ریشه های زن ستیزی در تاریخ(2)
تهیه و تدوین : فرشید یاسائی
پیشگفتار : در طول تاریخ ، بشر به طور مدام در جستجوی عدالت و برابری بوده است، اما در این مسیر، زنان اغلب نادیده گرفته شده و با نابرابریهای عمیق مواجه بودهاند. زنستیزی، یا همان تبعیض و بیتوجهی سیستماتیک به زنان، پدیدهای است که ریشههای آن به دورانی بسیار دور برمیگردد و بهطور گستردهای در فرهنگها، جوامع و نظامهای مختلف دیده میشود.
تصور کنید در یک جامعه باستانی، زنان به دلیل جنسیت خود از حقوق اساسی خود محروم میشوند؛ این محرومیتها نه تنها شامل حقوق مدنی و سیاسی میشود بلکه در بسیاری از مواقع به نابرابریهای آموزشی، اقتصادی و حتی جسمی نیز منجر میشود. این مسأله تنها به جوامع باستانی محدود نمیشود؛ بلکه در دورانهای مختلف تاریخ و در مناطق مختلف جهان، زنان با انواع مختلف تبعیضها و محدودیتها مواجه بودهاند.
در این مقاله به بررسی عمیق پدیده زنستیزی در بستر تاریخی خواهیم پرداخت و سعی خواهیم کرد تا به درک بهتری از اینکه چگونه این پدیده به تدریج شکل گرفته و در جوامع مختلف تداوم یافته، برسیم. چرا برخی از جوامع به شکلی سیستماتیک به نابرابریهای جنسیتی دامن زده و آن را نهادینه کردهاند؟ چه عواملی باعث شده است که زنان در بسیاری از مواقع و در طول تاریخ به حاشیه رانده شوند و با محدودیتهای گستردهای مواجه گردند؟
ما به بررسی این سؤالات خواهیم پرداخت و تلاش خواهیم کرد تا الگوهای تاریخی و فرهنگی زنستیزی را شناسایی کنیم. همچنین، با تحلیل تأثیرات این پدیده بر زندگی زنان و جامعه بهطور کلی، به کشف راههای ممکن برای مقابله با این چالش تاریخی و ارتقاء برابری جنسیتی خواهیم پرداخت.
این مقاله دعوتی است به سفری در اعماق تاریخ، جایی که در آن زن ستیزی بهطور مداوم در اشکال و قالبهای مختلف خود تجلی یافته است. امید است که این مطالعه، به ما کمک کند تا با نگاهی نو به گذشته، در مسیر تحقق برابری و عدالت در حال حاضر و آینده گام برداریم. این مقدمه سعی دارد تا جذابیت و اهمیت موضوع را با استفاده از تصاویر تاریخی و پرسش های جالب به خواننده معرفی کند و بهطور مؤثری توجه او را به مقاله جلب کند.
زنستیزی، یا بیتوجهی و تبعیض علیه زنان، یک پدیده تاریخی و جهانی است که در طول تاریخ و در فرهنگهای مختلف به اشکال گوناگون ظاهر شده است. این پدیده بهطور عمده نتیجه ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، و دینی است که به مرور زمان به نهادهای اجتماعی و ذهنیتهای فردی رسوخ کردهاند. از زمانهای باستان تا به امروز، زنستیزی به عنوان یک جزء اصلی از نابرابریهای جنسیتی و اجتماعی، تأثیرات عمیقی بر زندگی زنان و جامعه بهطور کلی داشته است.
در گذشتههای دور، بسیاری از جوامع به دلایل مختلفی نظیر نقشهای جنسیتی سنتی، باورهای دینی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی، به ترویج و تقویت نابرابریهای جنسیتی پرداختهاند. این نابرابریها غالباً به شکل قوانین، رسوم، و رفتارهایی که زنان را به حاشیه رانده و محدودیتهای زیادی را بر آنها تحمیل کرده است، خود را نشان داده است. برای نمونه، در تمدنهای باستانی نظیر مصر، یونان و روم، زنان غالباً از حقوق پایهای نظیر مالکیت ، تحصیل و مشارکت در امور عمومی محروم بودند.
با گذر زمان و تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، زنستیزی به شکلهای نوین تری نیز بروز کرده است. در دوران مدرن، با وجود پیشرفتهای قابل توجه در زمینه حقوق بشر و برابری جنسیتی، زنان همچنان با چالشهای عمدهای نظیر تبعیض در محیط کاری، خشونت خانگی و نابرابریهای اقتصادی مواجه هستند.
این مقاله به بررسی پدیده زنستیزی از منظر تاریخی نیز پرداخته و به تحلیل چگونگی شکلگیری و توسعه آن در جوامع مختلف میپردازد. همچنین، تلاش خواهد کرد تا عوامل فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی که به تقویت زنستیزی کمک کردهاند را شناسایی و بررسی نماید. هدف این مقاله روشن ساختن ابعاد تاریخی زنستیزی و بررسی تأثیرات آن بر زنان و جامعه است، بهطوری که بتوان از این تحلیلها برای مبارزه با نابرابریهای جنسیتی و ایجاد جامعهای عادلانه تر استفاده کرد. احتمالا پرسش هائی مطرح است که به بخشی از آن پرداخته شده است!
*********
آغاز : زن ستیزی یا تبعیض علیه زنان، پدیدهای پیچیده است که ریشههای آن به تاریخهای دور برمیگردد. این پدیده نه تنها به مسائل فرهنگی و اجتماعی بلکه به ساختارهای اقتصادی و سیاسی جوامع نیز مرتبط است. در اینجا به بررسی برخی از ریشههای زنستیزی در تاریخ میپردازیم:
بسیاری از جوامع باستانی به دلیل ساختارهای اجتماعی مردسالارانه، زنان را در موقعیتهای فرودست و محدود قرار میدادند. این جوامع معمولاً باور داشتند که مردان به دلایل طبیعی یا دینی برای رهبری و تصمیم گیری برتری دارند. این باورها در اسطورهها، ادیان و سنتهای فرهنگی منعکس شده و در طول زمان به نهادهای اجتماعی تبدیل شدند.
در بسیاری از مذاهب و باورهای دینی، زنان به دلیل باورهای مذهبی یا تفاسیر خاص از متون مقدس، در موقعیتهای نابرابری قرار گرفتند. برای مثال، برخی از تفسیرهای مذهبی در جوامع مختلف، نقش زنان را به مسائل خانوادگی و خانهداری محدود کردهاند. در بسیاری از جوامع تاریخی، زنان به دلیل سیستمهای اقتصادی و قوانین مالکیتی که بر اساس حقوق مردان تنظیم شده بودند، از مالکیت و استقلال مالی محروم بودند. این محدودیتها به نوبه خود به نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی منجر شد.
در تاریخ علم و فلسفه، بسیاری از نظریه پردازان به دلایل مختلف زنان را ناتوان یا کمتر از مردان قلمداد کردهاند. این باورها بر اساس سوءتفاهمهای علمی یا تعصبات فرهنگی شکل گرفته و به تداوم نابرابریها دامن زده است. در بسیاری از دورهها، قوانین و سیاستهای رسمی به نفع مردان و علیه زنان تنظیم شده بودند. این قوانین شامل محدودیتهای حقوقی برای زنان در زمینههای مالکیت، تحصیل و مشارکت سیاسی - اجتماعی میشد. در برخی جوامع، زنستیزی با تبعیضهای نژادی و قومی ترکیب شده و به نابرابریهای عمیقتری دامن زده است. برای مثال، زنان از گروههای قومی و نژادی خاص با تبعیضهای مضاعفی مواجه بودند!
این ریشهها در طول زمان تغییر کرده و با تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تکامل یافتهاند. مبارزات برای برابری جنسیتی و تلاشهای حقوق بشری به تغییر و پیشرفت در این زمینهها کمک کرده است، اما همچنان چالشها و نابرابریها ادامه دارد...!
زن ستیزی در میان فیلسوفان و متفکران
زن ستیزی در میان فیلسوفان و متفکران تاریخی، به دلایل مختلفی ظهور کرده است و تأثیر عمیقی بر شکلگیری و تداوم تبعیضهای جنسیتی در جوامع مختلف داشته است. در اینجا به بررسی برخی از مهمترین نظرات و ایدههای زن ستیزانه در تاریخ فلسفه و تفکر میپردازیم:
فیلسوفان و متفکران باستانی
آریستوتل (Aristotle): یکی از مشهورترین فیلسوفان باستانی که نظرات زن ستیزانهای داشته ، آریستوتل بود! او معتقد بود که زنان به طور طبیعی کمتر از مردان عاقل هستند و نقش آنها عمدتاً به خانهداری و پرورش فرزندان محدود است. آریستوتل در آثار خود نظراتی مبنی بر اینکه زنان به دلیل " نقص" در طبیعتشان باید تحت سلطه مردان باشند!
افلاطون (Plato): هرچند افلاطون در "جمهور و یا جمهوریت" خود به برابری نسبی میان مردان و زنان اشاره میکند و برای زنان نیز نقشهایی در جامعه قائل است، اما برخی از تفاسیر او همچنان به تفکیک جنسیتی و جایگاه محدود زنان در جامعه پایبند است. نظرات او به وضوح به تغییرات و بهبودهایی که به نفع زنان هستند، کمکی نکرده است.
فیلسوفان قرون وسطی
توماس آکویناس (Thomas Aquinas): در قرون وسطی، توماس آکویناس با استناد به متون دینی و فلسفی، نظریات زن ستیزانهای ارائه کرد. او معتقد بود که زنان به طور طبیعی کمتر از مردان کامل و برتر هستند و نقش اصلی آنها در جامعه باید به خانه داری و مراقبت از فرزندان محدود باشد. آکویناس تحت تأثیر تعالیم مسیحیت ، به نابرابریهای جنسیتی دامن زد.
فیلسوفان دوران مدرن:
ژان - ژاک روسو (Jean-Jacques Rousseau): روسو در اثر خود "امیل" به صراحت به نابرابریهای جنسیتی اشاره کرد و به نقش محدود زنان در جامعه تأکید کرد. او زنان را به عنوان موجوداتی با ویژگیهای خاص که باید به وظایف خانوادگی و تربیت فرزندان محدود شوند، توصیف کرد و اعتقاد داشت که این نقشها مناسب ترین و طبیعیترین نقشها برای زنان هستند.
فیلسوفان معاصر
میشل فوکو (Michel Foucault): فوکو به طور مستقیم به زنستیزی نپرداخته است، اما نظریات او در مورد قدرت و نحوه تولید دانش به نقد ساختارهای قدرت که به نفع مردان است، کمک کرده است. تحلیلهای او به بررسی نحوه شکل گیری نابرابریها و روابط قدرت در جوامع معاصر کمک میکند.
ژودیت باتلر (Judith Butler): باتلر از منتقدان معاصر است که به نقد ساختارهای جنسیت و نابرابریهای جنسیتی پرداخته است. او نظریات خود را در زمینه جنسیت و هویتهای جنسیتی توسعه داده و بر اساس فلسفه پساساختارگرا، به چالش کشیدن مفاهیم سنتی و نابرابریهای جنسیتی پرداخته است.
این نظرات و ایدهها نشان میدهد که زنستیزی در تاریخ فلسفه به گونهای گسترده وجود داشته و توسط فیلسوفان ، متفکران و حتی نظریه پردازان مختلف با برداشتهای متفاوت به وجود آمده است. با این حال، بسیاری از فیلسوفان معاصر به نقد و تجدید نظر در این نظریات خود پرداخته و تلاش کردهاند تا برابری جنسیتی را ترویج کنند.
متفکران آلمانی کلاسیک مانند ایمانوئل کانت، جورج ویلهلم فریدریش هگل و نیچه...برخی دیگر از متفکران آن دوران نظراتی داشتند که به نابرابری جنسیتی و زنستیزی دامن زد. این نظرات به طور قابل توجهی تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مردسالارانه زمان خود بودند. در ادامه، به بررسی نظرات زن ستیزانه این متفکران و تأثیر آنها میپردازیم:
ایمانوئل کانت (Immanuel Kant)
کانت، متفکر برجسته آلمانی که در قرن هجدهم زندگی میکرد، نظراتی در مورد زنان داشت که به وضوح نابرابری جنسیتی را منعکس میکند. نظرات او در آثار مختلفش، به ویژه در "نقد عقل محض" و "نقد عقل عملی" به چشم میخورد: کانت معتقد بود که زنان به طور طبیعی در مقایسه با مردان کمتر عاقل و مستقل هستند. او زنان را عمدتاً به نقشهای خانوادگی و اجتماعی محدود میدانست و آنها را به عنوان موجوداتی با قابلیتهای فکری کمتر نسبت به مردان توصیف میکرد. کانت همچنین به نقشهای محدود زنان در جامعه توجه داشت و به طور کلی باور داشت که زنان نباید در مسائل عمومی و فلسفی ، سیاسی دخالت کنند.
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (Georg Wilhelm Friedrich Hegel)
متفکر آلمانی قرن نوزدهم نیز نظراتی داشت که به نابرابری جنسیتی کمک کرد! هگل به طور کلی نظراتی داشت که به طور ضمنی برتری مردان را بر زنان تأیید میکرد. در فلسفه تاریخ او، هگل نقش زنان را در تحولات اجتماعی و تاریخی کمرنگ توصیف میکرد و عمدتاً بر نقش مردان در تاریخ و توسعه فرهنگی تأکید داشت. همچنین نقش زنان در خانواده را به عنوان تابع و وابسته به مردان در نظر میگرفت و به نقشهای سنتی زنان در خانه و خانواده تأکید میکرد.
آرتور شوپنهاور (Arthur Schopenhauer): شوپنهاور، متفکر آلمانی قرن نوزدهم، نظراتی بسیار زن ستیزانه داشت. او در اثر خود "هنر همیشه به حق بودن" به طور علنی از زنان انتقاد کرد و آنها را به عنوان موجوداتی نامناسب و ناتوان برای اندیشیدن و تفکر فلسفی توصیف کرد.
فریدریش نیچه (Friedrich Nietzsche): نیچه نیز نظراتی داشت که به نابرابری جنسیتی دامن زد. هرچند او به طور مستقیم به نقد زنستیزی نپرداخت، اما نظرات او در مورد برتریهای جنسیتی و نقشی که زنان باید در جامعه داشته باشند، به گونهای بود که به نابرابریهای جنسیتی کمک کرد.
نیچه در برخی از آثارش نظیر " آیا انسانهای خوب میتوانند عادل باشند؟ " به وضوح به نابرابریهای جنسیتی پرداخته است. او به طور کلی نظراتی تند و اغلب زن ستیزانه در مورد زنان ابراز کرده که بر اساس برداشتهای خود از ویژگیهای زنان و نقش آنها در جامعه بود.
نظرات این متفکران به طور گستردهای تأثیرگذار بود و در توسعه فلسفه و علوم اجتماعی در قرن نوزدهم نقش داشت. با این حال، این نظرات به طور فزایندهای مورد نقد قرار گرفته است:
فمینیسم فلسفی: نقدهای فمینیستی به ویژه در قرن بیستم و بیست و یکم به بررسی و چالش نظرات این متفکران پرداخته و تلاش کردهاند تا نابرابریهای جنسیتی را از طریق تحلیلهای جدید و بازنگری در متون فلسفی اصلاح کنند. تغییرات اجتماعی و فرهنگی در قرن بیستم و بیست و یکم به نقد و اصلاح نظرات زنستیزانه کمک کرده و به ترویج برابری جنسیتی در فلسفه و جامعه پرداخته است. این بررسی نشان میدهد که نظرات زنستیزانه در فلسفه کلاسیک آلمانی به دلایل تاریخی و فرهنگی خاص آن دوران مربوط میشود. با این حال، نقدهای معاصر و تلاشهای اصلاحی به تغییر و بهبود وضعیت برابری جنسیتی کمک کرده است.
زن ستیزی در ادیان و ایدئولوژی های مختلف
زنستیزی یا تبعیض علیه زنان در ادیان و ایدئولوژیهای مختلف به شکلهای متفاوتی وجود داشته و همچنان وجود دارد. این پدیده در بسیاری از مذاهب و نظامهای فکری به دلیل تفسیرهای خاص از متون مقدس یا اصول ایدئولوژیک شکل گرفته است. در اینجا به بررسی زنستیزی در برخی از ادیان و ایدئولوژیهای مهم میپردازیم:
ادیان ابراهیمی
اسلام :
برخی آیات قرآن به تفسیرهایی که به نفع مردان و علیه زنان است، کمک کرده است. برای مثال، آیههایی که به مسائل ارث، شهادت و قوانین ازدواج پرداختهاند، در برخی تفسیرها به نابرابریهای جنسیتی دامن زدهاند. با این حال، بسیاری از مسلمانان و مفسران معاصر به تفسیرهای اصلاحی پرداخته و برابری جنسیتی را ترویج میکنند. برخی از احادیث اسلام نیز به تفسیرهایی پرداختهاند که نابرابریهای جنسیتی را توجیه میکنند. این احادیث به نقشهای سنتی زنان در خانواده و محدودیتهای اجتماعی آنها اشاره دارند.
مسیحیت:
کتاب مقدس در عهد عتیق و عهد جدید، برخی متون به طور غیرمستقیم به نقشهای سنتی زنان و نابرابریهای جنسیتی اشاره دارند. برای مثال، در عهد عتیق، قوانین مربوط به نقش زنان در جامعه و خانواده به وضوح وجود دارد. در عهد جدید، نظرات پولس رسول در مورد زنان، مانند محدودیتهای مشارکت زنان در عبادت عمومی و نهادهای کلیسا، مورد توجه قرار گرفته است! در تاریخ کلیسا، زنان به دلیل تفسیرهای سنتی و قوانین کلیسایی محدود به نقشهای خاصی در جامعه و کلیسا شدهاند.
یهودیت:
برخی از قوانین موجود در تورات به نابرابریهای جنسیتی اشاره دارند، مانند قوانین مربوط به ارث و نقشهای خانوادگی. تفسیرهای تلمود به تفکیکهای جنسیتی و نظراتی که به نفع مردان است، پرداختهاند. با این حال، جوامع یهودی معاصر به بررسی و نقد این تفسیرها پرداخته و تلاش کردهاند تا به سمت برابری جنسیتی حرکت کنند.
هندویسم:
در متون مقدس هندویی مانند "ویداها" و "پراناها"، نقشهای سنتی زنان و محدودیتهای اجتماعی آنها وجود دارد. برخی از این متون به وجود تفاوتهای جنسیتی و محدودیتهایی برای زنان در زمینههای اجتماعی و دینی اشاره دارند. برخی از سنتهای هندویی نیز به تبعیضهای جنسیتی دامن زدهاند، مانند محدودیتهای مربوط به وضعیت ازدواج و نقشهای خانوادگی.
بودیسم:
در برخی متون بودایی، نظراتی وجود دارد که به نابرابریهای جنسیتی اشاره میکنند. با این حال، بودیسم به طور کلی بر اصول برابری و عدم تبعیض تأکید دارد و در برخی سنتهای بودایی، زنان نیز توانستهاند به درجات بالا در زندگی دینی برسند.
این بررسی نشان میدهد که زنستیزی در ادیان و ایدئولوژیهای مختلف به دلیل تفسیرهای خاص و نهادینه شده از باورها و قوانین تاریخی وجود داشته است. با این حال، در بسیاری از موارد، تلاشهای اصلاحی و نقدهای معاصر به حرکت به سمت برابری جنسیتی و رفع نابرابریها کمک کرده است.
آیا زن ستیزی در جوامع بشری به سنت تبدیل شده است؟
زن ستیزی در بسیاری از جوامع به شکلهای مختلفی به سنت تبدیل شده است. این تبدیل به سنت به دلیل ترکیبی از عوامل فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و مذهبی اتفاق افتاده است و به طور عمیق در ساختارهای اجتماعی و نهادهای مختلف ریشه دوانیده است. در اینجا به بررسی چگونگی تبدیل زن ستیزی به سنت و تأثیرات آن میپردازیم:
تفسیرهای مذهبی و دینی:
در بسیاری از ادیان و مذاهب، تفسیرهای تاریخی از متون مقدس به نابرابریهای جنسیتی دامن زده است. این تفسیرها به تدریج به سنتهای مذهبی تبدیل شدهاند و نقشهای جنسیتی خاصی را برای زنان و مردان تعیین کردهاند. این سنتها به شکل مناسک مذهبی و فرهنگی در جوامع مختلف ادامه یافتهاند.
سنتهای فرهنگی و اجتماعی:
بسیاری از جوامع دارای سنتها و آداب و رسوم فرهنگی هستند که به طور تاریخی به نابرابری جنسیتی دامن زدهاند. این سنتها معمولاً به دلایل اقتصادی، اجتماعی و تاریخی شکل گرفته و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.
قوانین و نهادهای قانونی:
در طول تاریخ، قوانین و نهادهای قانونی بسیاری از جوامع به نفع مردان و علیه زنان تنظیم شده است. این قوانین و میثاقنامه ها به طور سیستماتیک به نابرابریهای جنسیتی دامن زده و به شکل سنتی در جامعه پذیرفته شدهاند.
ساختارهای اجتماعی و خانوادگی:
ساختارهای اجتماعی و خانوادگی سنتی نیز به نابرابریهای جنسیتی کمک کردهاند. نقشهای سنتی زنان به عنوان خانه دار و مراقبت از فرزندان و نقشهای مردان به عنوان سرپرست و تأمینکننده خانواده، به طور معمول در بسیاری از جوامع پذیرفته شده و حفظ شده است لذا محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی کمک بسیاری به مردسالاری کرده است
زنستیزی به عنوان سنت باعث محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی برای زنان میشود. این محدودیتها شامل دسترسی محدود به آموزش، اشتغال و فرصتهای اقتصادی است. زنان ممکن است به دلیل سنتهای جنسیتی از پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی محروم شوند که شده اند.
محدودیتهای حقوقی و قانونی:
قوانین سنتی و نهادهای قانونی که به نفع مردان و علیه زنان تنظیم شدهاند، میتوانند حقوق و آزادیهای زنان را محدود کنند. این محدودیتها میتواند شامل حق مالکیت، حق رأی و دسترسی به عدالت باشد. زن ستیزی به عنوان سنت میتواند به احساسات نارضایتی و عدم اعتماد به نفس در زنان منجر شود. این تأثیرات روانی و اجتماعی به تضعیف اعتماد به نفس و خودباوری زنان منجر میشود و به افزایش فشارهای اجتماعی و فرهنگی بر زنان دامن بزند.
تلاشهای اصلاحی و تغییرات
با وجود اینکه زنستیزی به طور تاریخی به سنت تبدیل شده است، تلاشهای زیادی برای اصلاح و تغییر این سنتها وجود دارد: بسیاری از کشورها قوانین جدیدی را به تصویب رساندهاند که به برابری جنسیتی و حقوق زنان توجه بیشتری دارد. این قوانین شامل قوانین ضد تبعیض، حقوق برابر در محیط کار و حقوق خانوادگی است.
حرکتهای اجتماعی و فمینیستی در سراسر جهان به بررسی و نقد سنتهای زن ستیزانه پرداخته و تلاش کردهاند تا برابری جنسیتی را ترویج کنند. این حرکتها به افزایش آگاهی و تغییر نگرشها در مورد جنسیت و نابرابریهای جنسیتی کمک کردهاند. تلاشهای فرهنگی و آموزشی برای تغییر نگرشها و سنتهای زنستیزانه در جوامع مختلف در حال انجام است. آموزش و فرهنگ میتواند به تغییر باورها و رفتارها در مورد جنسیت و برابری کمک کند.
این بررسی نشان میدهد که زنستیزی به عنوان سنت به دلیل تأثیرات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته و به طور گستردهای در جوامع مختلف ریشه دوانده است. با این حال ، تلاشهای اصلاحی و تغییرات اجتماعی به سمت برابری جنسیتی میتواند به تدریج به تغییر این سنتها و کاهش نابرابریهای جنسیتی کمک کند...ادامه دارد