تجارب جهانی، بیش از 110 سال است که امریکا، استرالیا، ژاپن و دیگر کشورها با این گیاه مهاجم مبارزه کرده و به نتایجی مثبت نیز رسیده اند. طی این سال ها نیز بشر به اندازه ای به کسب دانش و علم نائل شده که منطقی ترین، علمی ترین و کارآمدترین روش برای مبارزه با سنبل آبی را برگزیند. گیاهی مهاجم و غیربومی که نیم قرن پیش زیستگاه های آبی آفریقا را نیز آلوده کرده و با سلب حیات زیستمندان، به مهاجرت میلیون ها نفر انجامید؛ البته امروزه با بهره گیری از مجموعه ای از روش های علمی، این زیستگاه ها احیا شده و بسیاری از افراد مهاجر به خانه و کاشانه خود بازگشته اند.

انتشار فزاینده

این گیاه پزشک، اولین و ساده ترین روش مبارزه با سنبل آبی را جمع آوری دستی این گیاه شناور در آب دانسته و می گوید: بهترین روش در اکوسیستم های آبی این است که این گیاه در همان محل و اکوسیستمی که رشد کرده، دفن شود. این در حالی است که برخی از دوستان به اشتباه این گیاه مهاجم را جمع آوری کرده و با کامیون ها به مناطق دوردست منتقل می کنند. گیاه سنبل آبی، بعدها از طریق آب، باد و بارش باران مجددا وارد تالاب شده و مصیبتی بزرگ را خلق می کند.

استاد یعقوبی، همان زمان از رئیس محیط زیست وقت کشور و برخی مسئولان استانی درخواست می کند تا از طریق مجامع علمی و دانشگاهی، بهترین روش مبارزه با سنبل آبی برگزیده شود اما مبارزه مکانیکی و جمع کردن سنبل آبی از یک آب بندان کوچک و انتقال آن به دوردست ها روی میز اجرا می آید و زمینه انتشار فزاینده آن در اکوسیستم های آبی فراهم می شود. در نتیجه این گیاه مهاجم، ریشه اش را مستحکم تر از همیشه در گلوگاه تالاب های کشور فرومی برد.

مبارزه بیولوژیکی

طبق گفته این عضو هیات علمی موسسه تحقیقات برنج کشور، مطابق تجربیات جهانی 2 راه حل (مبارزه بیولوژیکی و شیمیایی) برای مبارزه با سنبل آبی در اکوسیستم های آبی کشور از جمله تالاب انزلی، جواب می دهد. مبارزه بیولوژیکی با این گیاه مهاجم نیازمند یک همکاری جمعی با جوامع بین المللی و مراکز تحقیقاتی اروپایی و آفریقایی است. مراکزی که ده ها سال تجربه مبارزه با علف های هرز را داشته و اقداماتی موثر در این زمینه انجام داده اند؛ البته تحقق این روش مبارزه، نیازمند تامین اعتبارات ارزی گسترده ای است که در شرایط کنونی، امکان تحقق آن وجود ندارد.

مبارزه شیمیایی

اما روش دوم که درباره آن تحقیقات گسترده تر و علمی تری انجام شده و به نظر می رسد پاسخگوی نیاز اکوسیستم های آبی کشور باشد، مبارزه شیمیایی است. مشکل اینجاست که وقتی می گوییم مبارزه شیمیایی، گروهی که تخصص و علم کافی ندارند، داد و بیداد به راه انداخته و بقیه را متهم به ورود سموم و علف کش ها به تالاب ها و نابودی این اکوسیستم های آبی می کنند؛ این در حالی است که این افراد هنوز نمی دانند که بیش از صدها علف کش در دنیا وجود دارد که از بی خطرترین داروهایی نظیر آسپرین نیز بی خطرترند. بنابراین استفاده از آنها در تالاب ها و اکوسیستم های آبی هیچ اشکالی ندارد. تنها باید دانش استفاده از سموم و علف کش ها وجود داشته باشد؛ اینکه چه علف کشی و با چه میزانی مصرف شود تا تالاب نجات پیدا کرده و همزمان حیات زیستمندان نیز تضمین شود. ایران

پدیده خطرناکی که متولی مشخصی ندارد

مار بزرگی که دشت کاشان را می بلعد

شهلا منصوریه

شکاف ها در دشت کاشان چون ماری سیاه و بزرگ مدام می چرخند، از چپ به راست و از بالا به پایین. شکاف هایی که چیزی در دلشان نیست اما هر آنچه که بر سرشان آوار شود را می بلعند. برخی از کارشناسان مجموع شکاف ها در دشت کاشان را حدود 76 کیلومتر محاسبه کرده اند. محمد مهدی شریفی، رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان کاشان به «ایران» می گوید: آمار دقیقی از مساحت فرونشست ها ندارد، اما حداقل از 10 سال پیش این گونه فرونشست ها را به چشم دیده است. این شکاف ها در ابتدا حدود دو الی سه کیلومتر بودند اما به مرور زمان گسترش پیدا کرده اند. رضا شهبازی، مدیرکل دفتر بررسی مخاطرات سازمان زمین شناسی نیز می گوید که واقعیت این است که این رقم طولی و مستمر نیست. هرچند طول این پهنه زیاد است اما در همان محدوده کاشان وجود دارد.

85 درصد خشکسالی شدید

استفاده بی رویه از سفره های آب زیرزمینی، عدم مدیریت مصرف بهینه آب در حوزه های کشاورزی، خانگی و صنعتی، کاهش نزولات جوی و تداوم خشکسالی در منطقه کاشان از عوامل تخریبگر پدیده فرونشست زمین محسوب می شوند؛ پدیده ای که در کنار سیل و زلزله کم کم به یک پدیده زمین شناسی آشنا تبدیل شده است و بسیار آرام و بی صدا ناگهان ساکنان مناطق درگیر را غافلگیر می کند.

بسیاری از کارشناسان تغییرات اقلیمی، خشکسالی و کاهش بارندگی و همچنین بهره برداری های بی رویه از سفره های زیرزمینی را عامل این پدیده می دانند. علی خالویی، کارشناس اداره منابع طبیعی کاشان به «ایران» می گوید: این شکاف ها به دلیل مصرف بی رویه آب و الگوی خشکسالی دشت کاشان روی داده است. به گفته او با توجه به کاهش 61 میلیمتری بارندگی در دشت کاشان، می توان گفت که این دشت در سیطره کامل خشکسالی و تغییر اقلیم است. بر اساس این آمار فقط 14 درصد این دشت دچار خشکسالی متوسط است و بیش از 85.5 درصد از پهنه مراتع آن خشکسالی های شدید و بسیار شدید دارد.

وضعیت ناخوشایند

سال هاست که کارشناسان منابع طبیعی درخصوص پدیده فرونشست زمین هشدار داده اند اما جلسات مسئولان فقط به آمار و ارقام های فاجعه آمیز ارائه شده می گذرد و به راهکارهای اعلامی از سوی کارشناسان ارتباطی ندارد. محمدمهدی شریفی، رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان کاشان می گوید: این شکاف از نزدیک کاشان در منطقه طاهرآباد تا حوالی قم در جهت های مختلف امتداد پیدا کرده است. آب شیرین در روستاهای مختلف در دسترس نیست و مشکلات زیست محیطی بسیاری برای اهالی ایجاد کرده است. به عقیده شریفی، خالی شدن سفره های زیرزمینی موجب ایجاد فضای خالی شده و ترک های عمودی بزرگ و بزرگ تر می شوند.

این وضعیت تا آنجا پیش رفته که شریفی می گوید: اکنون نه تنها تامین آب مورد نیاز برای منطقه شمال استان اصفهان دشوار شده، بلکه نشست زمین یا پدیده فرونشست روز به روز عمق بیشتری پیدا می کند و اگر فکری برای این پدیده نشود، مانند شهر اصفهان، به مناطق شهری می رسد و همه چیز را می بلعد. این در صورتی است که این موضوع متولی خاصی هم ندارد.

رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان کاشان به توسعه بی رویه باغات در سالیان گذشته اشاره می کند و می گوید: کمترین میزان بارندگی در سال جاری، حدود 60 میلیمتر است در حالی در شرایط نرمال، میانگین سالیانه 120 میلیمتر است و خشکسالی سال های اخیر به بروز پدیده فرونشست کمک کرده است. وجود باغات زیاد و استفاده از سفره های زیرزمینی برای محصولات آب بری مثل زردآلو، قیسی، آلو، خربزه، صیفی جات و محصولات جالیزی، به تشدید این بحران دامن می زند. کارشناسان معتقدند که میزان تولید محصولات کشاورزی در دنیا، به ازای هر متر مکعب آب، 2.5 کیلوگرم محصول تولید می شود، در حالیکه این میزان در کشور ما کمتر از یک کیلوگرم است.

میراث طبیعی

سفره های آب زیرزمینی، میراث و هدیه ای از طبیعت است، میراثی که از صدها سال قبل وجود داشته. اما با ورود صنعت به داخل کشور به دلیل عدم فرهنگ سازی برای استفاده بهینه از آن دچار آسیب شد، حفر چاه های عمیق در دشت کاشان حداکثر 10 متر بود اما امروز با ورود صنعت حفاری و توسعه برداشت آب، منابع آبی کشور و به تبع آن منابع آب کاشان در حال نابودی است.

شریفی، ایجاد استخرهای آبی را هم از دلایل دیگر برمی شمارد و می گوید: احداث استخرهای آب با سطوح عایقی در مناطق بالادست، مانع از نفوذ آب به سفره های زیرزمینی می شود و به روستاهای پایین دست نمی رسد. این آب ها به مرور زمان، مصرف یا بخار می شوند و آبی برای تغذیه و نفوذ به خاک نمی ماند و به همین جهت روستاهای پایین دست دچار فرونشست می شوند.

آنگونه که این مسئول می گوید: طرح های گوناگون الگوی کشت کشاورزی و شیوه های کاهش برداشت آب تحت فشار بسیار توسعه پیدا کرده و بحث های آبخیزداری به کاهش فرونشست کمک می کند. او تنها راهکار توسعه را آبخیزداری می داند و معتقد است که این طرح برای اصلاح وضع موجود صددرصد موثر است. زیرا باید بپذیریم که با کاهش میزان بارندگی مواجه هستیم و این مشکلات براحتی ترمیم و جبران نمی شوند.رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری شهرستان کاشان می گوید: دانشگاهیان و افراد علمی باید در این زمینه به صورت جدی ورود و مطالعات صورت گرفته را اجرایی کنند.

کاشان صاحب بزرگترین فرونشست نیست

در این رابطه رضا شهبازی، مدیرکل دفتر بررسی مخاطرات سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور به «ایران» می گوید: این شکاف هرچند بزرگ و طولانی است اما بزرگ ترین فرونشست کشور محسوب نمی شود. این شبکه و شکاف از سال های 97 بوده و در حال رشد است. با آمدن سیلاب این شکاف ها که برخی از آنها مانند تونل هستند، موجب تخریب های زیادی می شوند. در برخی از نقاط سقف فرونشست ها که به صورت تونل هستند را فرو می ریزند.

مدیرکل دفتر بررسی مخاطرات سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور با بیان اینکه فرونشست کاشان بعد از فرونشست نیشابور قرار دارد، می گوید: از این نمونه فرونشست ها در دشت های استان کرمان، نیشابور، مرودشت فارس، رفسنجان، جیرفت و مهیار اصفهان وجود دارد. شاخص های خاصی برای مقایسه با سایر پهنه های کشور وجود دارد که آنها مبنای بزرگ و کوچک بودن فرونشست ها محسوب می شوند و ممکن است هر سال جایی بیشتر یا کمتر شود و سال به سال فرق کند.

به گفته شهبازی، فرونشست ها در این دشت نامتقارن است. در بخشی بزرگ و در یک بخش دیگر کوچک است و در مرز این دو بخش شکاف ایجاد شده است. در دشت کاشان به صورت خاص این شکاف با گسل زندان کاشان تطابق دارد. مدیرکل دفتر بررسی مخاطرات سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور می گوید: این شکاف از گذشته وجود داشته اما از 6 سال پیش تشدید شده است. ایران

احداث تله کابین در گرگان حداقل 15 هکتار جنگل هیرکانی را در معرض خطر قرار می دهد

تله کابین ناهارخوران روی خط سیل

بیتا میرعظیمی

سال هاست که طرح احداث تله کابین ناهارخوران در استان گلستان به رغم اصرار برخی مدیران شهری و نمایندگان استان با انتقادات جدی و گسترده کارشناسان محیط زیست و منابع طبیعی روبه رو شده است؛ طرحی که در قالب طرح پارک جنگلی ناهارخوران به مساحت 602 هکتار جانمایی شده است و ادعا می شود مطالعات مختلف اقتصادی، فنی، اجتماعی، ترافیکی، زیست محیطی و... را به همراه دارد. اگرچه برخی از مسئولان استانی معتقدند احداث تله کابین هیچ آسیبی به جنگل های هیرکانی وارد نمی کند، اما طبق گفته مجید مخدوم، استاد محیط زیست و متخصص علم ارزیابی در دانشگاه های کشور به «ایران»، با نادیده گرفتن توان اکولوژیک جنگل و احداث تله کابین در ناهارخوران، حداقل 15 هکتار جنگل هیرکانی از بین خواهد رفت.

مشکل اصلی تله کابین گرگان ابهامات محیط زیستی آن است. مجریان و دست اندرکاران طرح از همان ابتدا سطح اشغال پروژه را بسیار کوچک تر از حد واقعی (کمتر از 5 هکتار) اعلام کردند تا پروژه مشمول ارزیابی اثرات محیط زیستی نشود، اما پس از رسانه ای شدن موضوع، شورای عالی شهرسازی و معماری کشور آن را مورد بررسی قرار داد و طرح تله کابین گرگان را مشمول ارزیابی محیط زیستی دانست. حالا آن گونه که مریم شهبازی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان به «ایران» می گوید، بعد از گذشت حدود دو سال از مصوبه شورای عالی معماری و شهرسازی مبنی بر تهیه گزارش ارزیابی محیط زیستی از این طرح، گزارشی توسط مشاور کارفرما به استان و پس از آن به سازمان محیط زیست ارائه شده است. در همین راستا جمعی از اساتید دانشگاه اوایل خردادماه نامه ای به سرپرست معاونت محیط زیست انسانی سازمان حفاظت محیط زیست نوشتند و خواهان دسترسی به نسخه نهایی گزارش ارزیابی محیط زیستی طرح تله کابین گرگان و امکان حضور به عنوان داور دانشگاهی در تمام جلسات بررسی این گزارش شدند اما متاسفانه تا این لحظه دسترسی به گزارش مقدور نشده و این موضوع اساتید دانشگاه ها و فعالان محیط زیست را نسبت به تصویب طرح نگران تر از همیشه کرده است. این در حالی است که با توجه به ماده 2 قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات، این گزارش باید در اختیار قرار بگیرد چراکه دسترسی متخصصین به گزارشات ارزیابی بویژه در جنگل های هیرکانی و حضور داوران دانشگاهی بخصوص از دانشگاه های استان در تمام جلسات کمیته فنی و ارزیابی این طرح و طرح های مشابه، از بدیهی ترین بایسته های هر سیستم خیرخواهی محسوب می شود.

طرحی در منطقه سیل خیز

شهبازی از جمله اساتیدی است که به همراه استاد مجید مخدوم، عبدالرسول سلمان ماهینی و مزدک دربیکی و... پای نامه به معاونت محیط زیست انسانی را امضا کرده و خواهان دسترسی به نسخه نهایی گزارش ارزیابی محیط زیستی شده اند. مریم شهبازی به «ایران» می گوید:«اواخر سال 1399 مطلع شدیم آخرین مراحل تصویب طرح تله کابین ناهارخوران در حال انجام است. این در حالی است که همین حالا ناهارخوران یکی از منابع درآمدی خدماتی و از تفرجگاه های اصلی طبیعت گردی شهروندان گرگان و گردشگران است، اما متاسفانه ساخت وساز منطقه جنگلی ناهارخوران با احتساب سطح اشغال و تعداد طبقات، 15 برابر طرح تفصیلی شهر گرگان است، همچنین محاسبات ظرفیت برد اکولوژیکی پارک جنگلی ناهارخوران در حال حاضر فشار جمعیت بیش از دو برابر آن را نشان می دهد و اضافه شدن کاربران تله کابین فشار مضاعفی در این منطقه وارد خواهد کرد.»

طبق گفته این استاد دانشگاه، «از کمترین مشکلات تله کابین ناهارخوران این است که با توجه به درصد پوشش گیاهی بیش از 70 درصد در ایستگاه میانی و مقصد و نیز رعایت ملاحظات ایمنی و امدادرسانی زیر کابل ها و دکل ها، تخریب جنگل به مراتب بیش از محاسبات طرح و شامل صدها درخت خواهد بود. همچنین به دلیل مستعد بودن منطقه برای سیل گیری و سیل خیزی و همچنین ساخت وساز بی رویه در بالادست و تخریب گسترده جنگل در 20 سال گذشته، مخاطرات محیطی از جمله سیل اجتناب ناپذیر خواهد بود. با احداث دکل ها نیاز به پایش تاسیسات فنی، حضور ماشین آلات و افراد با توجه به ویژگی های خاک منطقه، ضریب روان آب و تولید رسوب افزایش پیدا می کند و با به هم خوردن جریان زیرقشری آب، اشباع توده خاک و معضل لغزش زمین براساس مطالعات گسترده همکاران ما در دانشگاه اجتناب ناپذیر خواهد بود. مشکل دفع فاضلاب و پساب بر مبنای مطالعات ژئوتکنیک به دلیل بافت لسی خاک و عدم امکان حفر چاه های جذبی در ایستگاه مقصد، از دیگر مشکلات این طرح است.»

نابودی 15 هکتار جنگل هیرکانی

مجید مخدوم، عضو هیات علمی دانشگاه تهران که از او با عنوان پایه گذار علم ارزیابی در دانشگاه های ایران نیز نام برده شده، پیش تر گزارش ارزیابی محیط زیستی تله کابین ناهارخوران را مطالعه کرده است. او به «ایران» می گوید:«این گزارش وجاهت علمی نداشته و بی آنکه چهارچوب گزارش های ارزیابی اثرات توسعه در محیط زیست را رعایت کند، تنها با ارائه چندین عدد و رقم آن را تایید کرده است. این در حالی است که با نادیده گرفتن توان اکولوژیک جنگل و احداث تله کابین در ناهارخوران، حداقل 15 هکتار جنگل هیرکانی ارزشمند از بین خواهد رفت. این استاد پیشکسوت ارزیابی در آخر به کمیته ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست توصیه می کند به صورت دوره ای 3 نفر از سازمان برنامه و بودجه، کارفرما و متخصصین دعوت به عمل آورده و گزارش های ارزیابی محیط زیستی را به صورت تخصصی و علمی مورد مطالعه قرار داده و آن را بررسی کنند.»

ضرورت مطالعات ارزیابی اثرات توسعه

در همین حال عبدالرسول سلمان ماهینی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان نیز به «ایران» می گوید:«حتی اگر همه نیروهای دست اندرکار این پروژه به ما تضمین دهند این طرح تنها در چند هکتار از جنگل به بهره برداری خواهد رسید، بسیار محتمل است که ده ها هکتار از این جنگل ظرف چند سال پس از بهره برداری از طرح به بهانه توسعه های الزامی و همراه، نظیر خدمات رسانی و زیرساخت ها از بین رفته و مقاومت در برابر این نابودی بسیار مشکل باشد. تجربه توسعه غیرضروری، مخرب و بسیار سریع روستای زیارت ظرف چند سال کوتاه، پیش روی ما است. چه بسا به دنبال توسعه زیرساخت ها، خانه و ویلاها نیز در منطقه سربرآورند.»

این استاد دانشگاه با اشاره به اهمیت بالای جنگل های هیرکانی -با قدمتی بیش از 65 میلیون سال به عنوان موزه زنده جهانی- می گوید:«فرقی ندارد این پروژه خارج از محدوده ثبت یونسکو باشد یا خیر، مهم این است که این طرح قرار است در جنگل های هیرکانی به بهره برداری برسد و در نتیجه آن ده ها و بلکه صدها اصله درخت قطع شود، ضمن اینکه براساس ضوابط و قوانین، برای تغییر محدوده ای با وسعت یک هکتار و بیشتر از جنگل های هیرکانی، انجام مطالعات ارزیابی اثرات توسعه ضروری است. این مساحت برای سایر جنگل های ایران 10 هکتار است.» او در آخر به کمیته ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست توصیه می کند:«گزارش ارزیابی محیط زیستی این طرح را در اختیار دانشگاهیان قرار داده تا مردم و ثمن ها در جریان کار قرار گیرند. همچنین مطالعه ای علمی صورت بگیرد و این موضوع بررسی شود که آیا اساسا نیازی به توسعه بیشتر منطقه با احداث تله کابین وجود دارد و محدوده مورد نظر ظرفیت پذیرش گردشگر بیشتر را دارد یا خیر یا اینکه بهتر است توسعه های جایگزین که اثرات مخرب کمتری در محیط زیست بر جای گذاشته و به اقتصاد جوامع محلی نیز کمک می کند را جایگزین و پیشنهاد کنیم.»

عدم رعایت آمایش سرزمین

مزدک دربیکی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر محیط زیست نیز با اشاره به عدم رعایت اصول آمایش سرزمین و مکان یابی درست در طرح احداث تله کابین ناهارخوران به «ایران» می گوید:«بخشی از مشکلات بزرگ ما در کشور نشات گرفته از این است که از دهه 30 به بعد مکان یابی های بخش بزرگی از پروژه ها مبتنی بر مطالعات علمی و فنی نبوده است، به همین دلیل پروژه هایی مانند پتروشیمی میانکاله، بندر امیرآباد در مازندران، تله کابین رامسر و ناهارخوران و... حواشی بسیاری را ایجاد کرده اند. این در حالی است که چنانچه مکان یابی اصولی و بی طرفانه انجام شود، دیگر با چالش های مختلف مواجه نخواهیم شد. بر این اساس باید مطالعه ای به روز و علمی همراه با مکان یابی درست از سوی مجموعه بی طرف فنی متشکل از دانشگاهیان، شرکت های مهندسی مشاور و... برای احداث تله کابین به عمل آمده و با توجه به تغییرات حاصله در حوزه کاربری، پوشش گیاهی، جاده و ترافیک طی 17 سال گذشته، نسبت به احداث یا عدم احداث آن تصمیم گیری شود.»ایران

گشتي اطراف مركز دپوي زباله «انجيلسي» مازندران

رشته كوهی از زباله

محمد معصوميان

28 مركز دپوي زباله در جنگل‌هاي هيركاني يا در كناره درياچه مازندران كه بيشتر آنها هيچ توجيه محيط‌زيستي ندارند و عمر بعضي از آنها به 40 سال مي‌رسد يكي از بحران‌هاي زيست محيطي است كه مازندران و ساكنان و مسافران آن را تهديد مي‌كند. سال‌هاست كه كارشناسان و فعالان محيط‌زيست از تبعات زيست‌محيطي و انساني اين بحران مي‌گويند و مسوولان هر بار از رفع اين مشكل سخن مي‌گويند اما نگاه كوتاه‌مدت در كنار تغييرات زودهنگام صندلي‌هاي مديريت در اين استان باعث شده بعد از گذشت سال‌ها هنوز هيچ سياست مشخص اجرايي براي مقابله با اين بحران وجود نداشته باشد. زباله‌هايي كه روزانه به مراكز دپوي زباله سرازير مي‌شوند زندگي و حيات را در بخش‌هايي از جنگل‌هاي مهم هيركاني و مردمي كه در روستاهاي اطراف آن زندگي مي‌كنند مختل كرده است.

ورود روزانه بيش از ۲۵۰ تن زباله

به منطقه جنگلي «انجيلسي»

يكي از اين مراكز دپوي زباله در منطقه بابل‌كنار واقع شده است. منطقه جنگلي «انجيلسي» مازندران روزانه حدود ۲۵۰ تا ۲۸۰ تن زباله از شهرهاي بابل، زرگرشهر، گتاب، اميركلا، گلوگاه و روستاهاي مجاور را در خود جاي مي‌دهد. زباله‌هايي كه به صورت غيربهداشتي در اين منطقه انباشت مي‌شوند و آن‌طور كه روستاييان اطراف اين منطقه مي‌گويند حالا تبديل به كوهي 50 متري شده‌اند. كوهي كه تا پيش از ديدن آن بوي نامطبوعش را از كيلومترها آن‌طرف‌تر مي‌شود استشمام كرد. دپوي زباله‌اي كه با مجوز يك‌ساله احداث شد و حالا با قدمتي بيش از 20 سال مانند غده‌اي سرطاني تمام منطقه را آلوده
كرده است.

پيچ و تاب جاده آسفالت با درختاني كه مناظر زيبايي به اطراف داده‌اند را پشت سر مي‌گذارم. ويلاها از دامنه تپه‌ها بالا رفته‌اند و روستاي «درازكلا» در ظهري آرام به خواب رفته است. روستاي درازكلا و اطراف آن يكي از پررونق‌ترين مناطق گردشگري در جنوب بابل است اما هر چه به سمت جنوب و جنگل‌هاي آن پيش مي‌روم مسافر يا اتومبيل‌هايي با پلاك غيربومي كمتري مي‌بينيم دليلش هم روشن است كسي نمي‌خواهد كنار يك مركز دپوي زباله كه اطراف آن پوشيده از كلاغ و «باز» است تعطيلات را بگذراند. در دل جنگل پيش مي‌روم و آرام‌آرام بوي آزاردهنده‌ مركز دپو به مشام مي‌رسد.

دسته‌هاي كلاغ درختان را سياهپوش كرده‌اند و مي‌شود اينجا و آنجا زباله‌هايي را ديد كه از منقار و پنجه‌هاي آنها رها شده است. به مركز كمپوست مي‌رسم و مسير را عوض مي‌كنم؛ چند كيلومتر جلوتر كوهي از زباله چشمانم را گرد مي‌كند. تصور نمي‌كردم اين‌چنين عريان و بدون محدوديت بشود اين حجم از زباله را درست در وسط جنگل ديد. انبوه پرندگان و بوي مشمئزكننده‌اي كه در گرماي شرجي جنگل پيچيده منظره‌اي آخرزماني را درست كرده است. تنها يك ديوار كوتاه حائل بين جاده اصلي و مركز دپو است. بوي لهيدگي و پوسيدگي از راه آب كنار مركز باعث مي‌شود به سرگيجه بيفتم. چند لحظه مي‌ايستم و در هياهوي پرندگاني كه به فاصله بسيار كم از بالاي سرم مي‌گذرند به اين تلنبار فاسد و گنديده كه حاصل زندگي خود ماست خيره مي‌شوم.

مجبوريم شبانه‌روز پنجره‌هاي خانه

را بسته نگه داريم

آن‌طرف خيابان را به مقصد روستاي «فرام رودبار حاج صادق» پيش مي‌روم. چند پيچ را رد مي‌كنم تا به روستايي كم جمعيت مي‌رسم. صداي سرفه‌هاي دختربچه‌اي مرا به سمت خودش مي‌كشد. او با ديدنم به خانه مي‌دود و مادرش بعد از چند ثانيه جلوي در ظاهر مي‌شود. از او در رابطه با مشكلات زندگي در نزديكي چنين مركزي مي‌پرسم و او در جواب از قديمي‌هاي اين محله مي‌گويد كه به خاطر مشكلات از اينجا نقل مكان كردند: «آشغال اذيت مي‌كند، بو اذيت مي‌كند، دخترم به خاطر اين بو تنگي نفس گرفته و مجبوريم شبانه‌روز پنجره‌هاي خانه را بسته نگه داريم.» تصور اينكه درست وسط جنگلي به اين زيبايي پنجره‌هاي خانه را بسته نگهداري هم واقعا عجيب است. كمي پايين‌تر از خانه طويله گوسفندان است و چند خانه نوساز هم در اطراف ساخته شده است. زن از ازدياد سگ و گربه ولگرد در منطقه مي‌گويد كه به خاطر همين مركز جنگل‌هاي اطراف را پر كرده‌اند: «روستاي پايين كه بروي بوي شيرابه را مي‌شنوي كه حتي نمي‌شود در كنارش نفس كشيد. هر چند سال مي‌آيند اينجا سركشي مي‌كنند و قول‌هايي مي‌دهند اما هيچ حرفي و قولي عملي نمي‌شود.»

روستاي ديگري كه وارد جاده خاكي آن مي‌شوم «سنگريزه» است. خياباني كوتاه كه چند خانه اطراف آن وجود دارد و كمي پايين‌تر از دپوي زباله انجيلسي واقع شده است. وارد خانه‌اي كه درهاي آن باز است مي‌شوم و 3 مرد در حياط بزرگ آن روي رواق خانه نشسته‌اند. نزديك مي‌روم و از آنها در رابطه با مشكلات زندگي در اين منطقه مي‌‌پرسم. از اينجا مي‌شود كوه زباله‌ها را ديد. 2 نفرشان سكوت مي‌كنند و ديگري از رودخانه‌اي مي‌گويد كه پايين حياط خانه واقع شده است. رودخانه‌اي كه روزگاري منبع آب شرب آنها بود و از كودكي مي‌گويد كه از آن آب مي‌كشيدند اما حالا به رودخانه‌اي تبديل شده كه انگار بوي «گازوييل» مي‌دهد. بعد از سال‌ها ديدن كارشناسان و خبرنگاراني كه به اين محلات رفت و آمد كرده‌اند حالا هر كدام از اين روستاييان به ‌صورت دقيق نحوه تخريب دپوي زباله را مي‌دانند: «اين شيرابه از اينجا در رودخانه جريان پيدا مي‌كند به روستاهاي درازكلا و «درونكلا» و «چهره» مي‌رود و درنهايت به «بابلرود» مي‌ريزد و سر از درياي مازندران در مي‌آورد.» او تعريف مي‌كند كه روزبه‌روز بلندتر شدن اين كوه زباله را ديده و ديگر از تغيير اين وضعيت نااميد شده است: «خيلي از شاليزارهاي اطراف اين رودخانه كه حالا شيرابه در آن جريان دارد از بين رفته‌اند و چند نفري از كشاورزان را بردند و در سيستم حقوق بگير كردند.» او از روزهاي باراني زمستان تعريف مي‌كند كه بوي وحشتناكي زندگي را مختل مي‌كند: «اينجا تبديل شده به پرورشگاه سگ ولگرد و شغال كه از اين مركز تغذيه مي‌كنند و جمعيت‌شان هر روز بيشتر مي‌شود. از طرفي زمين‌هاي ما هم به خاطر اين نزديكي بي‌ارزش شده و نه مسافري مي‌آيد نه كسي حاضر است چند دقيقه اينجا استراحت كند.»

 

روزانه كاميون كاميون زباله اينجا

خالي مي‌كنند

وارد در باز خانه ديگري مي‌شوم و مرد صاحبخانه به استقبال مي‌آيد. از خانه او هم بالا دست و منظره زننده دپوي زباله به چشم مي‌آيد اما او سعي كرده با كاشتن درختان كمي آن منظره و بويي كه به سمت خانه مي‌آيد را كنترل كند: «اين وضعيت بهداشتي نيست. نه آهك مي‌زنند نه خاكبرداري مي‌كنند.» او معتقد است كسي زور مقابله با اين وضعيت را ندارد و از سر ناچاري است كه در اين محل مانده است: «به چند نفري كه آن طرف تپه دام داشتند ماهانه خوراك دام مي‌دهند اما براي ما كه اينجا زندگي مي‌كنيم كمكي وجود ندارد. همين‌طوري ول شده است و روزانه كاميون كاميون زباله اينجا خالي مي‌كنند.» او هم از بي‌ارزش شدن ملك خود و بسته بودن دايمي در و پنجره خانه مي‌گويد كه زندگي را براي آنها سخت كرده است.

 

اين آلاينده‌ها وارد چرخه غذايي انسان مي‌شود و در درازمدت اثر تجمعي دارد

حنيف‌رضا گلزار كارشناس ارشد آب و خاك در گفت‌وگو با «اعتماد» از دپوي عمده زباله مازندران در جنگل‌ها مي‌گويد كه باعث از بين رفتن خاك جنگل مي‌شود: «اين زباله‌ها سطحي از خاك را زير خودش مدفون مي‌كند و خاك را از پوشش گياهي و شرايط طبيعي خارج مي‌كند. اما يك آسيب ديگر بحث توليد شيرابه است.» شيرابه‌هايي كه به خصوص در مازندران پربارش بيشتر هم توليد مي‌شوند: «اين شيرابه به علت اينكه حاوي فلزات سنگين مانند جيوه، مقداري آرسنيك، سرب، كاتنيوم و نيكل است بسيار آلاينده و سرطان‌زا است. اين شيرابه حل شده هر جايي كه از زباله خارج بشود و حركت كند اين فلزات هم با آن جابه‌جا مي‌شود.» گلزار از نفوذ بخشي از اين شيرابه در خاك و رسيدن آنها به سفره‌هاي زيرزميني مي‌گويد. از طرفي هم به واسطه قرار گرفتن اين محل‌ها در ارتفاع شيرابه‌ها به سمت پايين‌دست روانه مي‌شوند: «اين شيرابه منابع سطحي و رودخانه‌ها را هم آلوده مي‌كند و اين خيلي خطرناك است چون منابع آب سطحي كه آلوده بشود زيستگاه اطراف رودخانه‌ها را آلوده مي‌كنند و هر جا برود اين آلودگي هم مي‌رود يك بخش عمده وارد درياي مازندران مي‌شود و يك بخش ديگر به عنوان آب كشاورزي در پايين‌دست استفاده مي‌شود همين آب آلوده را پمپاژ مي‌كنند در اراضي شاليزاري و اين آلاينده‌ها وارد چرخه غذايي انسان مي‌شود و در درازمدت اثر تجمعي دارد.»

او از مركز دپوي زباله قائمشهر مثال مي‌زند كه در بستر رودخانه «تلار» واقع شده است و ديگر به يك معضل قديمي و فراموش شده تبديل شده است: «در آنجا ورود شيرابه كوه زباله را درون رودخانه تلار مي‌شود ديد و وقتي وارد رودخانه مي‌شود و آب سطحي را آلوده مي‌كند قبل ورود به درياچه پمپاژ مي‌شود در باغات و اراضي كشاورزي سبزي‌كاري هم خاك را دوباره آلوده مي‌كند و هم ماده غذايي را آلوده مي‌كند كه درنهايت تبديل به سرطان و هزار بيماري ديگر مي‌شود.» او همين آب آلوده را دليل بخشي از روند افزايشي بيماري سرطان در مازندران مي‌داند: «هيچ برنامه مشخصي هم وجود ندارد و منابع مالي به جاي اينكه صرف ساماندهي اين زباله‌ها بشود صرف پتروشيمي ميانكاله مي‌شود.»

 

نگاه سنتي مسوولان و روش‌هاي موقتي

و مسكني كار را به اينجا كشانده است

الهام دبيريان تسهيلگر حوزه پسماند هم در گفت‌وگو با «اعتماد» از سايت‌هاي مختلف دپوي زباله در مازندران مي‌گويد كه سال‌هاست بدون قانون‌گذاري و اراده مشخص رها شده به نظر مي‌رسند. او معتقد است بايد اين مساله را مانند يك منشور بررسي كرد و نمي‌شود يك وجهي به قضيه نگاه كرد: «معضل زباله احتياج به كمك همه دارد. اينكه مسوولان يكسري طرح و پروژه را جلو ببرند، بدون قانون‌گذاري و درگير كردن جوامع محلي اتفاقي است كه به نتيجه درست نمي‌رسد. كشورهاي ديگر با فرهنگ‌سازي، قانون‌گذاري، تخصيص بودجه، طرح‌هاي بلندمدت و برنامه‌ريزي روي جوامع محلي در حال مديريت اين مسائل هستند.» او معتقد است در مازندران نگاه سنتي مسوولان و روش‌هاي موقتي و مسكني كار را به اينجا كشانده است. او معتقد است هر خانواده بايد آموزش ببيند كه چگونه زباله‌تر و خشك را جدا كند يا رطوبت زباله‌تر را برطرف كند: «مساله اين است اكثر پروژها و برنامه‌هايي كه وجود دارد نيمه تمام مانده است. از ده سال گذشته هر استانداري آمده گفته اولويت پسماند است درحالي كه بعد از چند سال با چند طرح‌ نيمه تمام صندلي را به فرد ديگري داده است. تنها با جلسات و طرح‌هاي ضربتي كاري پيش نمي‌رود. ما طرح كم نداريم اما يكپارچه نيست و مسوولان ما نمي‌خواهند هزينه كنند.» او از دست‌هاي پشت پرده‌اي مي‌گويد كه در حال استفاده از اين فضا براي كسب درآمد هستند.»

وقتي در كنار اين حجم بالاي زباله به ميزان گردشگري كه هر ساله به اين استان سفر مي‌كنند توجه كنيم بهتر متوجه عمق فاجعه مي‌شويم. همين امسال در ايام عيد نوروز چيزي بالغ بر 20 ميليون مسافر راهي اين استان شدند و اين‌بار زباله صدچنداني را به استاني وارد مي‌كند كه هنوز اندر خم دپوي زباله جمعيت ساكن خودش است. خاطرم هست سال‌ها پيش يكي از فعالان محيط‌زيست مي‌گفت بهترين راه در وضعيت كنوني اين است كه از مسافران بخواهيم هر زباله‌اي كه در اينجا توليد مي‌كنند را با خود به شهرشان برگردانند. البته اين معضل تنها به مازندران محدود نمي‌شود و در گيلان و گرگان هم وضعيت بهتري را شاهد نيستيم. اعتماد

 «اعتماد» تغيير اقليم جهاني و تاثيرات آن را بر مناطق مختلف كشور بررسي مي‌كند

تاثيرپذيری ايران از تغيير اقليم، بيش از ميانگين جهانی است

الهه باقری ‌سنجرئی

ايران، با خطرات جدي پيامدهاي تغيير اقليم روبروست؛ سال‌هاست كه پيوسته اين جمله شنيده مي‌شود و هربار، اخبار بلاياي طبيعي كه گاه تا پيش از اين ناشناخته بودند، با جديت بيشتري منتشر مي‌شود. بارها به‌طور جدي پيش‌بيني شده بود كه به‌دليل افزايش دماي كشور تا سال 2030، شاهد كاهش رواناب‌ها در تمامي حوضه‌ها خواهيم بود كه اين روند، به بروز خشكسالي‌ها و سيلاب‌هاي شديد مي‌انجامد. همچنين گفته شده بود كه با افزايش دماي كشور، حجم تبخير افزوده مي‌شود و سطح آب‌هاي زيرزميني تا 20 درصد كاهش مي‌يابد و اين يعني، مشكل بزرگي براي تأمين آب شرب. با اين‌حال بايد بگوييم هرچند كه تغيير اقليم جهاني بر جغرافياي سرزمين ما هم تأثيرگذار بوده اما نبايد سوءمديريت‌ها، برنامه‌ريزي‌هاي كوتاه‌مدت بدون توجه به اثرات طولاني آنها، مصرف بي‌رويه منابع آب و كشاورزي و... را از ايجاد اين بحران تبرئه كنيم و تمام آسيب‌ها و بلاياي طبيعي را به گردن تغيير اقليم بيندازيم. 

اثرات مستقيم انساني بر تشديد تأثيرات تغيير اقليم
درباره تأثيرات تغيير اقليم، و سهم سوء‌مديريت‌ها، برنامه‌ريزي‌هايي بدون بررسي تبعات بلندمدت، ناآگاهي‌هاي فرهنگي و اجتماعي و... نظرات مختلفي وجود دارد اما وجه مشترك تمام نظرها اين است كه فعاليت‌هاي انساني، برداشت‌هاي بي‌رويه از منابع طبيعي، بي‌توجهي در برنامه‌ريزي‌ها، تأثيرات تغيير اقليم را بر مناطق مختلف، بيشتر از روند جهاني تشديد مي‌كند. در اين باره، محسن ناصري، عضو هيات‌علمي دانشگاه تهران و مسوول كارگروه تغيير اقليم اتاق فكر تغيير اقليم و محيط‌زيست فرهنگستان علوم، در گفت‌وگويي با «اعتماد» گفت: «در خصوص ارزيابي اثرات تغيير اقليم و تأثير آن بر مناطق مختلف كشور (اعم از منابع آب، كشاورزي و رژيم اقليمي)، ارزيابي ما متأثر از احتمالات و سناريوهاي پيش‌ِ رو و در آينده با بهره‌گيري از علم آمار و احتمال صورت مي‌پذيرد و هيچ الگوي قطعي در اين خصوص ندارم. انتساب قطعي توفان‌هاي مكرر و تكرار فزاينده حوادث سيلاب به تغيير اقليم به‌صورت علمي ممكن نيست، اما فهم عميق ما از تغيير اقليم اين انتساب را تأييد كرده و بروز فزاينده حوادث حدي را ممكن و واقعي مي‌كند. اين حوادث، مواردي در طبيعت هستند كه نمي‌توانيم در خصوص وقوع آنها به‌صورت قطعي اعلام نظر كنيم. مثلاً درمورد سيل‌هايي كه در كشور در فصل‌هاي نامتناسب و به‌طور مكرر رخ مي‌دهد مي‌توان گفت كه با احتمال بسيار، متأثر از تغيير اقليم بوده، اما يك ارتباط قطعي و ثابت‌شده در اين مورد حاكم نيست. اين توضيح درمورد رژيم آب‌وهوايي و حوادث حدي است. اشاره به اين نكته ضروري است كه با توجه به ماهيت تغيير، اين امكان وجود دارد كه تصميم‌هاي نامناسب و اقدامات اجرايي (اعم از سلبي و ايجابي) نامتناسب به پاي تغيير اقليم، دانسته يا نادانسته، لحاظ شود.»
دانشيار دانشكده عمران دانشگاه تهران، درباره سهم تأثيرات تغيير اقليم و فعاليت‌هاي انساني، توضيح مي‌دهد: «بررسي‌هاي مناطق مختلف، نشان داده كه حدود ۳۰ الي ۵۰ درصد، اثرات كاهش در رژيم رواناب در كشور، يعني كاهش آورد رودخانه‌ها در كشور ناشي از اثرات تغيير اقليم بوده و سهم عمده، يعني بيش از ۵۰ درصد، ناشي از اثرات دخالت مستقيم انساني يعني توسعه‌هايي كه ايجاد شده مانند توسعه كشاورزي، دستكاري در رژيم هيدرولوژي (توسعه شهري، برداشت بيش از حد تجديدپذيري آب زيرزميني، تغيير در نظام چرخش طبيعي آب به‌خصوص با توسعه شهري و صنعتي، و...) است. همچنين تغيير ماهوي نيز در اين تغيير در حال رخ‌نمودن است. به نظر مي‌رسد كه بارش‌هايي با مدت‌زمان بارش زياد (شدت كمتر) كاهش يافته است.‌ اين الگوي بارش فرصت كافي در ايجاد شرايط نفوذ را فراهم كرده و تقويت آبخوان و رطوبت خاك را موجب مي‌شد. در واقع زماني كه آب با حجم زياد روي سطح خاك مي‌نشيند، بلافاصله بر سطح زمين يك لنز اشباع شكل مي‌دهد كه اين لايه باعث مي‌شود آب به‌جاي نفوذ، روي سطح زمين جاري شود. حال اگر بارش يا سرعت كمتر و مدت‌زمان بيشتري رخ مي‌داد (به‌جاي مدت‌زمان كمتر و شدت بيشتر كه منجر به سيل مي‌شود) فرصت نفوذ عمق ايجاد مي‌شد. پس اين كاهش بارش‌ها با مدت‌زمان طولاني و سرعت كمتر كه امروز رخ داده، اثرات منفي دوگانه دارد. از طرفي باعث تضعيف شرايط شكننده آبخوان‌ها مي‌شود و هم وقوع سيل را تقويت مي‌كند. يكي از اثرات ديگري كه به‌صورت آماري به‌ دست آمده، ميانگين دما (افزايش بيشينه و كمينه) در كشور خودمان است كه افزايش صعودي را نشان مي‌دهد و هيچ اما و اگري ندارد كه در نتيجه اين تغيير چشمگير ميانگين دما، تبخير سطحي افزايش پيدا مي‌كند، مصرف زياد مي‌شود، تبخير از سطح خاك افزايش مي‌يابد، و تلفات بارش در حين و پس از آن افزايش پيدا مي‌كند. علاوه بر آن، گرم‌ترشدن هوا هم باعث نياز كاذب شده و درنهايت مصرف بيشتر مي‌شود. در پيكره‌هاي آبي آزاد مثل پشت مخازن، تبخير افزايش پيدا كرده و تلفات بيشتر مي‌شود. بنابراين هم مصرف و هم تلفات را افزايش داده كه از اثرات مسجل تغيير اقليم به‌ شمار مي‌رود.»

برنامه‌ريزي با تكيه بر توهم فراواني 
اين عضو هيات‌علمي دانشگاه تهران، درباره نگاه‌ها به تغيير اقليم در سطح جهاني مي‌گويد: «ديدگاه غالب جهاني در خصوص تغيير اقليم متعلق به مجمع بين‌الدول تغيير اقليم (IPCC) است كه افزايش گازهاي گلخانه‌اي در جو را دليل تغيير اقليم جهاني مي‌داند (پيشران با منشأ انساني) . در اين ديدگاه، شرايط به سرعت از يك وضعيت قابل بازگشت به‌سمت شرايطي غيرقابل‌‌بازگشت و احياناً تعادل جديد اقليم (حتي به شرط توقف تمامي اقدامات ازدياد انتشار گازهاي گلخانه‌اي) در حال گذار است. يعني اگر حتي همين امروز تمام گازهاي گلخانه‌اي را از جو حذف كنند، معلوم نيست تا چند دهه اثرات اين رژيم نامطلوب وجود خواهد داشت‌. آنچه مسلم است اين است كه حتي اگر انتشار تمام گازهاي گلخانه‌اي حذف شود ما به شرايط و تعادل قبلي بازنگشته و شرايط اقليمي جديدي تجربه خواهد شد.» 
ناصري درباره عواملي كه كشور را در شرايط كنوني قرار داد، توضيح مي‌دهد: «ما متأسفانه دچار فرهنگ توهم فراواني شده‌ايم. وقتي اندكي بارندگي داريم، تصور مي‌كنيم ديگر نگراني از خشكسالي در كشور برطرف شده و پشت سدهاي ما آب فراوان ذخيره شده است. در ساير موارد ديگر هم همين هستيم‌. احتمالاً زياد اين رويكرد را شنيده‌ايم كه اگر هرجاي ايران يك متر از زمين را حفر كنيم، به نفت و منابع گرانبهاي معدني مي‌رسيم؛ اين همان توهم فراواني است كه در كشور ما ريشه دوانده و متأسفانه فقط محدود به عموم مردم نيست. اين موضوع، به ذهنيتي غالب تبديل شده كه به اشتباه در ذهن مسوولان نيز داراي رگ و ريشه است. ما بايد بپذيريم كه به‌لحاظ منابع طبيعي، آن‌چنان كشور ثروتمند و پُرمنبعي نيستيم و براي تداوم برنامه‌هاي توسعه حتماً احتياج به برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري‌های منظم و مداوم داريم كه در فرهنگ ما جايگاه و برداشتي جدي از آن وجود ندارد. در خصوص منابع طبيعي مانند منابع آب هم همين‌طور است؛ سال‌هاي بسياري مجريان امور، خودشان را موظف به تأمين (آب، غذا و ...) مي‌دانستند. با سرعت سد احداث مي‌كردند كه آب را از هرجايي كه مي‌شود به ساير مناطق برسانند. امروز در كشور شاهد لوله‌كشي ملي هستيم و اين يعني رژيم طبيعي حوضه‌هاي‌ آبريز كشور را دچار اختلال كرده‌ايم. در اينجا هم مسوولان با باور به فراواني برنامه‌هاي‌شان را پيش بردند و نتيجه آن، اين است كه حتي در حوزه‌هاي تقريباً پُرآبي كه بايد شدت خشكي و كم‌آبي در آن مناطق كمتر باشد، به‌دليل همين توهم فراواني دچار كم‌آبي شديد شده‌ايم؛ چراكه فكر مي‌كرديم مي‌توانيم با چند منطقه پرآب، تمام مناطق را تأمين كنيم. اين موضوع باعث شده كه مزيت‌هاي نسبي مناطق كشور هم از بين رفته باشد. يعني استان‌هايي هم كه سرچشمه‌ رودهاي بزرگ بودند نيز دچار كم‌آبي شده‌اند و خشكسالي هيدرولوژيكي در آن مناطق حاكم شده است. اين موارد، مجموعه اقدامات اشتباهي است كه تاكنون انجام داده‌ايم و باعث تشديد اثرات تغيير اقليم شده است. 
از طرفي از آنجا كه مسوولان در برهه‌هاي مختلف، بارگذاري و مصارف بسياري بر منابع (به‌خصوص آب و انرژي) تعريف كرده‌‌اند و آن نيازها، مسووليت‌ اجتماعي ايجاد كرده، مجري خود را موظف مي‌داند كه به تعهداتي كه ايجاد شده عمل كرده و در نهايت باعث عمق‌بخشي به مداخلات موجود شده و ريشه بحران را گسترده‌تر مي‌كند. در صورتي كه بايد از سال‌ها قبل با برنامه‌ريزي مبتني بر واقعيت (بدون توهم فراواني) براي استفاده و توسعه منابع انرژي، آب و كشاورزي در كشور، به تمامي جنبه‌هاي فوق توجه ويژه معطوف مي‌شد. بايد هشدارها در خصوص چالش‌هاي منابع انرژي، آب و امنيت منابع غذايي در كشور جدي گرفته شود براي مديريت مصرف (با وجود ناترازي شديد موجود) برنامه‌ريزي جدي صورت پذيرد. متأسفانه تا مدت‌ها اغلب مسوولان هشدارهاي محققان در اين زمينه را وسواس‌ علمي قلمداد كرده و از صرف وقت جدي در اين زمينه اجتناب مي‌كردند. به‌وضوح ابرچالش دهه آينده كشور مديريت و فائق‌آمدن بر اين ناترازي است كه تغيير اقليم به ‌صورت مستقيم يا غيرمستقيم نقش جدي در آن دارد.»

گرمايش جهاني به‌صورت متوازن عمل نمي‌كند
در بسياري از گزارش‌ها گفته شده كه تأثيرپذيري ايران از تغيير اقليم، بيش از ميانگين جهاني است و به نظر مي‌رسد ما درزمينه سازگاري با تغيير اقليم، كند عمل كرده‌ايم. احد وظيفه، رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور، تأثيرپذيري كشورها و مناطق مختلف از تغيير اقليم را ناگزير مي‌داند و برنامه‌ريزي صحيح و اصولي را از مهم‌ترين عوامل برون‌رفت از آسيب‌هاي جبران‌ناپذير مي‌داند. او در اين باره مي‌گويد: «بخشي از تغيير اقليم، يك معضل و مشكل جهاني است؛ جهان در حال گرم‌‌شدن است كه دليل اصلي آن به انتشار گازهاي گلخانه‌اي مربوط است و مهم‌ترين آنها دي‌اكسيد كربن و در مرتبه بعدي متان، به‌اضافه گازهاي ديگري كه غلظت‌شان در جو زمين باعث شده دماي كره زمين حدود 1 الي 1.5 درجه افزايش پيدا كند كه بر اساس آمارهاي جهاني دماي زمين بين 1.1 تا 1.2 درجه بيشتر از سال‌هاي قبل از عصر صنعتي‌شدن، شده است. اما در همين ماه مي ‌و جولاي، روزهايي بوده كه بي‌هنجاري مثبت كره زمين از 1.1 درجه حتي بيشتر شد. يعني هدفي كه كشورها در پيمان پاريس به‌دنبال آن بودند كه اجازه ندهند بي‌هنجاري دماي كره زمين از اين درجه فراتر برود، در حال رخ‌دادن است. بنابراين بخشي از تغيير اقليم ناشي از گرمايش جهاني است كه با آن مواجه هستيم. اما اين گرمايش جهاني به‌صورت متوازن عمل نمي‌كند و در جاهايي بسيار فراتر از پيش‌بيني است. مثلاً در مناطق قطبي نسبت به دوران قبل از عصر صنعتي‌شدن، حدود 3 تا 4 درجه گرم‌تر شده‌اند و مناطق بياباني مانند ايران، شمال افريقا و خاورميانه، حدود 2 تا 2.5 درجه نسبت به آن نرخ متوسط افزايش دما، گرم‌تر شده‌اند. نتيجه اين افزايش دما در مناطق قطبي باعث افزايش ارتفاع آب اقيانوس‌ها و در مناطق كم‌بارش و بياباني مانند ايران، با كاهش شديد بارندگي، بي‌هنجاري‌هاي شديد بارندگي، خشك‌شدن درياچه و تالاب‌ها شده كه به‌خصوص با افزايش جمعيت به‌ويژه در كشورهاي جهان سوم منجر به اين شده كه دسترسي انسان‌ها به آب كم‌ وكمتر شود.» 
وظيفه، با اشاره به تأثير اقتصادي و معيشت جوامع بر سبك زندگي و استفاده از منابع طبيعي توضيح مي‌دهد: «بخشي از عوارض ناشي از تغيير اقليم، به جوامع محلي برمي‌گردد. وقتي بارندگي كاهش مي‌يابد و دما افزايش مي‌يابد، جوامع محلي‌اي كه راهي جز كشاورزي نداشتند، تلاش مي‌كنند كه كشاورزي خود را به هر قيمتي كه شده حفظ كنند و درنتيجه به منابع طبيعي فشار وارد مي‌كنند. در مناطقي در جنگل‌ها پيشروي مي‌كنند، در بعضي بخش‌ها آب منابع زيرزميني را بيش از حد استخراج مي‌كنند كه بتوانند معيشت خود را حفظ كنند. اين موضوع در بلندمدت اثرات بسيار ناگواري خواهد داشت؛ به‌تدريج محيط خشك‌تر مي‌شود، سبزينگي و پوشش گياهي به‌شدت كاهش مي‌يابد، بيابان‌ها توسعه پيدا مي‌كنند، فرسايش بادي و آبي افزايش پيدا مي‌كند، مراتع به‌خاطر استفاده بي‌رويه از بين مي‌رود و...، و نتيجه آن مي‌شود فقيرشدن تدريجي اجتماع و به‌خصوص محيط زيست و اخبار آن را پيوسته در رسانه‌ها مي‌بينيم و مي‌شنويم. مثلاً در گذشته هم در سيستان‌وبلوچستان بادهاي شديد مي‌وزيد اما با درياچه‌اي كه آب داشت، برخورد مي‌كرد اما امروز، اين باد با درياچه‌اي مواجه مي‌شود كه بستر آن آماده خيزش گردوخاك است و در مسير جريان خود اين گردوخاك مناطق وسيعي را در بر مي‌گيرد. يا مثلاً استخراج آب از منابع زيرزميني، خيلي بيشتر از آن‌چيزي است كه طبيعت بتواند جايگزين آن بكند كه نتيجه آن آماري است كه گفته مي‌شود حدود 140 تا 150 كيلومتر مكعب از آب‌هاي زيرزميني ايران طي دو دهه گذشته استخراج شده و سطح زير‌زمين خالي شده كه باعث فرونشست دشت‌ها شده است. وقتي اين اتفاق رخ مي‌دهد، محيط زيست و طبيعت ما مقاومت خود را از دست مي‌دهد و درنتيجه، تخريب‌ها بيشتر مي‌شود، خشكي زمين و گردوخاك افزايش پيدا مي‌كند و فراگير مي‌شود و اثرات اقتصادي آن نيز گسترده مي‌شود، چراكه وقتي فقط يك جامعه درگير چنين بحراني بشود، دولت و حاكميت مي‌توانند خسارات آن را جبران كنند اما وقتي اين آسيب‌ها به تمامي كشور مربوط شود، ديگر توان لازم براي جبران خسارت وجود نخواهد داشت.» 

تغيير اقليم يك‌شبه ايجاد نشده است
رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور درباره راهكار برون‌رفت از شرايط كنوني مي‌گويد: «بي‌شك ما نمي‌توانيم به‌تنهايي در برابر اين تغيير اقليم جهاني اقدامي انجام دهيم. اما مهم‌ترين كاري كه هر كشوري بايد انجام دهد، اين است كه مقاومت خود را با سازگاري بيشتر همراه كند. يعني مثلاً ما بايد بتوانيم از همين امكاناتي كه داريم به‌شكل بهتر و مناسب‌تري استفاده كنيم. يعني ضمن اينكه امنيت غذايي و معيشتي خود را تأمين مي‌كنيم، بتوانيم محيط خود را پايدارتر نگه داريم تا تخريب گسترده محيط‌زيست حادث نشود. اين اقدامي است كه در دنيا مطرح است و تأكيد مي‌شود كه بحث تغيير اقليم يك موضوع است و سازگاري، موضوعي ديگر. در جوامع محلي هم اقدامات بسياري مي‌توان انجام داد. در بحث كشاورزي، مي‌بينيم كه كشورهايي كه دچار كم‌آبي يا خشكسالي هستند، به ‌سمت مصرف بهينه آب رفتند و محصولاتي را كشت و برداشت مي‌كنند، كه نياز كمتري به آب داشته باشد. در كشت گلخانه‌اي به دستاوردهاي خوبي رسيده‌اند، در صادرات و واردات مواد غذايي بيشترين دقت را دارند كه آب مجازي از كشورشان خارج نشود يا مثل كشور ما در بحث كشاورزي، بي‌محابا عمل نمي‌كنند. تمام اين موارد نيازمند برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري است و يك‌شبه نمي‌توانيم به آن دسترسي داشته باشيم. البته كه تغيير اقليم هم يك‌شبه ايجاد نشده و در همين كشور خودمان، حدود 20 سال است كه ما درگير كاهش بارندگي و سال‌هاي خشك بوديم كه به باور من از همان زمان مي‌توانستيم اقدامات مناسبي داشته باشيم. متأسفانه برنامه‌هايي كه انجام شد ناكافي بود و در حد نياز كشور نبود. حتي مي‌توانم بگويم شايد بي‌توجهي هم شده، مثلاً علي‌رغم خشكسالي گسترده در چند سال اخير، با سطح تبخيري كه در كشور داشتيم، در برخي استان‌هاي كم‌آب يا حتي كويري مثل اصفهان يا فارس كشت برنج انجام مي‌شده است. در چنين اقداماتي، طبيعت ديگر نمي‌تواند اين ميزان استفاده را تحمل كند. اصطلاحاً گفته مي‌شود براي اينكه طبيعت پايدار بماند، مي‌توانيم فقط حدود 20 درصد آب تجديدپذير را برداشت كنيم، اين در حالي است كه در ايران بيش از 80 درصد آب‌هاي تجديدپذير استخراج مي‌شود و نتيجه آن، همين فرونشست زمين، خشك‌شدن تالاب‌ها، كاهش شديد آب درياچه‌ها و عواملي از اين دست است. در واقع جايي كه طبيعت ظرفيت فشار بيش از حد را نداشته باشد، روال طبيعي خود را پس مي‌زند. همواره هر سال شاهد خشكسالي هستيم كه بيشترين ميزان آن در سال 2021 بود كه ميانگين بارش كشور از حدود 229 ميلي‌متر در طول 10 سال گذشته بود، به 114.5 تا 115 ميلي‌متر رسيد. يعني در اين حد با كاهش بارندگي مواجه بوديم. اين موارد به‌طور جدي به برنامه‌ريزي منسجم نياز دارد و هرچند كه كشاورزي مهم‌ترين قسمت حفظ منابع آبي است اما در فرهنگ‌سازي و آشنايي مردم با مصرف بهينه‌، در بهبود آب‌رساني و كاهش هدررفت سيستم لوله‌كشي فعلي كه گفته مي‌شود حداقل 30 درصد آب لوله‌كشي به‌دليل فرسودگي زيرساخت هدر مي‌رود، هم در مديريت منابع بالادست آب و... به برنامه‌ريزي پايدار و دقيقي نيازمنديم. مثلاً اگر در همين منابع بالادست، مديريت درستي در بحث آلودگي، برداشت‌هاي بي‌رويه و... صورت نگيرد، زنجيروار مشكلات به بخش‌هاي ديگر منتقل مي‌شود. صنايع بايد به‌سمت بازچرخاني آب و استفاده مجدد از آب مصرفي حركت كنند. متأسفانه امروز اكثر صنايع از همان آب شربي استفاده مي‌كنند كه در شهرها مورد مصرف قرار مي‌گيرد. تمامي اين موارد اقدامات فراگيري است كه در هر بخش راهكارهاي ويژه خود را دارد و چاره‌اي جز برنامه‌ريزي و مديريت صحيح نداريم.» 

ردپاي انسان، در تغيير اقليم بعد از انقلاب صنعتي
محمود خسروي، استاد اقليم‌شناسي و رييس دانشكده جغرافيا و برنامه‌ريزي محيطي دانشگاه سيستان و بلوچستان، از ديگر افرادي است كه تغيير اقليم را درنتيجه انتشار گازهاي گلخانه‌اي مي‌بيند و نقش «انسان» را در اين مورد بسيار پُررنگ مي‌داند. او در اين مورد به «اعتماد» مي‌گويد: «بحث تغيير اقليم، موضوع پيچيده‌اي است. آنچه كه ما از آن مي‌گوييم، از ديدگاه اقليم‌شناسان، اين‌ است كه از ابتداي پيدايش كره زمين، تغييرات وجود داشته و هيچگاه روند ثابت در آن ديده نمي‌شود. اما آنچه كه در سال‌هاي اخير در خصوص تغيير اقليم مطرح شده، آن مواردي است كه مربوط به سال‌هاي بعد از انقلاب صنعتي است؛ يعني از حدود 1750 ميلادي و در واقع تفاوتش با تغييرات طبيعي كره زمين از ابتداي پيدايش، مربوط به عاملي به ‌نام انسان است و با توجه به مطالعات و بررسي‌هايي كه دانشمندان، محققان و دانشگاهيان بسياري ارايه دادند، عامل اين تغييرات، افزايش تراكم گازهاي گلخانه‌اي است كه بخش اعظم آن توسط انسان بعد از انقلاب صنعتي انتشار پيدا كرده است. بنابراين اگر حتي تغيير اقليم را در 150 سال اخير، عامل طبيعي هم در نظر بگيريم، چون آغاز آن با افزايش گازهاي گلخانه‌اي بوده، پس نقش انسان كاملاً روشن است. همچنين منابع انتشار گازهاي گلخانه‌اي كه 5، 6 مورد است و مهم‌ترين آنها دي‌اكسيد كربن است، كاملاً مشخص است. مثلاً در سال 2023، غلظت آن به حدود 424 ppm رسيده كه قبل از انقلاب صنعتي، غلظت دي‌اكسيدكربن حدود 280 ppm بود. افزايش دماي كره زمين نسبت به قبل از انقلاب صنعتي را كه به آن افزايش گرماي جهاني مي‌گوييم و علت تمام بحث‌هاي تغيير اقليم همين است؛ رويدادهاي حدي-اقليمي، موج‌هاي گرمايي، بارش‌هاي سيل‌آسا، خشكسالي‌هاي مكرر و مداوم، ازبين‌رفتن منابع آب، خشكي تالاب‌ها و بسياري مسائل ديگر و نقش انسان در انتشار گازهاي گلخانه‌اي و درنتيجه آن گرم‌شدن زمين و موارد پس از آن، كاملاً روشن است.» 
او درباره تأثير تغيير اقليم جهاني بر مناطق مختلف و تفاوت‌هايي كه در شدت اين تأثيرپذيري است، توضيح مي‌دهد: «اقليم، مرز ندارد، يعني مرزهاي سياسي براي تغييرات آن مطرح نيست. مثلاً اگر عامل انتشار گازهاي گلخانه‌اي كشورهاي صنعتي بودند، اثرات آن در بسياري كشورهاي دوردست هم خود را نشان مي‌دهد. اما مي‌بينيم شدت تأثيرات تغيير اقليم در بعضي مناطق بالاتر است، مثلاً گفته مي‌شود كه سرعت گرمايش جهاني و تغيير اقليم در ايران دو برابر كشورهاي ديگر است. بخشي از اين موضوع ناشي از فعاليت‌هاي انساني است، مانند تخريب سرزمين و بحث‌هاي مديريتي، استفاده ناصحيح از منابع طبيعي، عدم استفاده از انرژي‌هاي طبيعي، استفاده بيشتر از سوخت‌هاي فسيلي، و... مواردي كه به آن تخريب سرزمين مي‌گوييم كه زنجيروار به هم ارتباط دارند. موضوع ديگري كه مطرح است، اين است كه اين سال‌ها بسياري از كشورها درگير موج‌هاي گرمايي بي‌سابقه شدند، حتي كشورهايي بسيار دورتر از كشورهاي صنعتي توليدكننده گازهاي گلخانه‌اي؛ در واقع اين گرمايي كه مستقيم‌ترين پيامدهاي انتشار گازهاي گلخانه‌اي است، براي تمام زمين ايجاد شده است، اما همانطور كه گفته شد، مي‌بينيم برخي از كشورها، از اين تغيير اقليم، آسيب بيشتري مي‌بينند كه اين، به بحث آسيب‌پذيري كشورها مربوط است. در واقع آسيب‌پذيري اقتصادي و اجتماعي جوامع، باعث مي‌شود كه تغيير اقليم بتواند در مناطق مختلف تأثيرات متفاوتي ايجاد كند. فرض كنيد يك موج گرمايي در ژاپن و ايران به يك اندازه وارد شده باشد، اما تأثيري كه بر ايران مي‌گذارد، بسيار بيشتر از ژاپن است كه اين به ميزان آسيب‌پذيري اين كشورها مربوط است. خسارات خشك‌شدن يك تالاب يا ازبين‌رفتن يك اكوسيستم در اروپا، با آنچه كه در سيستان‌وبلوچستان ما ايجاد مي‌شود، بسيار متفاوت است؛ چراكه مجموع دارايي‌هاي يك خانوار در سيستان و ميزان وابستگي درآمدي آنها به يك زمين، اصلاً قابل‌مقايسه با فرد اروپايي نيست كه منابع درآمدي خانوارها بيشتر است. در واقع هرچه آسيب‌پذيري بالاتر باشد، تأثير تغيير اقليم مي‌تواند شديدتر باشد.» 

برنامه‌هايي كه محقق نشد
استاد اقليم‌شناسي دانشگاه سيستان و بلوچستان درباره راهكارهايي كه مي‌توانست مانع ايجاد شرايط كنوني شود، مي‌گويد: «آخرين توافق‌نامه‌اي كه درباره حل مشكل جهان تغيير اقليم ارايه شد، تفاهم‌نامه پاريس است كه 196 كشور امضا كردند و برخي كشورها ازجمله ايران امضا نكردند كه اين موضوع نشان مي‌دهد خيلي موضوع تغيير اقليم را جدي نگرفتيم. مثلاً در برنامه ششم توسعه كه به پايان رسيد، بندهاي بسياري داشتيم كه بتوانيم توان‌هاي محيطي را افزايش و آسيب‌پذيري كشور را كاهش دهيم. همچنين در گزارش‌هاي هيات بين‌دولتي تغيير اقليم (IPPC)، از سال 2006 و حتي قبل‌تر از آن، هشدارهايي درباره نواحي شكننده يا آسيب‌پذيري مانند ايران و به‌خصوص سيستان‌وبلوچستان بوده، و راهكارها و پلن‌هايي را براي انطباق‌پذيري با شرايط جديد تغيير اقليم و زندگي با اين شرايط جديد ارايه كرده بودند كه به‌هيچ‌عنوان مورد توجه قرار نگرفت. يعني ما سال‌هاست مي‌دانيم كه شرايط خشكي ما به چه صورت خواهد بود. مي‌دانستيم كه دِبي رودخانه هيرمند كاهش پيدا خواهد كرد. مي‌دانستيم كه بارش‌هاي كشور نامنظم خواهد بود و بايد منتظر موج‌هاي گرمايي باشيم، اين‌ موارد تا پايان قرن در مدل‌هاي ارايه‌شده پيش‌بيني شده بود. بر اساس اين پيش‌بيني‌‌ها، بايد كشورها و مديريت‌ها برنامه‌هاي اجرايي‌اي را ارايه مي‌دادند كه جوامع محلي از آن پيروي كرده و در مقابل تغييرات مقاومت كنند، هم در سياست‌گذاري‌ها، هم در برنامه‌ها بايد اقداماتي انجام مي‌دادند كه اين اقدامات متأسفانه انجام نشده است. مثلاً در همين شرايط آبي كشور، ما در منطقه‌اي مانند سيستان‌وبلوچستان، كشت غرقآبي داريم يا كشت محصولاتي كه اصلاً مورد نياز نيست. همين‌طور افزايش جمعيت بالا در اين مناطق باعث تراكم جمعيت بيشتر از ظرفيت شده است. در واقع هر منطقه به يك ميزان مشخص، ظرفيت پذيرش جمعيت دارد و چون بحث آمايش سرزمين هم به‌درستي اجرا نشده، توزيع جمعيت هم متناسب نيست و فشار مضاعفي به منابع آب و خاك وارد شده است. درنتيجه باعث ازبين‌رفتن توان‌هاي محيطي شده است. مثلاً يكي از منابع جذب گازهاي گلخانه‌اي جنگل‌ها، پوشش‌هاي گياهي و مراتع هستند و مي‌بينيم در 2 دهه اخير اكثر اين منابع نابود شدند و اين يعني بستن تمام راه‌هاي جذب گازهاي گلخانه‌اي و آزادسازي آن‌ها. بنابراين ما با فعاليت‌هايي كه مي‌كنيم، شدت اثر تغيير اقليم را در مناطق مختلف افزايش مي‌دهيم. از طرفي براي جوامع محلي و كشاورز نتوانستيم شرايط مناسبي را فراهم كنيم و از آنجا كه او به زمين وابسته است، به زمين فشار بيشتري وارد مي‌كند. درنتيجه جوامع و زميني كه ديگر ظرفيت ندارد را روزبه‌روز در مقابل رويدادهاي حدي ‌آسيب‌پذيرتر مي‌كند. با تمام اين توضيحات بايد بگوييم كه روند كلي تغيير اقليم در خاور‌ميانه و به‌خصوص ايران، سير طبيعي خود را طي نمي‌كند و اين تغييرات را به‌دليل عدم اجراي سياست‌هاي كنترل، مقابله و انطباق‌پذيري با شدت بيشتري تجربه مي‌كند.» 
در اوايل سال جاري ميلادي، هيات‌ بين‌‌دولتي تغيير اقليم، در تمام گزارش‌هاي خود، به‌طور مكرر نسبت به تغيير اقليم هشدار داده‌‌ و اعلام كرده است كه در صورت ادامه شرايط كنوني، با شرايط جبران‌ناپذيري روبرو خواهد شد. تعريف شرايط جبران‌ناپذير، دشوار است، چراكه شايد امروز، بسياري از كشورها و جوامع حتي تصوري از آن نداشته باشند اما متأسفانه هشدارها جدي است و مدت‌هاست زنگ خطر نابودي آينده زمين به صدا درآمده است و سرنوشت حيات زمين و امكان زيست آيندگان در آن، دقيقاً در دستان نسل ماست. شايد غيرقابل‌تصور باشد اما ساده‌ترين تصميم و برنامه‌ريزي دولت‌ها و مسوولان، نه‌تنها امكان زيست بهتر و آرام‌تر را براي ساكنان زمين از دورافتاده‌ترين روستا در سيستان‌ و بلوچستان تا بزرگ‌ترين شهر در آن‌سوي دنيا را فراهم مي‌كند كه مدت‌زمان قابل‌سكونت‌بودن زمين را هم تعيين مي‌كند.  اعتماد

   براي اينكه طبيعت پايدار بماند، مي‌توانيم فقط حدود 20 درصد آب تجديدپذير را برداشت كنيم، اين در حالي است كه در ايران بيش از 80 درصد آب‌هاي تجديدپذير استخراج مي‌شود و نتيجه آن، همين فرونشست زمين، خشك‌شدن تالاب‌ها، كاهش شديد آب درياچه‌ها و عواملي از اين دست است. در واقع جايي كه طبيعت ظرفيت فشار بيش از حد را نداشته باشد، روال طبيعي خود را پس مي‌زند.
   در واقع آسيب‌پذيري اقتصادي و اجتماعي جوامع، باعث مي‌شود كه تغيير اقليم بتواند در مناطق مختلف تأثيرات متفاوتي ايجاد كند. فرض كنيد يك موج گرمايي در ژاپن و ايران به يك اندازه وارد شده باشد، اما تأثيري كه بر ايران مي‌گذارد، بسيار بيشتر از ژاپن است كه اين به ميزان آسيب‌پذيري اين كشورها مربوط است. خسارات خشك‌شدن يك تالاب يا ازبين‌رفتن يك اكوسيستم در اروپا، با آنچه كه در سيستان‌وبلوچستان ما ايجاد مي‌شود، بسيار متفاوت است؛ چراكه مجموع دارايي‌هاي يك خانوار در سيستان و ميزان وابستگي درآمدي آنها به يك زمين، اصلاً قابل‌مقايسه با فرد اروپايي نيست كه منابع درآمدي خانوارها بيشتر است. در واقع هرچه آسيب‌پذيري بالاتر باشد، تأثير تغيير اقليم مي‌تواند شديدتر باشد.

مرثيه‌ای بر محيط زيست ايران

نيوشا طبيبی

انعطاف پذيري و اصلاح خطاها از الزامات امر مديريت است. وقتي عامل انساني كه خطاپذير است، واضع و موضوع تصميماتي است، لاجرم ممكن است خطاهايي صورت بگيرد. سازماني هوشمند و كارآمد است كه بتواند خطاهايش را تشخيص دهد و به موقع با اصلاح آنها، جلوي خرابي بيشتر را بگيرد. چيزي كه كمتر درسازمان‌ها و مديران ما ديده مي‌شود، همين پذيرفتن خطا و در نتيجه قدم به راه اصلاح گذاشتن است. امر سياسي را عرض نمي‌كنم. آن مقوله ديگري است و جاي گفتنش هم لابد اينجا نيست. عرض من در اموري مانند محيط زيست و ميراث فرهنگي است. هر دوي اين امور براي ملت واجب و حياتي هستند. يكي موثر بر شرايط زندگي و زيست جمعي‌مان است و ديگري به مثابه ثروتي تكرار نشدني، حاوي تاريخ و گذشته و فرهنگ ملّي ماست. وااسفا كه كارنامه مسوولان در هردوي اين موضوعات، مطلقا قابل دفاع نيست. موضوع سدهايي كه بي‌حساب ساخته شدند و نتيجه‌اش تخريب طبيعت و نابودي منابع و بياباني شدن زمين‌ها و شورشدن رودخانه‌ها و خشكيدن درياچه‌ها شد. تغييراتي كه تاثيرش بر زندگي ميليون‌ها نفر آشكار شده و روز به روز بيشتر مي‌شود.
فاجعه خشكيدن درياچه‌ها و تالاب‌هاي ايران، نتيجه عدم دقت و تكيه بر تجربه‌هاي جهاني و فدا كردن محيط زيست در مسير «توسعه» است. توسعه‌اي البته موقت. گيرم، احداث يك سد براي چند سال زمين‌هاي حوضه خودش را سبز و خرم كرد و كشاورزي در آن سامان رونق گرفت. بعد از مدتي كه آبش شور شد و كل منطقه را به بياباني لم يزرع تبديل كرد، كشتزارها نابود شدند و جماعت بيكار در جست‌وجوي كار و نان و آب به مناطق ديگر هجوم بردند، چه كسي پاسخگو خواهد بود؟ همين الان مي‌توانيد نمونه‌هاي متعددي از اين ماجراي مشابه را در نقاط مختلف ببينيد. با تذكراتي كه كارشناسان مختلف مي‌دهند، سد تازه افتتاح شده هم احتمالا به همين سرنوشت كشيده خواهدشد. چنانكه بر سر سد گتوند چنين رفت. در زمان احداث و آبگيري آن سد، درباره تبعات منفي راه‌اندازي‌اش ادله فراواني ارايه كردند كه با بي اعتنايي مواجه شد. دولت وقت عزم كرده بود كه احداث اين سد را به سياهه فعاليت‌هايش بيفزايد و هيچ چيز ديگري برايش مهم نبود و هيچ حرفي را نمي‌شنيد. سازمان محيط زيست هم به عنوان بخشي از دولت بر ادامه كار صحه گذاشته بود، چنان‌كه بر سر سد اخير چنين رفت. حتي اگر فرض كنيم كه سازمان محيط زيست را ياراي ايستادگي بود، چه ابزاري در اختيار داشت تا جلوي احداث آن را بگيرد يا آن را اصلاح كند؟ مگر با وجود مخالفت‌هاي بي‌شمار با دلايل محكم و غير قابل ترديد درباره پتروشيمي ميانكاله، كسي توانست جلوي آن را بگيرد؟ عكاس و منتقد و گزارشگر موضوع تحت فشار قرار گرفتند و كار ساختمان مجتمع هم روي اراضي دولتي و ملي واگذار شده ادامه دارد. 
آنچه بر سر محيط زيست و گونه‌هاي دريايي و رودخانه‌اي در جنوب ايران آمده هم داستاني مشابه است. صيد بي رويه آزادسازي گونه‌هاي غيربومي و مهاجم، چيزي از ماهي‌هاي اروند و كارون و خليج فارس براي صياد ايراني باقي نگذاشته است. اگر از صيادان آن نواحي بپرسيد براي شما خواهند گفت كه چگونه سال به سال از تعداد ماهيان بومي منطقه كم مي‌شود. دو گونه غير بومي «تيلا پيا» و «سي بس» به زيست بوم رودخانه‌اي و دريايي جنوب ايران نفوذ كرده‌اند. حوضچه‌هاي پرورش اين دو ماهي براي عرضه ماهي انبوه و ارزان مجوز گرفته‌اند، اما هر دوي اين ماهيان به رودخانه‌ها و دريا وارد شده‌اند. «تيلا پيا» گونه‌اي بسيار مهاجم است كه به ماهي‌هاي بومي حمله مي‌كند و چنان از جمعيت ديگر گونه‌ها كاسته و جمعيت خودش افزايش پيدا كرده كه صيادان بيش از هر ماهي ديگري «تيلاپيا» صيد مي‌كنند. درباره ماهي «سي بس» هم اين خبر متعلق به ۱۳۹۸ را ببينيد: 
«به گزارش خبرگزاري صداوسيما مركز آبادان، سي بس يكي از گونه‌هاي ماهي دريايي است كه در 9 حوضچه ماهي 2 هزار هكتار مزرعه واقع در چوئبده پرورش داده مي‌شود…بيش از ۳۰۰ نفر كارگر در اين حوضچه‌ها مشغول به كار شده‌اند... مدير اتحاديه شركت‌هاي تعاوني آبزيان خوزستان گفت: طرح پرورش اين ماهي همه استانداردها را به دست آورده و تاييد كشور روسيه را نيز دريافت كرده است. سيد محمد حقي كارشناس شيلات مي‌گويد: ماهي سي بس، ماهي آب شور و بومي آب‌هاي استراليا است كه در دماي ۲۵ تا ۳۰ درجه رشد مي‌كند و با آب‌هاي آبادان و چويبده سازگاري خوبي دارد.» 
سيصد نفر موقتا به كار گماشته مي‌شوند تا در نهايت با نابودي زيست محيط دريايي و گونه‌هاي آبزي بومي هزاران نفر صياد بيكار شوند و البته سود فراواني نصيب موسسين اين حوضچه‌ها مي‌شود. نكته ديگر، روسيه از بزرگ‌ترين ناقضان پروتكل‌هاي زيست محيطي جهان است، كدام استاندارد و كدام تاييديه اين كشور متخلف مي‌تواند معتبر باشد؟
دور نيست كه از ماهي‌هاي بومي سواحل ايران جز خاطره‌اي برجاي نمانده باشد و جز همين گونه‌هاي مهاجم و مخرب و بيگانه ذخيره ديگري در آب‌هاي ساحلي نداشته باشيم. اعتماد

تراز دریاچه ارومیه به پایین ترین سطح در 60 سال گذشته رسید

پای کشاورزی بر گلوی خشکیده «ارومیه»

بیتا میرعظیمی

پنج ماه پس از رهاسازی آب از تونل کانی سیب به سمت دریاچه ارومیه و افزایش امیدها برای نجات بزرگ ترین دریاچه داخلی ایران، تراز دریاچه ارومیه در تاریخ سیزدهم خرداد سال جاری به پایین ترین سطح در 60 سال گذشته رسید. آمار منتشر شده که در نتیجه همکاری طرح تحقیقاتی دریاچه ارومیه با مرکز سنجش از دور دانشگاه صنعتی شریف به دست آمده، نشان می دهد که این عدد کمترین تراز ثبت شده برای دریاچه ارومیه از سال 1343 تاکنون بوده و هم اکنون حجم آب دریاچه از سال 94 نیز کمتر شده است. عدد و رقمی پایین تر از روزهایی که دریاچه با مرگ دست و پنجه نرم کرده و هنوز ستاد احیایی نیز برای نجات آن تشکیل نشده است. طبق گفته یک عضو پژوهشکده مطالعات دریاچه ارومیه به «ایران»، توسعه بی رویه اراضی غیرمجاز و کشت های پرمصرف، ظرفیت منابع آبی را به صورت تصاعدی افزایش داده و تامین آب در چند ماه گذشته تنها از خشکیدگی کامل دریاچه جلوگیری کرده است.

اما کاهش بی سابقه تراز آب دریاچه ارومیه در حالی بر دامنه نگرانی ها از خشکیدگی کامل دریاچه و احتمال وقوع طوفان های شن در منطقه می افزاید که مهرنگ دوستی رضایی، مدیردفتر مطالعات پایه منابع آب شرکت آب منطقه ای آذربایجان غربی، 8 خرداد 1402 اعلام می کند: با هدایت منابع آبی به سمت دریاچه ارومیه، حجم آب دریاچه به 800 میلیون مترمکعب و سطح تراز آن نسبت به ابتدای سال آبی جاری، 39 سانتیمتر افزایش یافته است. از سویی دیگر معاون محیط زیست دریایی و تالاب های سازمان حفاظت محیط زیست نیز خبر می دهد که از ابتدای سال آبی جاری (1 مهر 1401 تا نیمه خرداد 1402) تنها حدود 800 میلیون مترمکعب از حقابه دریاچه ارومیه تخصیص یافته است. این در حالی است که حقابه تعیین شده توسط سازمان محیط زیست برای این دریاچه، سالانه 3 میلیارد و 400 میلیون مترمکعب است.

اما چگونه آمار و ارقام شرکت آب منطقه ای آذربایجان غربی با نتایج منتشرشده همخوانی نداشته و هر کدام وضعیتی متفاوت از آینده دریاچه را ترسیم می کنند؟ آیا همانگونه که مجتبی ذوالجودی معاون محیط زیست دریایی و تالاب ها خبر داده، دور از ذهن نیست که وضعیت دریاچه تا 2 ماه آینده به شرایط بی سابقه ای در یک قرن اخیر برسد؟

کاهش بارندگی در حوضه آبریز

ادارات محیط زیست آذربایجان شرقی و غربی، پاسخی برای سوالات خبرنگار «ایران» نداشته و تاکید می کنند که تنها باید اعضای ستاد احیای دریاچه ارومیه پاسخ خبرنگاران درباره دریاچه ارومیه را بدهند. روح الله متفکرآزاد، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی و یاسر رهبردین، معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار آذربایجان غربی نیز پاسخی به تماس ها و پیامک های «ایران» نمی دهند. این در حالی است که معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار آذربایجان غربی با اشاره به کاهش بارندگی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه خبر می دهد که در حال حاضر تراز دریاچه هزار و 270 متر و 18 سانتیمتر است و یک میلیارد و 360 میلیون مترمکعب نیز آب دارد. او با اشاره به اینکه امسال وضعیت بارشی خوبی بویژه در مقایسه با درازمدت در حوضه آبریز دریاچه ارومیه نداشتیم، تاکید می کند که افزایش دما در آذربایجان غربی و برداشت های صورت گرفته بویژه از آب های زیرزمینی، آبخوان های حوضه آبریز دریاچه ارومیه را دچار مشکل کرده است.

کشاورزی آب را می بلعد

«بهزاد حصاری» عضو هیات علمی گروه مهندسی آب دانشگاه ارومیه و پژوهشکده مطالعات دریاچه ارومیه با اشاره به اینکه دریاچه ارومیه ورودی طبیعی کافی نداشته و میزان آب حداقلی آن نیز توسط 3 بخش صنعت، شرب و عمدتا کشاورزی برداشت می شود، به «ایران» می گوید: «در حال حاضر دریاچه ارومیه دچار تغییر اقلیم و خشکسالی های مزمن شده و کاهش بارندگی ها نیز مزید بر علت شده و ضمن هم افزایی با برداشت آب در حوزه های مختلف، ورودی آب به دریاچه را به حداقل ممکن رسانده است. تا زمانی که هر قطعه زمین کشاورزی به عنوان بنگاه اقتصادی مدنظر نباشد و کشاورزی قراردادی، پیاده سازی و تحت یک سیستم منسجم و پویا مدیریت نشود، عملا دولت هیچ قدرت حکمرانی بر مصرف آب بخش کشاورزی نخواهد داشت. متاسفانه حکمرانی آب این بخش، مورد غفلت دولت ها و دستگاه های اجرایی قرار گرفته است و توسعه بی رویه اراضی غیرمجاز و کشت های پرمصرف بیش از توان و ظرفیت منابع آبی به صورت تصاعدی و کنترل نشده افزایش یافته است.»

تونل کانی سیب تکمیل نشده است

این استاد دانشگاه، یکی از پروژه های تعریف شده ستاد احیای دریاچه ارومیه را پروژه انتقال آب از سد کانی سیب دانسته و می گوید: «مشکل اینجاست که این پروژه هنوز تکمیل نشده و به ظرفیت کامل نرسیده است. طرحی که قرار بود طی یک سال آبی، 300 میلیون مترمکعب و در ظرفیت پر آن 600 میلیون مترمکعب آب را وارد دریاچه ارومیه کند. اگرچه طی چند ماه گذشته بخشی از این آب تامین شده اما اثر معنا داری در افزایش سطح آب دریاچه ارومیه نداشته و تنها از خشکیدگی مطلق دریاچه جلوگیری کرده است.»مسئول سابق پایش مصوبات ستاد احیای دریاچه ارومیه با تایید اثر مثبت روانی ورود آب به دریاچه می افزاید: «اثر واقعی این طرح، با تکمیل پروژه، ورود 600 میلیون مترمکعب آب به دریاچه و تکمیل پروژه های 27گانه به ثمر خواهد رسید اما از پروژه ای که نیمی از آن افتتاح نشده و زمان زیادی از بهره برداری از آن نمی گذرد، انتظار زیادی نمی توان داشت. باید از خشکیدگی کامل آن و فعال شدن کانون های گردوغبار و وقوع طوفان های نمک جلوگیری شود.»

تثبیت ریزگردها در مناطق بحرانی

او، تثبیت ریزگردها در مناطق بحرانی را یکی از پروژه های موفق ستاد احیای دریاچه ارومیه دانسته و تصریح می کند: «دانشگاه ارومیه در این طرح مسئولیت پایش پروژه های 27گانه احیای دریاچه را برعهده گرفته بود و تثبیت مناطق بحرانی گردوغبار مانند روستای جبل کندی، سپرغان، منطقه ای در میاندوآب و منطقه ای در چوپانلوی سلماس را مورد پایش و رصد قرار داده بود. پس از قرق و ممانعت از ورود و چرای احشام، با کمک بادشکن های زنده و غیرزنده ریزگردها در این مناطق تثبیت شد. اگرچه این اقدامات، اثرات معناداری در تثبیت ریزگردها داشته اما همین اراضی چنانچه دوباره خشک شده و در معرض هوا دیدگی قرار گیرد، ذرات خاکش از یکدیگر گسسته شده و علاوه بر بحرانی شدن این مناطق، مناطق بحرانی جدیدی از گردوغبار در منطقه خلق خواهد شد. برای جلوگیری از این وضعیت باید دوباره منابع مالی تزریق شده و منابع طبیعی و محیط زیست پای کار آیند.»عضو پژوهشکده مطالعات دریاچه ارومیه، همچنین از عملکرد ستاد احیای جدید دریاچه ارومیه مستقر در استانداری انتقاد کرده و می گوید: «این ستاد تا حال حاضر، نه برنامه مدون و نه نقشه راهی ارائه داده و نه ظرفیت کارشناسی علمی قوی به آن تخصیص داده است و عملا منابع مالی تخصیص یافته ناچیز و تشکیلات ساختاریافته قوی در منطقه راه اندازی نکرده است؛ حتی ارتباط این ستاد با مراکز دانشگاهی و مراکز تحقیقاتی نیز به حداقل رسیده است.» او پیشنهاد می کند که مسئولیت علمی احیای دریاچه ارومیه به دانشگاه های منطقه و پژوهشکده دریاچه ارومیه واگذار شده و از ظرفیت های دانشگاه های بومی، شرکت های دانش بنیان و اساتید و صاحبنظران استفاده مطلوب صورت گیرد. در هر صورت، منطقه دچار خشکسالی مزمن شده و برای حل شرایط بحرانی و مزمن آب در کشور و حوضه دریاچه ارومیه، انتظار می رود تصمیمات کلان با تدبیر، درایت و خردجمعی با لحاظ شرایط بهینه به نفع معیشت مردم و پایداری محیط زیست منطقه اتخاذ شود.»

انتظار معجزه نداریم

در همین حال «مسعود باقرزاده» کارشناس تالاب ها، کشاورزی را رقیب عمده دریاچه ارومیه دانسته و در گفت و گو با «ایران» تاکید می کند که یکی از مهم ترین مصوبات ستاد احیا این بود که کشاورزی در حوضه دریاچه توسعه پیدا نکرده و بهره وری ارتقا پیدا کند. اما طی این مدت نه تنها این خواسته محقق نشد، بلکه بیش از 30 هزار هکتار نیز به زمین های کشاورزی در حوضه دریاچه ارومیه افزوده شد. بر این اساس ما نباید با تزریق چند میلیون مترمکعب هکتار آب به دریاچه، انتظار معجزه داشته باشیم و تصور کنیم دریاچه ارومیه از خشکیدگی کامل نجات پیدا کرده است. این میزان آب تنها بخش هایی از دریاچه را مرطوب کرده و بخش زیادی از همین سطح نیز با افزایش گرما تبخیر شده است. ایران

برداشت های بی رویه فرونشست را به طول 70 کیلومتر به جان دشت ممنوعه انداخت

وقتی دل نیشابور خالی می شود !

شهلا منصوریه

باوجود اینکه دشت نیشابور در سال 1368 به عنوان دشت ممنوعه اعلام شد، اما همچنان سالانه بیش از 100 مورد پروانه حفر چاه صادر می شود. سعیدرضا خجسته پور، مدیر امور منابع آب شهرستان نیشابور در این زمینه مدعی است که از آن سال تاکنون تخلفی مرتکب نشده اند و طبق قوانینی که قانونگذار در مواد 10 و 11 قانون توزیع عادلانه آب درنظر گرفته، عمل کرده اند. از سوی دیگر، دکتر عباس طرهانی، کارشناس آبخیزداری نیز هرچند دلیل برداشت تمام آبهای زیرزمینی را امرار معاش و تامین نیازهای ضروری مردم می داند، اما معتقد است که باید با انجام فعالیت های مستمر آبخیزداری، اجرای الگوی کشت مناسب و مدیریت صحیح بر مراتع، این روند تخریبی را کنترل کرد.کشت برنج، هندوانه، خربزه و باغات پسته، تیرهای خلاص به سفره های زیرزمینی در فلات مرکزی هستند تا سرعت فرونشست در تمام دشت ها بخصوص دشت های ممنوعه ایران را افزایش دهد. در فرونشست، با مرگ سرزمینی روبه رو هستیم و امکان احیای سفره های زیرزمینی، تقریبا برای همیشه از دست می رود.

هجوم جبهه آب شور

زمین های دهان گشوده در دشت نیشابور که روز به روز گسترده تر و عمیق تر می شوند فقط یکی از نتایج خالی شدن سفره های زیرزمینی است. تبعاتی که خجسته پور، مدیر امور منابع آب شهرستان نیشابور در خصوص آن به «ایران» ابراز می دارد، تصویر ترسناکی از مرگ سرزمینی را ترسیم می کند. او می گوید: در دو دهه اخیر، علاوه بر فرونشست سراسری، شکاف های طولی نیز در جای جای دشت نیشابور ظهور کرده اند. شکاف هایی که طول آنها عموما به بیش از 70 کیلومتر و عرض شان از یک متر تا بیش از 10 متر با عمق های متفاوت از یک متر تا 15 متر می رسد؛ شکاف هایی که علاوه بر از بین رفتن بخش قابل توجهی از اراضی کشاورزی، مناطق و منازل روستایی، به تاسیساتی نظیر خطوط انتقال نفت و گاز، راه آهن و جاده های مواصلاتی، خطوط انتقال نیرو نیز آسیب وارد می کند.

به گفته او، از سوی دیگر، جبهه آب شور از قسمت های خروجی دشت نیشابور به سمت بخش های مرکزی هجوم آورده و کیفیت آب را در چند روستا برای هر نوع فعالیتی غیرقابل مصرف کرده است. همچنین فرونشست سراسری دشت نیشابور، سالیانه بیش از 20 برابر حد مجاز استانداردهای جهانی است.

او درخصوص افزایش چاه های کشاورزی پس از ممنوعیت دشت نیشابور می گوید: تعداد قنوات در 20 سال گذشته از حدود 2 هزار رشته قنات به 893 رشته قنات، تقلیل پیدا کرده است. از سوی دیگر، براساس تمهیدات ماده 11 قانون توزیع عادلانه آب، قانونگذار مکلف کرده به مالکینی که قنات شان خشک شده پروانه حفر چاه به جای قنات صادر کنیم و همچنین طبق تبصره 2 ماده (9) آیین نامه اجرایی قانون مزبور، افرادی که قبل از ممنوعیت دشت نیشابور، تشکیل پرونده داده اند تا اوایل دهه 70 موفق به دریافت پروانه حفر و بهره برداری برای کشاورزی شده اند.

آیا علاج بخشی وجود دارد؟

مدیر امور منابع آب شهرستان نیشابور می گوید: با تمام تلاش هایی که با اجرای پروژه هایی نظیر طرح سازگاری با کم آبی، همیاران آب استان، تجهیز چاه ها به کنتورهای هوشمند و ایجاد مدیریت مشارکتی ذی نفعان بخش کشاورزی، اطلاع رسانی به مردم و انسداد چاه های غیرمجاز انجام شده، اما به نظر می رسد این اقدامات کافی نبوده است.

او ایجاد طرح هایی نظیر طرح نکشت، کاهش برداشت از منابع، عدم بهره برداری از چاه هایی که - دست کم- در فاصله 10 کیلومتری شکاف ها هستند، یا حداقل تقلیل میزان دبی آنها به حدود 50 درصد را از جمله اقدام های ضروری می داند و می گوید: دومین اقدام لازم، اجرای طرح های آبخوانداری و آبخیزداری برای استفاده حداکثری رواناب ها، سیلاب ها و هدایت بیشتر آب به سفره های آب زیرزمینی است. سوم، علاوه بر مدیریت بهره برداری از منابع آب مجاز، اصلاح الگوی مصرف و مدیریت مصرف هم باید مورد توجه قرار گیرد. توقف کشت محصولات آب بر و هدایت کشاورزان به کشت محصولات مطابق با الگوی کشت تعیین شده در دشت نیشابور از دیگر اقدامات است.

او اجرای طرح نکشت را (یعنی اینکه در شرایط اضطراری و بحرانی دولت درآمد حاصل از کشت و زرع یک چاه را محاسبه کرده و در ازای پرداخت بهای عادلانه، بهره بردار را مجبور به متوقف کردن برداشت آب از چاه برای یک یا چند سال کند) در بسیاری از جاهای دشت نیشابور به دلیل ایجاد باغات و کشت درختان چندین ساله غیرممکن دانست.

به اعتقاد او نداشتن برنامه استراتژیک بلندمدت الگوی توسعه پایدار و عدم اجرای برنامه آمایش سرزمینی، زمینه ساز برداشت بیشتر از مخازن آب های زیرزمینی و کسری مخزن منابع آب موجود شده است. خجسته پور می گوید: نداشتن برنامه، تمایل داشتن به خودکفایی در تولید تمام محصولات، استقرار و توسعه صنایع آب بر نظیر فولاد، نیروگاه و شهرک های صنعتی متعدد در این دشت خشک، تولید و صادرات محصولات دامی، کشاورزی و باغی چندین برابری بیش از ظرفیت آب و خاک منطقه، گرایش به شهرنشینی، خالی شدن روستاها از مردم و افزایش الگوی مصرف آب موجب تشدید بحران آب و ایجاد مشکلات موجود شده است.

او همفکری و همراهی مسئولان دیگر و ذی نفعان را در این زمینه بسیار موثر می داند و می گوید: باید با تعامل به توافقی برسیم که مقدار برداشت آب را با ظرفیت دشت متناسب کنیم.

به گفته خجسته پور، اگر بخواهیم سفره آب زیرزمینی را احیا کنیم از حدود 396 میلیون متر مکعب آب تجدیدپذیر سالانه، باید حدود 40 درصد از این آب ذخیره شده تا به مرور جبران اضافه برداشت های چند دهه گذشته شود و عملا حدود 260 میلیون متر مکعب در سال بیشتر مجاز به برداشت آب نخواهیم بود. در حالی که اکنون دوبرابر آن یعنی 596 میلیون متر مکعب آب برداشت می کنیم. به عبارتی دیگر، باید مصرف آب در همه زمینه ها به نصف کاهش یابد.

معیشت و امرار معاش

برداشت بی رویه، خشکسالی های مستمر، تغییرات اقلیمی، افزایش جمعیت، بهره برداری بیش از حد و غیراصولی از ذخایر آبی زیرزمینی، کاهش شدید بارندگی و نامنظم بودن بارش های حداقلی دو دهه اخیر در شهرستان نیشابور و استان خراسان رضوی موجب شده مردم برای امرار معاش و تامین نیازهای آبی روزمره شان، بیشتر به سوی فعالیت های کشاورزی و بهره برداری از آبهای زیرزمینی و چاه ها بروند؛ موضوعی که به عنوان دلایل کارشناسی فرونشست زمین از سوی دکتر عباس طرهانی، کارشناس آبخیزداری اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان رضوی مطرح می شود. او می گوید: این عوامل موجب پایین تر رفتن سطح آب ایستایی و عدم بالانس ورودی با خروجی آب می شود. به همین دلیل، سطح سفره های آب های زیرزمینی پایین می رود و منجر به خالی شدن لایه های زیرپوستی زمین و فرونشست دشت می شود که درنتیجه با دو پدیده مهم طبیعی فرونشست و فروچاله مواجه هستیم. پدیده هایی که فرسایش خاک و خسارت به محصولات کشاورزی را در پی دارد.

این کارشناس در پاسخ به این سوال که الگوی کشت در این زمینه چقدر تاثیرگذار است، می گوید: الگوی کشت متناسب بر توان های محیطی منطقه بسیار نقش آفرین است. روی آوردن کشاورزان به کاشت محصولات کم آب بر از جمله توسعه کشت گلخانه ای و کاشت گیاهان دارویی، قطعا در بهره وری بالاتر، حفظ سرمایه ها، کاهش فرسایش خاک و صرفه جویی در مصرف آب موثر است، اما کاشت گونه های آب بر مثل برنج، هندوانه، خربزه و توسعه باغات پسته در مناطقی که با کمبود آب و خشکسالی مواجه است سبب تسریع تخریب بیشتر آب و خاک می شود. به گفته طرهانی، وجود دام های مازاد بر ظرفیت مراتع نیز سبب تخریب پوشش گیاهی و تسریع در فرسایش خاک شده است.

چه راهکاری داریم؟

او برای اصلاح وضعیت موجود پیشنهاد می دهد که با انجام فعالیت های مستمر آبخیزداری مثل فعالیت های مکانیکی و بیولوژیکی می توان این روند تخریبی را کنترل کرد و با اجرای الگوی کشت مناسب و مدیریت صحیح بر مراتع می توان در بهبود وضعیت موجود مثمرثمر واقع شد.

طرهانی معتقد است هم افزایی و همکاری بین دستگاهی در سطح استان از جمله سازمان جهاد کشاورزی، سازمان امور آب، منابع طبیعی، امور عشایر، برنامه و بودجه و دستگاه های تابعه مرتبط با کارگروه آب و خاک و پوشش گیاهی در استان نقش اساسی دارند.

او در پاسخ به این سوال که آیا لایحه آبخیزداری به عنوان یکی از راهکارهای مقابله با فرسایش خاک در زمینه فرونشست تاثیر دارد، می گوید: این لایحه برای دستگاه های متولی شاخص تعیین می کند و مسئولیت هر نهادی مشخص می شود با این تقسیم کار در چهارچوب خدماتی که برای لایحه آبخیزداری تعریف می شود، می توان بسته توسعه پایدار را تضمین کرد و در توسعه همه جانبه منطقه و کشور موثر بود. ایران

تکراری و سردرگم؛ آتش زاگرس و مقابله با آن

دکتر رحیم ملک نیا (متخصص جنگلداری و عضو هیات علمی دانشگاه لرستان)

تکراری و سردرگم؛ شاید این دو لغت کامل ترین توصیف برای وقوع آتش سوزی در جنگل ها و استراتژی سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری جهت مقابله با آن باشد. سال ها است که آغاز فصل خشک، شروع ترس و بیم برای سوختن جنگل ها در آتشی است که انسان از سر حرص و آز یا ناآگاهی به دامن جنگل می اندازد؛ آتشی که چون اژدهایی مهارنشدنی، نه تنها حال که آینده این جنگل ها را می سوزاند و تداوم حیات را در پهنه وسیعی از این کشور تهدید می کند. در میان عرصه های جنگلی کشور، زاگرس به دلیل شرایط اکولوژیکی و رابطه پیچیده انسان و طبیعت، بیش از سایر مناطق در معرض تهدید است. آتش سوزی در زاگرس به بحرانی همیشگی تبدیل شده است که گویی چاره اندیشی برای مقابله جامع و جدی با آن، توجهی همسنگ اهمیت زاگرس نیافته است. گلایه از نبود امکانات، مرثیه سرایی بر نعش بلوط های سوخته در آتش، برنامه های فصلی و موقتی ناقص و جوانانی که گاه به گاه جان خود را در راه مقابله با آتش از دست می دهند، قصه پر غصه تکراری این سال ها است. بحرانی همچون آتش سوزی در زاگرس، نیازمند یک برنامه جامع است که بتواند در کنار مسائل اکولوژیکی، ابعاد فنی، اجتماعی-اقتصادی و آموزشی-ترویجی را پوشش دهد. تداوم بحران حریق در زاگرس چه ناشی از اقدامات عمدی و چه ناشی از سهل انگاری باشد، به روشنی بیانگر عدم وجود چنین برنامه جامع یا در صورت وجود، ناموفق بودن آن است. چنانچه در سطور قبلی بیان شد، گام اول در مقابله با آتش در زاگرس، جلب توجه سازمان ها و نهادهای مختلف و همچنین افکار عمومی جامعه است. سازمان منابع طبیعی کشور به عنوان متولی مدیریت این عرصه ها، وظیفه اصلی را در جلب این توجه دارد اما، برای سازمان منابع طبیعی، برخلاف جنگل های هیرکانی، جنگل های زاگرس هیچ گاه در درجه نخست اولویت مدیریتی نبوده است. زاگرس اگرچه به گستردگی جنگل های هیرکانی نیس