ساعت ‌سازان سوئیس، نظم و آنارشیسم

از سنت ایمیر تا امروز

فرشید یاسائی

پیشگفتار: در میان کوه‌های ژورا، در مرزهای پرپیچ‌وخم سوئیس، سرگذشتی نهفته است که در نگاه نخست شاید تنها تاریخ صنعتی منطقه‌ای کوچک به‌نظر برسد، اما در حقیقت، روایتی است از یکی از شگفت‌انگیزترین تجربه‌های هم‌زیستی میان صنعت و اندیشه‌ی رهایی. در این دره‌های آرام و سرد، در کارگاه‌های ساعت‌سازی که بوی فلز و روغن در هوایشان پیچیده بود، مردان و زنانی می‌زیستند که با دستانشان ابزار سنجش زمان را می‌ساختند و با اندیشه‌هایشان، افق‌هایی تازه برای آینده‌ی کارگران جهان می‌گشودند.

ساعت در نگاه بورژوازی نماد دقت، تجمل و نظم مکانیکی است، اما درست در دل همین صنعت منظم و ظریف، اندیشه‌ای سر برآورد که خواهان شکستن اقتدار و تمرکز بود: آنارشیسم ضداقتدار و آنارشوسندیکالیسم.

این نوشته تنها بازگویی گذشته نیست. در جهانی که امروز از بحران‌های سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی می‌لرزد، پرسش اصلی آن است: آیا می‌توان از تجربه‌ی آن ساعت ‌سازان کوهستانی، نظمی دیگر آموخت؟ نظمی برخاسته از آزادی، همبستگی و خودگردانی، نه از فرمان و اجبار؟

این مقدمه دعوتی است به شنیدن صدای کارگرانی که در اتاق‌های روشن و کوچک کارگاه‌ها، بی‌هیاهو اما با اراده، تاریخ را ورق زدند؛ دعوتی برای تأمل در این تناقض زیبا که چگونه می‌توان نظمی زاده از آزادی را در برابر نظمی زاده از اقتدار نشاند. سفری که در پیش است، از گذشته آغاز می‌شود اما مقصدش آینده‌ای است که هنوز در دسترس ماست.

*****

از کوه‌های ژورا تا فدراسیون ژورا

در گوشه‌ای آرام از کوهستان‌های ژورا، جایی دور از چشم جهانیان، دره‌ای کوچک قرار دارد که روزگاری قلب تپنده‌ی یکی از پرشورترین جنبش‌های کارگری و فکری جهان بود: دره‌ی سنت ایمیر و سَنوِیلیِر. اینجا، صنعت ساعت ‌سازی شکوفا شد و در پی آن، اندیشه‌ای متولد گشت که راه خود را از دولت‌ها، احزاب و اقتدار جدا کرد.

در نیمه‌ی قرن نوزدهم، ساعت‌سازی در سنت ایمیر رونق گرفت، اما برخلاف صنایع دیگر، نه در کارخانه‌های بزرگ، بلکه در کارگاه‌های کوچک و خانه‌هایی پراکنده. هر ساعت‌ساز بخشی از کار را بر عهده داشت و برای کامل شدن ساعت، به همکاری دیگران نیازمند بود. این وابستگی متقابل، روح همیاری و شبکه‌ای از روابط اجتماعی را پدید آورد که بعدها بنیان اندیشه‌ی خودگردانی شد.

اما جهان بیرون خشن ‌تر از چرخ دنده‌های ظریف ساعت بود. بحران‌های بازار جهانی، نوسان تقاضا و سقوط ناگهانی قیمت‌ها بارها کارگران را به فقر کشاند. در چنین شرایطی، آنان به‌جای تکیه بر دولت یا کارفرما، به نیروی خود اتکا کردند. از دل این اتکا، نهادهایی پدید آمدند: تعاونی‌های مصرف، صندوق‌های بیمه‌ی بیماری، بانک‌های اعتباری کارگری و اتحادیه‌های مقاومت. این‌ها فقط ابزار بقا نبودند، بلکه مدارسی برای پرورش ارزش‌های تازه بودند؛ ارزش‌هایی چون اعتماد، همبستگی، برابری و استقلال.

در سال ۱۸۶۶، نخستین شاخه‌ی «انجمن بین‌المللی کارگران» ــ همان انترناسیونال اول ــ در سنت ایمیر شکل گرفت؛ حتی پیش از آنکه ایتالیا یا اسپانیا چنین بخشی داشته باشند. کارگران ساعت‌ ساز ژورا، با تجربه‌ی عملی از همکاری و تعاونی، به زودی بدل به یکی از فعال‌ترین هسته‌های این جنبش جهانی شدند.

دعوت به سفر

از دل کارگاه‌های کوچک تا تالارهای کنفرانس، مسیر کوتاهی نبود. سفری آغاز شد که از ژورا تا لندن، از باکونین تا مارکس، از دقت ساعت تا رؤیای آزادی کشیده می‌شد. این روایت، فقط تاریخ یک صنعت نیست؛ بازتاب پرسشی است که هنوز در برابر ما ایستاده: چگونه می‌توان نظمی آفرید که از پایین برخیزد؟ نظمی که از همکاری و اراده‌ی جمعی زاده شود، نه از قدرت متمرکز و فرمان.

 

کنگره سنت ایمیر: زایش انترناسیونال ضداقتدار

سپتامبر ۱۸۷۲، در شهر کوچک سنت ایمیر، نمایندگانی از انگلستان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا، روسیه و سوئیس گرد آمدند. اختلاف با شورای عمومی انترناسیونال، به‌ویژه با مارکس، به نقطه‌ی جدایی رسیده بود. مارکس خواستار تمرکز و اقتدار حزبی بود؛ اما کارگران ژورا و همراهانشان راه دیگری می‌جستند ؛ راه فدرالیسم، خودمختاری و تصمیم‌گیری مستقیم کارگران.

در این کنگره، چهار قطعنامه به تصویب رسید که بعدها «منشور آنارشیسم ضداقتدار» نام گرفت. آنان اعلام کردند:

رنج بشر از سرمایه‌داری، کلیسا و دولت برمی‌خیزد؛

هیچ قدرت مرکزی نباید جایگزین اراده‌ی آزاد کارگران شود؛

آزادی تنها از همبستگی و سازمان ‌دهی از پایین می‌روید.

از همان‌جا، انترناسیونال ضداقتدار زاده شد و سنت ایمیر، به نماد جهانی مقاومت آنارشیستی بدل گشت.

چهره‌ها و اندیشه‌ها

در دل این جنبش، چهره‌هایی درخشان چون ستارگان سرد ژورا می‌درخشند:
میخائیل باکونین، انقلابی روس، با شور و کاریسما، روح تازه‌ای در جنبش دمید.
جیمز گیوم، آموزگار و نویسنده، با انتشار بولتن فدراسیون ژورا، پلی شد میان کوهستان و جهان.
آده‌مار شوویتزگوئبل* نقاش و ساعت‌ساز، که نوشته‌هایش هنوز درس سازمان‌دهی کارگری‌اند.

و البته صدها ساعت‌ساز گمنام - زن و مرد - که در اتاق‌های کوچک، بی‌آنکه نامی در تاریخ بیابند، خون در رگ‌های آن پیکره‌ی زنده بودند. حتی پیتر کروپتکین، شاهزاده‌ی روسی، پس از چند هفته زندگی میان آنان نوشت:
« پس از دیدن زندگی ساعت‌سازان ژورا، دانستم که باید آنارشیست باشم.»

نظم و آنارشی: هم‌ زیستی ناممکن یا معجزه‌ی ژورا؟

در ظاهر، ساعت‌سازی با نظم ریاضی و انضباط دقیقش، باید در تضاد با آنارشیسم باشد؛ مکتبی که همواره به بی‌نظمی متهم شده. اما ساعت ‌سازان ژورا نشان دادند که این دو می‌توانند هم ‌زیست باشند. نظم آنان تحمیل‌شده از بالا نبود؛ قراردادی جمعی بود، برآمده از اعتماد.

آنان وظایف را تقسیم می‌کردند، زمان را محترم می‌شمردند، تصمیم‌ها را با گفت‌وگو می‌گرفتند و هر آنچه می‌کردند بر پایه‌ی رضایت بود نه فرمان. این همان معنای حقیقی آنارشیسم است: نظمی آزادانه، خودخواسته، و انسانی.

پژواک ژورا در جهان

با افول فدراسیون ژورا در دهه‌ی ۱۸۸۰، اندیشه‌اش خاموش نشد؛ برعکس، در جهان طنین انداخت. در اسپانیا، جنبش آنارشوسندیکالیسم (CNT) با الهام از ژورا به یکی از نیرومندترین جنبش‌های کارگری اروپا بدل شد. در ایتالیا، مالاتستا این میراث را ادامه داد. در آمریکای لاتین، اتحادیه‌های کارگری، شبکه‌هایی از همیاری و خودگردانی ساختند.

بولتن فدراسیون ژورا، طی شش سال، با بیش از صد نشریه در چهار قاره در ارتباط بود. روستایی کوچک، به قلب شبکه‌ای جهانی بدل شد ؛ نخستین اینترنت انسانیِ همبستگی، با مرکب و کاغذ و ایمان.

درس‌های امروز

امروز نیز جهان در بحران است: بازارها فرو می‌ریزند، زمین می‌سوزد، دولت‌ها فربه‌ تر و اقتدارگراتر می‌شوند. پرسش اما همان است که در ژورا بود: چگونه می‌توان شبکه‌هایی از همبستگی ساخت؟ چگونه می‌توان نظمی از پایین آفرید؟

برای ما در ایران، این تجربه چراغی است. ساعت‌سازان ژورا نشان دادند که با صندوق‌های کوچک بیمه، با تعاونی‌های مصرف، با اعتماد و همکاری، می‌توان نیرویی بزرگ آفرید. آنان ثابت کردند که آنارشیسم آشوب نیست؛ بلکه شکلی نو از نظم است، نظمی برخاسته از دل انسان‌ها، نه تحمیل‌شده از بالا.

سخن پایانی: بازگشت به سنت ایمیر

کارگران ژورا، با دستانی که چرخ‌دنده‌ها را می‌تراشید و با ذهنی که جهانی تازه می‌دید، آینده‌ای نو برای کارگران جهان ساختند. آنان نشان دادند که آزادی و نظم، اگر از دل مردم برخیزد، در تضاد نیستند. فدرالیسم و خودگردانی می‌توانند جایگزین دولت اقتدارگرا شوند.

بازگشت به سنت ایمیر، بازگشت به گذشته نیست؛ یادآوری است از زنده بودن نیروی رهایی‌بخش انسان. آنان به ما می‌گویند: جهان را می‌توان دوباره ساخت، اگر اراده کنیم و به هم اعتماد داشته باشیم. ساعت ‌سازان ژورا در دل کوهستان، زمان را نه فقط اندازه گرفتند، بلکه دوباره تنظیمش کردند. ما نیز می‌توانیم در دل بحران‌های امروز، آینده‌ای تازه بسازیم. زمان، چون ساعتی است در دست ما ؛ بی‌امان می‌گذرد، اما اگر بخواهیم، می‌توانیم عقربه‌هایش را از نو تنظیم کنیم.

واپسین نگاه

اکنون که از میان تاریخ ژورا گذشتیم و با کارگران، فدراسیون و کنگره‌ی سنت ایمیر آشنا شدیم، زمان بازگشت به اکنون است. سخن پایانی این نوشته جمع‌بندی نیست، بلکه پلی است میان آن تجربه و امروز ما.

ساعت‌سازان ژورا به ما آموختند که نظم حقیقی از بالا نمی‌آید. آنان نشان دادند که با همکاری، تقسیم مسئولیت و همبستگی، می‌توان نظمی آزادانه پدید آورد. در جهانی که قدرت و سرمایه همواره نظم خود را بر ما تحمیل می‌کنند، این درس هنوز زنده است.

ما، در ایران و در هر سرزمین بحران‌زده‌ای، می‌توانیم از آنان بیآموزیم: با ساختن نهادهای کوچک همیاری، با ایجاد تعاونی‌ها و صندوق‌های محلی، می‌توانیم پایه‌های جامعه‌ای خودمختار را پی‌ریزی کنیم.

سنت ایمیر به ما یادآور می‌شود که حتی روستایی کوچک، اگر انسان‌هایش با اراده و همبستگی گرد هم آیند، می‌تواند تاریخ جهان را دگرگون کند. امروز نیز، در هر گوشه‌ای از این جهان، می‌توان کانونی از مقاومت و امید آفرید.

آنارشیسم، در ژرف ‌ترین معنایش، نه آشوب بلکه نظمی نو است؛ نظمی که از پایین می‌روید و بر پایه‌ی آزادی و برابری استوار است. اگر ساعت‌ سازان ژورا توانستند در دل کوهستان، جهانی تازه تصور کنند، ما نیز می‌توانیم در دل بحران‌ها، آینده‌ای بهتر بسازیم. زمان همچون ساعتی است که آنان در دست داشتند: بی‌امان می‌گذرد، اما می‌توان آن را دوباره تنظیم کرد. آینده در انتظار ماست ؛ اگر جسارت ساختنش را داشته باشیم. پایان پاییز ۲۰۲۵

آده ‌مار شویتس‌ گوبل* زادهٔ ۱۸۴۴ در سون‌ویلیه – درگذشتهٔ ۲۳ ژوئیه ۱۸۹۵ در بیل) یک آنارشیست سوئیسی و نظریه‌پرداز آنارشیسم جمع‌گرایانه بود. او از بنیان‌گذاران فدراسیون ژورا و عضو «انترناسیونال اول» (انجمن بین‌المللی کارگران) بود.پایان. پائیز 2025

زندگی‌نامه:

* آده‌مار شویتس‌گوبل در منطقه ژورای سوئیس به دنیا آمد. پدرش حکاک بود و در مبارزات سیاسی سال ۱۸۴۸ شرکت داشت. آده‌مار حرفهٔ پدرش را آموخت و در مارس ۱۸۶۶ یک شاخه از انترناسیونال اول را در سون‌ویلیه بنیان‌گذاری کرد. او با میخائیل باکونین آشنا شد و بعدها به سازمان «اتحاد» که باکونین تأسیس کرده بود، پیوست.

پس از شکست کمون پاریس، شویتس‌گوبل به پاریس رفت تا به برخی از اعضای کمون در فرار با گذرنامه‌های جعلی کمک کند. تحت تأثیر اختلاف میان مارکس و باکونین، او به همراه جیمز گیوم و دیگر «ضداقتدارگرایان» فدراسیون ژورا را تشکیل داد و برای نشریهٔ آن‌ها با نام Bulletin de la Fédération jurassienne نوشت.

پس از خروج باکونین و گیوم از انترناسیونال، فدراسیون ژورا به مرکز جنبش آنارشیستی تبدیل شد و شهر سنت -ایمیه در ژورای سوئیس میزبان نخستین گردهمایی انترناسیونال ضداقتدارگرا شد.

پس از انحلال فدراسیون ژورا، شویتس‌گوبل به شهر بیل نقل مکان کرد و در سن ۵۱ سالگی بر اثر سرطان معده درگذشت.ویکی پیدیا  Adhémar Schwitzguébel*

 

" جهت اطلاع بیشتر "

دره‌ای که می‌خواست دولت را لغو کند!

* آندریاس شاینر

هیچ جای دیگری در جهان به اندازه‌ی دره‌ای در ژورا (Bernischer Jura) به الغای کامل دولت نزدیک نشده بود. آنجا ساعت‌ها به گونه‌ای دیگر می‌تیک‌تاک کردند. صد و پنجاه سال پیش، آنارشیسم در یک دره کوچک ساعت‌سازان تولد یافت. شاید همین جهانی‌شدن زودهنگام بود که مردم سنت‌ایمیه (Saint-Imier) را به اندیشه‌های زیروروکننده کشاند.   

آنارشیسم و ساعت ‌سازان

در فیلم بلند سوئیسی « بی‌قراری» (Unrueh)، یوسفین (با بازی کلارا گوستینسکی)، ساعت‌سازی جوان، با انقلابی نامدار، پیتر کروپوتکین، آشنا می‌شود.

آیا آنارشیسم مسئله‌ای وابسته به «زمان» است؟ دست‌کم روزگاری چنین بود. ساعت‌سازان نقشی تعیین‌کننده در تاریخ جنبش آنارشیستی داشتند – به‌ویژه ساعت‌سازان ژورای برن.

شاید هیچ کجای دنیا به اندازه‌ی دره‌ی سنت‌ایمیه پذیرای اندیشه‌ی حذف دولت نبود. در پاییز ۱۸۷۲، درست ۱۵۰ سال پیش، در این مرکز کوچک ساعت‌سازی کنگره‌ای برگزار شد که به گفته‌ی فلوریان آیتل در پژوهش خود «ساعت‌سازان آنارشیست در سوئیس»، «بخشی از تاریخ جهانی» رقم خورد. فیلم تازه‌ی «بی‌قراری» ساخته‌ی سیریل شویبلین نیز بهانه‌ای است برای بازگشت به این برهه‌ی تاریخی.

در این شهرک کوچکِ غرب سوئیس، هدف چیزی جز طراحی نظمی نوین و رها از سلطه نبود. اما نباید تصور کرد با دسته‌ای از پانک‌های ویرانگر در کوهستان روبه‌رو بوده‌ایم؛ بلکه متفکران آنارشیست، از باكونین تا كروپوتكین، دیدگاه‌های خود را درباره‌ی جنبشی کارگری مطرح می‌کردند که نمی‌خواست زیر سلطه‌ی دستورات آمرانه‌ی مارکس و انگلس بماند. اما چرا درست آن زمان و آن‌جا، اندیشه‌ی آنارشیسم این‌چنین پذیرفتنی شد؟ ساعت‌سازان چه نگاهی به جهان داشتند؟

پیوند با جهان

در ۱۵ اوت ۱۸۵۳ نخستین تلگرام به سنت‌ایمیه رسید. با اتصال این شهرک به شبکه‌ی تلگراف، جهان وارد دره شد. «والون» که برای توسعه‌ی خطوط تلگرافی هزینه کرده بود، زودتر از بسیاری از نقاط سوئیس به این «اتصال کابلی» دست یافت.

بیش از بیست سال بعد، در ۲۹ آوریل ۱۸۷۴، روزی بزرگ برای ساکنان دره فرا رسید. به روایت فلوریان آیتل، با «طاق نصرت، گل‌آرایی، پرچم‌ها، شلیک‌های شادی، گروه‌های موسیقی، آواز و آتش‌بازی» از «ارابه‌ی آهنین» استقبال شد؛ یعنی از قطار. راه‌آهن به سنت‌ایمیه رسیده بود و جهانی‌شدن برای همیشه روی ریل افتاد.

همراه با پست و مطبوعات، همراه با کشتی‌های بخار، تلگراف و راه‌آهن درهم‌تنیدگی‌ای جهانی پدید آوردند که تا آن زمان سابقه نداشت. اما با جهانی‌شدن، بحران‌های جهانی هم از راه رسیدند.

زنجیره‌ی بحران‌ها و بیداری

در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، صنعت ساعت‌سازی در دره‌ی سنت‌ایمیه رشد چشمگیری داشت؛ اما رکود و افت‌وخیز هم جزئی از واقعیت روزمره بود. به‌عنوان صنعتی صادراتی که حدود ۷۰ درصد بازار جهانی را در دست داشت، ساعت‌سازی سوئیس به‌شدت از نوسان‌های بازارهایی چون ایالات متحده تأثیر می‌پذیرفت. در ۱۸۷۳ سقوط شدید فروش روی داد و رکودی چندساله به دنبال آورد. ساعت‌سازان ریشه‌های جهانی بحران را چندان درک نمی‌کردند و در پی راه‌حل‌های محلی بودند.

در عین حال، اکثریت ساکنان سنت‌ایمیه از مشارکت سیاسی محروم بودند. زنان و جوانان زیر ۲۰ سال، خارجی‌ها، برخی غیرمسیحیان، افراد به‌اصطلاح «دیوانه» و حتی کسانی که بدهکار بودند و ورودشان به میخانه‌ها ممنوع شده بود، همگی حق رأی و انتخاب نداشتند. بنابراین تنها دایره‌ای محدود، مناصب سیاسی را میان خود تقسیم می‌کرد. این تبعیض‌ها مایه‌ی نارضایتی و خشم بسیاری از ساعت‌سازان شد.

همین نارضایتی‌ها و فشار اقتصادی، زمینۀ مساعدی برای پذیرش ایده‌های رادیکال فراهم کرد. از سوی دیگر، همان‌طور که پژوهشگر فلوریان آیتل یادآور می‌شود، ساعت‌سازان بیش از هر قشر دیگری به شبکه‌های جهانی متصل بودند. آن‌ها کالا تولید می‌کردند برای بازاری جهانی، اخبار جهانی را از طریق تلگراف و روزنامه دنبال می‌کردند و بحران‌های جهانی را با پوست و گوشت تجربه می‌کردند. اما در عین حال، در سطح محلی هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی نداشتند. این تضاد، نوعی خشم فروخورده را در جامعه انباشته می‌کرد.

از همین‌جا بود که ایده‌ی آنارشیسم – یعنی همبستگی کارگران بدون دولت، بدون حاکم و بدون سلطه – برایشان جذابیت ویژه‌ای پیدا کرد. آن‌ها می‌خواستند جامعه‌ای بسازند که بر پایه‌ی همکاری آزاد و برابری شکل گیرد، نه بر اساس فرمان‌های بالا به پایین.

کنگره‌ی سنت‌ایمیه

کنگره‌ی معروف سنت‌ایمیه در سپتامبر ۱۸۷۲ درست در اوج این تحولات برگزار شد. در این نشست، نمایندگان گروه‌های گوناگون کارگری از کشورهای مختلف گرد هم آمدند. این کنگره درست پس از انشعاب بزرگ «انترناسیونال اول» بود؛ جایی که طرفداران مارکس و انگلس با آنارشیست‌ها دچار جدایی شدند.

در سنت‌ایمیه اما مسیری دیگر رقم خورد: انقلابیون آنارشیست مانند باکونین و کروپوتکین نقشه‌ی راه جنبشی نوین را ترسیم کردند. جنبشی که می‌خواست برابری و آزادی را نه از طریق دولت متمرکز، بلکه از راه خودسازمان‌دهی کارگران و شبکه‌های همبستگی بین‌المللی به دست آورد.

به گفته‌ی آیتل، آنچه در سنت‌ایمیه رخ داد چیزی بیش از یک نشست محلی بود؛ «بخشی از تاریخ جهانی» بود. زیرا اینجا جرقه‌ای زده شد که بعدها به جنبش‌های آنارشیستی در اروپا و فراتر از آن نیرو بخشید.

ساعت‌سازان؛ پیشگامان آزادی

شاید عجیب به نظر برسد که ساعت‌سازان (کسانی که با دقت و انضباط تمام مشغول کار با چرخ‌دنده‌ها و پیچ‌و‌مهره‌های کوچک بودند) پرچم‌دار جنبشی شدند که نظم موجود را به چالش می‌کشید. اما شاید همین شغلشان آنان را مستعد می‌کرد: ساعت‌سازی نیازمند دقت، خوداتکایی و استقلال فردی بود؛ ویژگی‌هایی که با روحیه‌ی آزادی‌خواهی و مخالفت با اقتدار هم‌خوانی داشت.

از همین رو، سنت‌ایمیه نه تنها مرکز تولید ساعت‌های ظریف بود، بلکه به کانونی برای اندیشه‌های ظریف و رادیکال نیز بدل شد. و بدین ترتیب، دره‌ای کوچک در ژورا، جایی شد که جهان برای لحظه‌ای نفسش را در برابر ایده‌ی الغای دولت حبس کرد.  نقل از روزنامه سوئیسی* نویه زوریشر تسیتونگ

(Neue Zürcher Zeitung) Andreas Scheiner